روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

ناگفته‌های زندانی شیعه از گوانتانامو


ناگفته‌های زندانی شیعه از گوانتانامو
حقوق بشر  -  شاید همه ما می‌خواستیم آن پرواز هرگزبه مقصد نرسد.من درحالی به سخت ترین ندامتگاه دنیا منتقل می شدم.که هیچ جرمی نداشتم و حتی فردی که از قوه قضایی آمریکا آمده بود با بررسی پرونده‌ام، نوید آزادی‌ام را داده بود.اما ظاهرا اقامت در جهنم سوزان، در داستان زندگی‌ام نوشته شده بود.

روزنامه تهران امروزدر گفت وگویی با عنوان "روایت دست اول از جنایت آمریکا در مخوف‌ترین زندان دنیا " به بیان ناگفته‌های زندانی شیعه از گوانتانامو پرداخته است:
« نه حق حرف زدن داشتم، نه حق خوابیدن، نه حق حرکت. لحظه ورودم؛ اسمم فراموش شد و شدم عدد ششصد و نودو پنج. میزبان مخوف من؛ مکانی بود که، گرما در آن بیرحمانه بیداد می‌کرد و پشه‌های مزاحم تنها میزبان همیشگی هستند. باورش سخت بود.اما قساوت هولناکشان خیلی زود می فهماند که خداحافظی با لوازم زنده بودن و هویت انسانی را باور کن. جرمی نداشتم و چهارسال طول کشید تا بدانم دادگاهی برای ثابت کردن جرم وقصور، نزدشان هیچ جایگاهی ندارد. »

راوی این قوانین ناشناخته، دکتر سید محمد علیشاه موسوی گردیزی است. کسی که چهار سال تمام نمی دانست به چه جرمی توسط آمریکایی‌ها، از کنار خانواده اش درافغانستان به جنوب شرقی کوبا و زندان گوانتانامو، پرواز کرده است. کلامش آرام است و محزون، بی‌اجازه حتی کلامت را نمی‌برد. اتهام همکاری با گروه القاعده و تروریست بودن به انسانی چون او در باور نمی‌گنجد. پزشکی که چهار سال تمام از تاریخ هزار وسیصد وهشتاد دو تا هزار سیصد هشتادو شش را ، به همین اتهام، مهمان جهنمی به نام گوانتانامو بوده است. خودش می‌گوید:«آمریکایی‌ها، جلوی چشم خانواده‌ام به خانه‌ام ریختند و گفتند ما خودمان قانونیم اگر با ما همراه نشوی جلوی خانواده‌ات به تو شلیک می‌کنیم و معنی عذاب و زجر را به تو و خانواده‌ات می‌فهمانیم. ابتدا به زندان بگرام در افغانستان منتقل شدم. به جرات می‌توان گفت بگرام به مراتب بدتر از گوانتانامو بود. چیزی که بیش از همه برای من عذاب آور بود این جمله بود که بارها تکرار می‌کردند که شما اکنون در خاک آمریکا هستید و باید بر اساس قوانین آمریکا عمل کنید! پانزده روز با بی‌خوابی شکنجه شدم وسرانجام به علت عدم اثبات جرمم، به زندان گوانتانامو انتقالم دادند!» او با تکیه برنیروی ایمان درونی ؛چهل ماه زندگی درگوانتانامو را تاب آورده است. مکانی که حتی به گفته این «پزشک شیعه» به بلندگوهایش هنگام پخش اذان نمی‌شد اطمینان کرد؛ چون برای دوری زندانی از آداب دینی‌اش تعبیه شده بودند واذان را پس و پیش پخش می‌کردند تا روزه‌ها باطل شوند و تو چاره‌ای جزاعتماد به خورشید افق برای انجام فرایض دینی‌ات پیدا نمی‌کردی.

گفت‌وگوی پیش رو، از ناگفته‌های انسانی است که، در دنیای مدرنی که از انسانیت و حقوق بشر دم زدنش ، جهان را پرکرده است ؛چهارسال به سبک جنگل و به رسم وحوش زندانی و اسیر شده است.


دغدغه ملیت و قانونمندی، از آغاز جوانی
سید محمد علیشاه موسوی گردیزی با آرامشی خاص و با نام و یاد حضرت امیر(ع)، کلامش را آغاز می کند ومی‌گوید:«هنگام کودتای کمونیستی درافغانستان، من دانشجوی پزشکی در کابل بودم. پیروزی انقلاب اسلامی درست با دوران جوانی من همراه بود؛ که این حرکت مردمی، شعارنه شرقی ونه غربی را به رهبری امام خمینی(ره) الگوی خود قرار داده بود؛ این الگونیز به سبب توسعه و اجرایی شدنش به تفکر ما نیز راه پیدا کرد.من هم در بحبوحه همان سالها، ترک تحصیل کردم و به جمع مجاهدین و مبارزین افغانی پیوستم.همچنین مدتی درجنوب و غرب با پیوستن به صفوف جبهه‌های ایران نیز، رزمندگان ایران را همیاری می‌کردم.
بعد از سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان، درسم را در رشته پزشکی دانشگاه تهران پیگیری کردم. چیزی از اتمام درسم نگذشته بود، که ریشه‌های تحجر طالبان پا گرفت ومتاسفانه طالبان وجهالتشان بر افغانستان مسلط شدند. با اینکه در دوران مبارزه علیه شوروی، با بسیاری از آنان همسنگر بودم اما تحجر عمیق آنان هرگز برای من پذیرفتنی نبود. به همین خاطر ناگزیر به ترک کشور شدم. بعد از اینکه طالبان نیز با خاک افغانستان خداحافظی کردند؛ شواهد و قرائن خبر از روزهای خوبی برای افغانستان می‌داد.به همین سبب بسیاری از روشنفکران تصور می‌کردند؛ روزهای آباد کردن تن زخمی افغانستان فرا رسیده است. به همین دلیل در انتخابات تصویب قانون اساسی شرکت و در تشکیل مجلس (لویه جرگه) کاندیدا شدم.هدفم از بازگشت به کشورم، تاسیس یک بیمارستان مجهز با امکانات عالی برای هموطنانم بود.اما در آن لحظه تصور نمی‌کردم سالها بین من و این هدف ،وقفه‌ای طولانی بیفتد وتحقق آرزوهایم را، باید به زمانی دور موکول کنم.

آمریکایی‌ها قانون را تحقیر می‌کردند
دکتر علیشاه در ادامه از تلاش ها و آرمان هایش از افغانستان بدون حضور طالبان می گوید :«درآن روزها ،تصور می‌کردم با تصویب قانون اساسی ،قانونمندی و عقل‌گرایی ، بارقه امیدی برکشور افغانستان می‌تاباند اما این امید،عمر دیرینه‌ای نیافت. درست درشب دوم اقامت‌مان در شهر گردیز، آمریکایی‌های مسلح به خانه ما حمله کردند.من فکر می‌کردم قانون اصل مهمی درکشورماست و هنگامی که کسی برای بازجویی یا سوال به خانه کسی مراجعه می‌کند باید حکم قضایی داشته باشد؛ وقتی به فرمانده آمریکایی گفتم:« باید برای ورود به خانه، حکم قضایی یا مجوز ورود داشته باشید. زیرا کشور ما دارای قانون است.» افسر آمریکایی با تمسخر وتهدید ، سینه من را نشانه گرفت و گفت:«ما قانون هستیم واگر مقاومت کنی در برابر خانواده‌ات تورا زخمی خواهیم کرد.» درست در همان لحظه فهمیدم،آرمان‌های ما برای ساختن یک افغانستان قانونمند و مترقی با حضور آمریکایی‌ها محقق نمی‌شود وآنان برای حکومت‌کردن، به خاک افغانستان قدم گذاشته‌اند و شعار احیای نظم و قانون آنان چیزی جز، عوام فریبی برای جهانیان نیست.


اتهام من تا آخرین روز اسارت نامشخص بود این پزشک شیعه درباره دلایل آمریکایی‌ها برای دستگیری و حمله به خانه‌اش می‌گوید:«نیروهای آمریکایی هرگز دلایل منطقی وموجهی برای دستگیری من ارائه ندادند. گویی وقایع کل زندگی من؛ اتهام دستگیری من بود.اتهاماتی نظیر آموزش نظامی دیدن یا مبارزه با حکومت کمونیستی جزو اتهامات بی‌اساس آنها بود.هرچند آنان به ظاهر توجیهاتی ظاهری نیز برای این ادعای واهی می‌تراشیدند. به عنوان مثال من چون نماینده شیعه مردم پکتیا بودم، بسیاری ازسران قبایل به بازدید من آماده بودند. معمولا در افغانستان ،ماشین‌های آمریکایی برای تردد مقدم هستند اما زمانی که من برای بازدید و دیدار به پکتیا سفر کرده بودم، آمریکایی‌ها مجبور به ایست شدند.آنها نیز دلیل دستگیری من را ،طراحی توطئه علیه آمریکایی‌ها و برانگیختن مردم پکتیا بیان می‌کردند.در صورتی که من به عنوان نماینده مردم ،حق دیدار و مذاکره با سران قبایل شهرم را داشتم.علاوه براینها چون من در زمان مبارزه با دولت شوروی با دونفرهمرزم بودم که حالا فرزندانشان جزو سران طالبان و مخالفین آمریکایی‌ها در استان پکتیا بودند ،دلیل ناموجه دیگری بدون اینکه مدرکی داشته باشند، به اتهامات ناوارد خود می افزودند.


بگرام افغانستان؛ خاک آمریکاست
دکترعلیشاه درباره نحوه انتقال غیر‌انسانی وغیر‌اخلاقی خود به زندان توسط آمریکایی‌ها می‌گوید:«من به مدت بیست روز بدون هیچ‌گونه تفهیم اتهام در گردیز در محلی که برای زندگی انسان‌ها ساخته نشده بود، در اسارت به سر می بردم اما این اسارت کوتاه مقدمه زندان دیگری،با شکنجه‌های بیشتر بود. دوماه و بیست روز نیز، مهمان ناخوانده زندان بگرام شدم. بازجوی آمریکایی‌ام هنگام ورودم می‌گفت: بگرام جزو خاک کشور آمریکا محسوب می‌شود. تحقیر و فراموش کردن هویت اجتماعی و انسانی‌ام ،اولین دستور بازجوی من بود که با کلماتی خشونت آمیز به من می‌گفت:«نه تنها حق حرف زدن با دیگران را نداری بلکه حق حرکت کردن نیز نداری. در اتاق‌های عمومی افراد مجبور به دراز کشیدن در کنار یکدیگر بودند؛ در غیر این صورت ،هنگام نشستن چاره‌ای جز نگاه کردن به زمین نداشتند. چون در بگرام نگاه کردن انسان ها به هم نیز،جزو خطاهای نابخشودنی به شمار می‌آمد و با تنبیه شدید مواجهه می‌شد. شکنجه‌های جسمی حساب شده و علمی بود. به عنوان مثال با تکانی کوچک در نقاط حساس بدن درد شدیدی به وجودت منتقل می شد که به نظرم درطراحی این نوع اعمال غیر انسانی ازپزشکان نیز بهره می‌گرفتند. »


پانزده شبانه روزمحرومیت از خواب ؛شکنجه‌ای متداول
علیشاه درادامه از شکنجه‌هایی که بر اتاق‌های بگرام سایه افکنده بود می‌گوید:«صحبت کردن از شکنجه‌ها را خیلی دوست ندارم چون به‌نظرم نوعی بدآموزی نیز به همراه دارد.اتاق‌هایی که برای جلوگیری از خوابیدن تعبیه شده بود؛ بخشی ازاین پروسه خوف انگیز بود. من به مدت پانزده شب باید می‌ایستادم وصداهایی نیز ازبلندگوهای بزرگی پخش می شد وزندانی حتی حق نداشت دستش را به سمت گوش‌هایش ببرد. من حتی بعد از سپری کردن آن دوره هم، نمی‌توانستم درست بخوابم .»


بدترین شکنجه بگرام؛تهدید به انتقال به گوانتانامو دکترعلیشاه درباره نحوه بازجویی‌های بگرام از بی‌مسئولیتی آمریکایی‌ها نسبت به سرنوشت آدم ها، مثال جالبی می‌آورد و می‌گوید«معمولا آمریکایی‌ها ،برای دستگیر کردن افراد از راپورت‌هایی استفاده می‌کردند و بودجه‌ای نیز در این راه صرف می‌کردند اما وقتی می دیدند هیچ دلیلی برای بازداشت فرد مذبور پیدا نمی‌کنند،بازجو در پرونده شخص می‌نوشت که من به نتیجه نرسیده‌ام! و اینگونه راه آزاد شدن افراد بیگناه را می بست. درمورد من این موضوع بسیار صادق بود و مدام تهدید به انتقال به گوانتانامو می شدم .»


سلول انفرادی در بگرام پس از بازداشت به زندان بگرام منتقل شدم یک روز: دو سرباز مانند هیولا وارد اتاق شده و با خشونت چشمان و گوش‌هایم را بستند و با شدت بازوانم را محکم گرفته، حرکت دادند. در راه چندین بار صورتم را به دیوارها کوبیده و از همان مسیر به پایین و طبقه همکف بردند، در راه باز بلند داد می‌زدند که اسمت چیست؟ می‌گفتم: «695» من را داخل راهرو برده و با صدای گوش‌خراش میله آهنی را که برای محکم نگهداشتن دروازه تعبیه شده بود، کشیدند، دری باز شد، مرا به داخل آن پرت کرده، به شدت به زمین کوبیدند و در را بستند. همان میله را با همان صدای خشن کشیدند. داد زدند که حق ندارید کلاه، ماسک، عینک و گوشی را بردارید. دست و پایم که از اول بسته بود. هر پانزده دقیقه زندانبانی جهت بیدارباش و خبرگیری‌ به ما سر می‌زد و نظارت می‌کرد که اوامر اجرا شود، با خارج و وارد شدن هر زندانی از اتاق‌ها، همان صدای گوش‌خراش میله‌آهنی بلند بود. ضمن اینکه برای بیدار ماندن زندانیان هرچند دقیقه‌ای به دیوارهای اتاق‌ها با چوب بلند می‌کوبیدند تا از آرامش و خواب زندانیان جلوگیری کنند. من که تازه در بگرام با انسان‌های وحشی روبه‌رو شده بودم، با ترس چشمان خود را کمی باز کرده ، دیدم اتاق انفرادی است، چهار طرف آن با چوب نئوپان و دیوار و سقف آن با سیم مشبک و تور پوشانیده شده است. مساحت اتاق شاید دو متر و در دو متر بوده باشد؛ (اگر چه واحد آمریکایی‌ها «گز» است). برق تیزی روی شبکه سیمی در سقف کار گذاشته شده بود. به اطراف نگاه کردم. از نگهبان خبری نبود، یعنی نگهبانان جلوی دروازه نبودند. دروازه «سه» دریچه داشت: یکی از زمین به فاصله یک نیم متر و به ابعاد 20 سانتی‌متر در 30 سانتی‌متر که از آن داخل اتاق و زندانی را نظارت می‌کردند و در مواقع ضروری یا انتقال، گوشی و عینک را به سر و صورت زندانی می‌گذاشتند، قرار داشت. دریچه دوم در پایین آن و در اندازه کمر انسان، شاید یک متر یا بلندتر در ابعاد 15 در 40 سانتی‌متر قرار داشت که از آنجا مواد خوراکی مانند غذا و آب را به زندانی‌ می‌دادند اما در اصل برای بستن دست‌بند درست شده بود که زندانیان قبل از خروج باید دست‌بند در دست داشته باشند. دریچه یا شکاف دیگری نیز در پایین و به ابعاد 15 در 30 سانتی‌متر تعبیه شده بود که از آنجا پابند را به پای زندانی می‌بستند. گاهی از آنجا در بعضی اتاق‌ها آب و تشت برای مسواک زدن داده می‌شد. اما من تا وقتی که در این اتاق بودم کسی برایم مسواک نیاورد. دو دریچه پایین بعد از اینکه سربازان دست بند و پابند را بسته یا باز می‌کردند، بسته می‌شدند و قفل روی آنها نصب می‌شد. من به خود جرات داده و بلند شدم. از دریچه بالایی به بیرون نگاه کردم، دیدم اتاق‌های انفرادی پهلوی هم قرار دارند.


زندگی در کوچک‌ترین قفس
این زندانی گوانتانامو گفت: یک روز صبح زود، وقتی شیفت شب عوض شد و سرشماری صورت گرفت، سر زندانبان که زنی بدجنس و بدقواره بود با صدای بلند و با حالت عصبانیت مرا صدا زد که لباس‌ها و اثاثت را جمع کن، انتقال دارید. بدون اینکه دیگر توضیحی بدهد که به کجا و چرا، مرا از اتاق خارج کرده و در صحن سالن در محوطه پنجره‌داری که مقابل اتاق قبلی ما بود و با شبکه و پنجره سیمی و اطرافش را حصار کشیده و از دیگر نواحی سالن جدا کرده بودند، انتقال دادند.
این حصار بر عکس دیگر محوطه‌‌ها که با سیم خاردار محصور و محدود شده بودند با سیم شبکه‌ای و پنجره دیواری احاطه شده بود. جای مرا در محدوده ورودی یا دروازه این حصار قرار دادند که ابعاد آن 180 سانتی‌متر در 70 سانتی‌متر و محل عبور و مرور زندانیان به داخل و خارج محوطه و گرفتن آب و غذا بود. اینجا محل جزایی ها و مکان خرابی‌ بود، شاید من در همین روز در لیست افرادی که باید جزا ببینند قرار گرفته بودم و شاید در لیست افراد اعزامی به کوبا نامم درج شده بود چون همه زندانیان توجیه شده بودند که این افراد را که مکان‌های مشخص نگهداری می‌شوند، بخصوص در دروازه حصارها و محوطه‌ها به هر بهانه جزا بدهند ( این موضوع را بعدا وقتی افرادی را همراه من به کوبا منتقل نمودند فهمیدم) به علاوه این محل برای تحقیر و خرد شدن شخصیت و توهین افراد بود، به همین علت هر روز و هر زندانی به هر بهانه واهی ما را به مدت طولانی مجازات می‌کردند.


سی وشش ساعت انتظار برای رسیدن به پایان دنیا این زندانی شیعه درباره تصور اولیه‌اش از گوانتانامو، خاطره‌ای جالب را بیان می کند و بالحنی شوخ می افزاید :«گاهی، وقتی درتلویزیون تصاویری اززندانیان این زندان نشان داده می شد‌، فکر می‌کردم کاش می‌توانستم حالات و روحیات یکی از این افراد را از نزدیک ببینم. وقتی تهدید آمریکایی‌ها برای رفتن به این زندان مخوف،عملی شد؛حس کردم درمعرض امتحان الهی خود‌خواسته‌ای قرار گرفتم. پرواز برفراز کوبا، تلخ ترین خاطره افرادی است که درآن پرواز همسفرهم بودند.شاید همه ما می‌خواستیم آن پرواز هرگزبه مقصد نرسد.من درحالی به سخت ترین ندامتگاه دنیا منتقل می شدم.که هیچ جرمی نداشتم و حتی فردی که از قوه قضایی آمریکا آمده بود با بررسی پرونده‌ام، نوید آزادی‌ام را داده بود.اما ظاهرا اقامت در جهنم سوزان، در داستان زندگی‌ام نوشته شده بود.


در فضای آزاد طمع اسارت همه جانبه را می چشیدیم دکتر علیشاه به تاریخچه این زندان تاریخ‌ ساز شکنجه، اشاره می‌کند و می‌گوید:«حکومت قبل از فیدل کاسترو در کوبا، این نا‌حیه‌ را در ازای آب به آمریکا داده بود وظاهرا قرار بوده آمریکا به خاطر اجاره این ناحیه پولی به این کشور پرداخت کند. فضای بیرونی گوانتانامو سخت بود و به دور ازهرگونه نگاه انسانی شکل گرفته و تاسیس شده بود‌. دو کانتینر روبه‌روی هم ساخته شده بودند وهرکدام به بخش‌هایی کوچک تقسیم شده بودند و توسط توری‌هایی مجزا ازهم جدا شده بودند.گاهی اوقات امکان دید برای ما ،از ناحیه کنار و روبه رو مهیا بود. بعضی جاها نیز،با دیوار آهنی مشخص شده بود که خبر از اتاق‌های انفرادی گوانتانامو می داد.این زندان به کمپ‌های مختلفی تقسیم می شد که کمپ پنج وشش که با اتاقک سیمانی و خطرناک مجهزمی شد نیز بعد از حضور من ساخته شد. »


انسان‌های بی گناه به جای سران القاعده علیشاه تصورات قبلی‌اش را با دیده‌هایش از گوناتانامو منطبق نمی‌داند ومی‌گوید:«من فکر می کردم سران القاعده و تروریست‌ها ساکنان این جزیره هستند اما،متوجه شدم این بخش دیگری از جنگ روانی آمریکاست و انسان‌های بی گناهی در این جزیره بی‌هیچ جرم ثابت شده‌ای ، ساکن هستند. اعتراف به گناه نکرده اصلا مسئله اصلی نبود. بلکه مسئله اصلی این بود که نمی دانستیم از ما چه می‌خواهند. به عنوان مثال از من می‌پرسیدند چه اسلحه ای را به طالبان داده ای در صورتی که من در زمان حکومت طالبان اصلا در افغانستان نبودم.هدف جمع آوری افراد بیشتر در این سبک زندان‌ها؛ نوعی نمایش برای ایجاد تصور اقتدارداشتن آمریکا در مردم، به خاطر دستگیری تروریست ها بود.

لا تکلمنا و لا نکلمک مسئولان، زندان گوانتانامو را که اعراب در آن محبوس بودند نیز جهت ترمیم و رنگ تخلیه نموده و زندانیان آن را به بلوک‌های دیگر انتقال دادند، به همین جهت، در بلوک ما از کنار پنجره بنده تا اول بلوک، حدود 16 نفر عرب را که اکثرا یمنی بودند جای دادند. همگی در روزهای اول با من برخورد صمیمانه داشته و همه احترام می‌گذاشتند. بعد از یک هفته زمانی که متوجه شدند من شیعه هستم برخوردها تغییر کرد و ارتباطات کند شد تا اینکه شبی بعد از نماز مغرب، فردی یمنی از قفس‌های روبه‌رو از من پرسید، شما برای چه نماز را دست باز می‌خوانید؟ گفتم پیروان بعضی از مذاهب اسلامی اینطور نماز می‌خوانند؛ مانند مالکی و جعفری. گفت: شما از کدام مذاهب هستید؟ گفتم الحمدالله جعفری مذهب هستم. در پنجره روبه‌رویم زندانی دیگری بود که به‌نام ابو انس، اهل و ساکن اردن و حالا مقیم انگلستان. در کار تجارت بوده و طی سفر به کشور اوگاندا به اتهام ارتباط با القاعده دستگیر شده و به افغانستان و سپس کوبا انتقال یافته بود و با جهاد افغانستان سابقه همکاری طولانی داشت.
گفت: من چند روز است شما را می‌بینم که دست باز نماز خوانده و بعد از نماز و درختم آن دست‌های خود را تا کنار گوش بالا برده و تکبیر می‌گویید. چرا سلام را در دو طرف نمی‌دهید؛ چون خارج شدن از نماز فرض است. گفتم در مذهب شما هم سلام سنت است و خارج شدن از نماز فرض من با سلام از نماز خارج می‌شوم و در آخر تکبیر می‌گویم. او قبول نمی‌کرد چون از مسائل شرعی خیلی آگاهی نداشت با او بحث نکردم وگفتم الحمدالله در مذهب امام جعفر صادق(ع) هستم. پرسید: در مذهب شما تقیه چگونه است؟ گفتم من که تقیه نکرده‌ام اما در جایی که لازم باشد جایز است. گفت: صیغه چطور است؟ گفتم صیغه جزو‌ اسلام است و پیامبر گرانقدر اسلام و اصحاب کبار آن حضرت آن را انجام داده‌اند ما هم مسلمان بوده آن را قبول داریم. گفت در اسلام این چیزها وجود نداشته و ندارد. وقتی دیدم سطح مطالعه و فکرش در این حد است سکوت کردم. آنها که اکثرا یمنی بودند با مصلحت گفتند: از این به بعد نه تو با ما حرف بزن و نه ما با شما حرفی داریم. «لا تکلمنا و لا نکلمک»


شکنجه جسمی بگرام؛آزارهای روحی گوانتانامو علیشاه هدف شکنجه های روانی را تخریب تدریجی جسمی و روحی، توصیف می‌کند و می‌گوید:«تهدید و آزار توسط سگ امری واقعی و حیاتی بود اما مسئله اصلی تهدید روانی آمریکایی‌ها برای تخریب شخصیت وآزار انسانی بود که تاکید بر استفاده از سگ هم، این هدف را برایشان تامین می‌کرد.ملیت زندانیان، گوناگون بود‌. شیعه هایی از کشور عراق وپاکستان نیز در آنجا دیده می‌شدند.افرادی با سنین کم‌، در میان زندانیان این زندان هولناک دیده می شدند که کمپ ویژه ای برایشان ساخته بودند. درطول روز،بارها و بارها جا ومکان ما عوض می شد تا احساس امنیت در ما کشته شود یا مجبور بودیم به مدت طولانی دراتاق مخوف بازجویی تنها ومنتظر بمانیم‌.


مخالفت با حضورخارجی ها ؛جرم زندانی شدن در گوانتانامو
علیشاه درباره علل ماندگاری اش به مدت چهل ماه ،در مخوف‌ترین زندان دنیا می‌گوید:«بعد از اینکه آمریکایی‌ها بعد از شکنجه وآزار فراوان من‌، مدرکی دال بر همکاری با القاعده پیدا نکردند.مرا به اتهام سابقه مخالفت با حضور نیروهای خارجی در افغانستان ،محکوم به ماندن درزندان گوانتانامو کردند.»می‌گفتند تو سابقه مبارزه با نیروهای خارجی در کشورت را داری در نتیجه برای آمریکا خطرناک هستی.
تفتیش عقاید؛ شکنجه مرسوم روایان دموکراسی
وی درباره اتهام آخرش که حضورش را در گوانتانامو تثبیت کرد می‌گوید:«تفتیش عقاید و دست گذاشتن روی اعتقادات شیعیان امری عادی و متداول شده بود ، هر روزعده‌ای برای تفتیش عقاید من را مورد بازخواست و پرسش قرار می‌دادند.به عنوان مثال اعتقاد به حجاب یا پرهیز از نوشیدن شراب که جزئی از اعتقادات مسلمانان است، برای آنها نامانوس بود و به دلیل داشتن این اعتقادات من فردی مشکوک و محکوم به ماندن در زیر شکنجه‌های غیر‌انسانی آمریکایی‌ها شدم. یا از من درباره تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان سوالاتی می‌پرسیدند که من نیز همیشه بنا به اعتقادات خودم به اینگونه سوالات پاسخ می دادم.یا بارها درباره حکومت ولایت فقیه صحبت می‌کردند و سعی می‌کردند به شکلی عقاید ما را زیر سوال ببرند.


به خاطر اهانت به قرآن به عده‌ای دست به خودکشی زدند دکتر علیشاه درباره بی اثر شدن تهدیدات آمریکایی‌ها بعد از رفتن به جهنم گوانتانامو می‌گوید:«در بگرام همیشه تهدیدات‌ در بردن به گوانتانامو خلاصه می‌شد. به همین دلیل ترس مرموزی درزندانی‌های بگرام برای فراراز موقعیت گوانتانامو دیده می‌شد که دیگر در گوانتانامو این ترس معنایی نداشت. ما به آخر خط رسیده بودیم. به همین دلیل هم ،برای رسیدن به خواسته‌های معقول ومنطقی خودمان تلاش بیشتری می‌کردیم .این خواسته‌ها ازاجرای آزاد مراسم مذهبی تا بهتر شدن وضعیت غذا و بهداشت را در بر می‌گرفت.به عنوان مثال یک‌باربه علت اهانت به قرآن بیست وشش نفر دست به خود کشی زدند. هرچند این خودکشی‌ها ناموفق بود اما فایده اش این بود که آمریکایی‌ها متوجه میزان اهمیت اعتقادات مسلمانان شدند به همین دلیل برگزاری مراسم مذهبی مثل نماز جماعت آزادی بیشتری پیدا کرده بود. دسترسی به دارو برای جلوگیری ازمرگ زندانیان وجود داشت اما بعد ازخودکشی ناموفق سه نفردر زندان، خوردن داروها در زندان توسط زندانبان چک می‌شد.


با خود‌کشی سه نفر ،صدای ما به بیرون قفس ها رسید وی در داستان مخاطره آمیزش درباره حضور در بزرگترین و ضد‌انسانی‌ترین زندان جهان می‌گوید :«جهانی شدن ماجرای گوانتانامو به علت خود‌کشی سه نفر از اعراب ،صورت گرفت. یک روز سه نفر ازاعراب برای اینکه صدای خود را از آزارهای آمریکایی‌ها به گوش جهانیان برسانند. خود را به طناب دار آویختند. این درست چند ماهی قبل از آزادی من بود ومقارن با همین مسئله، رسانه‌ای شدن این ماجرا آغاز شد.»


غذا در گوانتانامو وجود نداشت
دکتر علیشاه با اطمینان خاصی در مورد نگاه یکجانبه و خود محور زندانبانان آمریکایی می‌گوید:«می توانم بگویم قبل ازخودکشی اعراب، چیزی به عنوان غذا خوردن وحقوق طبیعی و انسانی در این زندان امری بعید و غیر‌قابل تصور بود. به همین دلیل زندانیان دست به یک اعتصاب غذای سه ماهه برای رسیدن به شرایطی انسانی وهمراه با حقوق اولیه طبیعی زدند. شروطی را، به عنوان حقوق خود مطرح کردند که برگزاری نماز جماعت و دیدار با خانواده ها و تغذیه بهتر بخشی از آنها بود.این محدودیت شدید در حالی بود که در قوانین قضایی آمریکا حتی برای زندان‌هایی با شرایط محدود نیز، دیدار خانواده‌ها پیش بینی شده است. حتی نامه‌هایی که ما به خانواده‌هایمان ارسال می‌کردیم تماما خط می‌خورد و جز یک کلمه سلام و انتهای خداحافظ چیزی به دستمان نمی‌رسید. آمریکایی‌ها می‌گفتند: شما دراینجا حقی ندارید. اگر هم امکاناتی در اختیار شما قرار می‌گیرد، نوعی امتیاز است که از سرلطف و محبت به شما داده می شود وگرنه شما از هیچ‌گونه حقوق طبیعی بهره مند نیستید و از سر همین اعطای لطف به سبک آمریکایی، من چهل کیلو وزن کم کردم. البته ناگفته نماند که غذای ما بعد از اعتصاب سراسری، اندکی بهبود یافته بود.»


خصوصیات شخصی زندانبان‌ها و محققان آمریکایی
آمریکایی‌ها افرادی را در ارتش استخدام می‌کنند و به عبارت دیگر افرادی جبرا به استخدام ارتش و اردوی آمریکا در‌می‌آیند که دیگر مکانی را برای استخدام در اختیار نداشته ‌یا صلاحیت استخدام در شرکت‌های خصوصی، پردر‌آمد و با امتیاز را ندارند. اکثریت زندانبانان افرادی بیکار، تنبل، کم‌سواد، معتاد، سرراهی تو سری‌خور و عقده‌ای بودند و همگی عقده حقارت داشته و از جامعه خود دل خوش ندارند. چون از اجتماع و دولت خود نمی‌توانند انتقام بگیرند عقده درونی و خشم خود را با رفتار، حرکات و گفتار تند و زشت نسبت به زندانیان خالی می‌کنند.
از طرفی این سربازان مخصوصا برای توهین و رفتار ناشایست و غیر انسانی با زندانیان تربیت شده و تشویق می‌شدند به همین دلیل سر‌بازها و مسئولان زندان خوشحال می‌شدند که دلی را بشکنند فردی را بیازارند و به بهانه‌های واهی زندانی را مجازات کرده و با فریاد، داد و بیداد، لباس زندانی را به اندازه او ندادن، سوال زندانی را بی‌پاسخ گذاشتن، خود را به بی‌خبری زدن، در وقت نماز داد و بیداد کردن، به قرآن و مقدسات بی‌احترامی کردن و به فرهنگ، عادت و حتی به نماز خواندن ما خندیدن و تمسخر کردن و از همه بدتر لخت کردن زندانی و ندادن وقت غسل و قضای حاجت، در وقت نماز او را صدا زدن و قطع نماز او و بی‌عزتی و بی‌حرمتی‌های دیگرو... که از گفتن آنها شرم دارم. این حالات و خصایص نه تنها در سربازان و مسئولان نظامی کمپ‌ها و زندان‌ها بود که محققان بدتر از آنها عمل می‌کردند.


زندانبانان از ما می ترسیدند
دکتر علیشاه درباره ایجاد ترس و ترسیم فضای جنایتکاربودن زندانیان گوانتانامو در اذهان عمومی آمریکا و بخصوص سربازان آمریکایی خاطره‌ای جالب بیان می‌کند و می گوید:«حمام دودریچه داشت.معمولا با اینکه دست و پا و کمر ما بسته بود، دو یا چهار نفر زندانی را تا حمام بدرقه می کردند . یکی از زندانبانان که به تازگی به کادر این زندان افزوده شده بود ،هنگامی که می‌خواست یک قفل را از یک دست من باز کند خیس عرق شده بود، زیرا این افراد تصور می‌کردند ما قاتل و جنایتکار هستیم وهمگی چند نفر را کشته‌ایم. وی درباره تاثیرات عادات مذهبی بر آمریکایی‌ها می‌گوید بسیاری از این افراد سریع ومرتب عوض می شدند چون آمریکایی‌ها اثرات انتقال مفاهیم ارزشی را می‌فهمیدند واز این تاثیرات دینی ، برروحیه سربازان جلوگیری می‌کردند.


بحران در زندان گوانتانامو
دکتر علیشاه افزود: حدود یک هفته از بازدید هیات افغانی گذشته بود که مسئولان کمپ، باد پنکه‌های اتاق‌ها را در کمپ چهار جمع کرد (چون در مقابله با سربازان آمریکایی از پایه‌های پنکه استفاده شده بود) و بعد از چند روز تحمل گرمای طاقت فرسای کوبا در تابستان گرم آن مناطق، پنکه‌های کوچک را در اتاق‌ مراقب جا دادند و آنها را از دسترس زندانیان دور ساختند.
چند روز بدین منوال گذشت که مسئولان کمپ با زندانبان‌های متعدد آمده، مواد غذایی، آب، پرده حمام، کلمن آب یخ و همه لباس‌ها را از ما گرفته و حتی صندوقی که حاوی وسائل، قلم،‌کاغذ و نامه‌ای صلیب بود را به خارج از اتاق‌ها منتقل کردند و برای ما به جز لباس ضخیم و فرش پلاستیکی چیزی نگذاشتند. ما نمی‌دانستیم که چرا با ما چنین برخوردی دارند و هر چه از مسئولان کمپ سوال می‌کردیم که ما چه بی‌انضباطی‌ کرده‌ایم که چنین جزایی شده‌ایم جواب درست نمی‌دادند. فقط بعضی‌ها ابراز می‌کردند که مسئولان کمپ عوض شده و این دستور را داده‌اند. بعضی‌ها هم می‌گفتند در همه کمپ ها این حالت است و ما به جز تعجب و سوال از مسئولین کاری نمی‌توانستیم انجام دهیم.
هر روز به بهانه‌‌های واهی وجود دارو، حرکت بیجا، اعتراض، حتی با گذشتن دستمال کوچک روی سر و غذا خوردن کنار دیوار افراد را جزایی نموده و به کمپ‌های دیگر انتقال می‌دادند. همه سر در‌گم بودیم چون مراقبت‌ جدی شده بود، تفریح و ساعت خارج شدن محدود آب، غذا و ... جیره بندی شده و سختی‌ها و مشکلات طاقت‌فرسا بود.
بالاخره از طریق محققی با خبر شدیم که در بلوک الفای کمپ اول سه‌نفر زندانی عرب خودکشی کرده‌اند و این همه سختی‌ها و مراقبت‌ها از ترس و وقوع اقدامات مشابه صورت می‌گیرد.
در کمپ اول در بلوک الفا دو نفر یمنی و یک نفر سعودی همزمان و با مشورت هم و با خبر کردن زندانی‌های بلوک در مقابل چشمان سربازان مراقب و در همهمه و نغمه‌های انقلابی و سرود خواندن دیگران‌، خود را حلق‌آویز نموده و در اعتراض به دستگیری و نگهداری غیرقانونی خود و همه زندانیان و به‌خاطر اینکه جهانیان را متوجه وخامت اوضاع نابسامان زندان بسازند و طرفداران و مدعیان حقوق بشر را رسوا ساخته و صدای مظلومیت خود و هم‌سلولی‌های خود را به گوش جهانیان برسانند و کسانی را آگاه سازند که هنوز هم آمریکا و غرب منتهای آمال و آرزوی‌های آنهاست و آنجا را مهد انسان‌دوستی و حقوق بشر می‌دانند و به خاطر اینکه به همه جهانیان اعلام کنند که این داعیه‌داری‌ها دروغ بوده و ظاهر قضیه است، دست به این اقدام زده و جان خود را فدای جمع کرده و در مظلومیت، خود را تسلیم مرگ کرد‌ه‌اند.


کتاب حافظ در گوانتانامو
وی درباره جلوگیری نیروهای آمریکایی از ارتباطات انسانی می‌گوید:«با اینکه نیروهای آمریکایی همه گونه ارتباطات بین زندانیان را در داخل و خارج محدود می‌کردند اما ما برای اوقات خود برنامه‌ای تدارک می‌دیدیم به عنوان مثال دو نفر در کنار هم در قفس سعی می‌کردیم قرآن بخوانیم.البته زمانی که من درکمپ چهار حضور پیدا کردم، این ارتباطات بهتر بود و گاهی به بعضی از کمپ‌ها اجازه استفاده از کاغذ و قلم را نیز می‌دادند.البته من زمانی تقاضای کتاب کردم که کتاب حافظ و قرآن مجید تقاضای من بود که کتاب حافظ را به من دادند.»


روزه گرفتن حتی در کمپ‌های گوانتانامو از یادم نرفت
وی گفت: عادات مذهبی ما حتی در زندان ترک نمی‌شد و آمریکایی‌ها نیز کم‌کم به این مسئله واقف شده بودند. به همین سبب اسم کسانی که روزه می‌گرفتند و روزهای روزه‌داری آنها را می‌نوشتند تا وعده سحر را به جای صبحانه و ناهار به زندانی غذا بدهند.البته من متوجه شدم بلند‌گوهای زندان اذان را در زمان خودش پخش نمی‌کند و به همین دلیل به خورشید اطمینان بیشتری برای زمان افطار داشتم.


پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه همه را خوشحال کرد علیشاه درباره اطلاع از وقایع سیاسی روز درگوانتانامو می‌گوید:«جهان خارج تقریبا در این کمپ‌ها مرده بود. اما کم و بیش از خبرهای کشورهای مختلف نیز بی‌بهره نمی‌ماندیم به عنوان مثال هنگام بروز جنگ سی وسه روزه بین اعراب و حزب الله، اعراب با شنیدن خبر پیروزی حزب‌الله خوشحال بودند.»‌ می‌افزاید:«زمانی که فردی در زندان، خبر کشته شدن صدام را به من داد، شادی وصف‌ناپذیری وجودم را پر کرد و خوشحال شدم که جهان با دیکتاتوری بی‌رحم و خشن خداحافظی کرده است.»


صدای اتحادیه زندانیان گوانتانامو به جایی نمی‌رسد
دکتر علیشاه درباره پیگیری حقوقی‌که حالا بعد از انتشاراسناد رفتار ضد انسانی آمریکایی‌ها از او وهمبندانش انتظار می‌رود با تاسف سری تکان می‌دهد وبا خنده می‌گوید :«اولین کسی که بعد از آزادی از من خواست به دولت افغانستان درباره مصائبی که به ناحق به من روا شده شکایت کنم پسرم بود.اما کدام مرجع رسمی وقانونی برای پیگیری این ماجرا وجود دارد که اثربخشی شکایت ما را تضمین کند؟علاوه براین بعید می‌دانم کسی حاضر قبول به وکالت ما باشد. با اینکه ما اتحادیه زندانیان گوانتانامو را تشکیل دادیم بسیاری ازآنها هنوز حاضر به صحبت یا مصاحبه نیستند زیرا یکی از این افراد که حرف‌هایی هم زده بود، دوباره دستگیر شده است.» هرچند که من بلافاصله بعد از آزادی،خاطرات رنج‌هایم را در دوران اسارت به نام خاطرات زندان گوانتانامو نوشتم که در افغانستان با استقبال زیادی مواجه شد.


داشتن یک اسلحه برای دفاع؛ جرم زندانی بودن درگونتانامو ؟ دکترعلیشاه با همان لحن شوخ و بشاش اضافه می‌کند:«بعد ازچهار سال زندانی بودن در سخت‌ترین شرایط و درست زمانی که قصدی جز اعطای نظم وقانون به کشورم نداشتم با برگزاری چند دادگاه فرمایشی حکم آزادی من صادر شد.
علت این آزادی هم این بود که هیاتی از افغانستان برای بررسی پرونده من به زندان آمدند. علت دستگیری من را داشتن دو عدد اسلحه در خانه بیان کردند در حالی که داشتن اسلحه، در استان پکتیا در شرایط افغانستان امری کاملا عادی وطبیعی است و من از این تعجب کرده بودم که چرا فقط از 18 خانه که متلعق به کل اقوام من است، دو اسلحه پیدا شده است.»


کابوس این اسارت همیشه با من است
دکترعلیشاه درباره تداوم اثرات روحی و روانی که به علت شکنجه‌ها همراه او مانده است می‌گوید :«به جرات می‌گویم اگرکسی مسلمان و افغانی نبود، قطعا شرایط آنجا را تاب نمی‌آورد زیرا تحمل این همه ظلم و تعدی ازشرایط روحی و جسمی یک انسان خارج است و محال است کسی بتواند نه حق حرف زدن داشته باشد و نه خوابیدن و روزانه با سی وشش نخود در آب جوشیده به عنوان قوت روزانه زنده بماند. یک‌بار یک خانم آمریکایی که به زندان آمده بود پرسید شما چگونه توانسته‌اید این شرایط سخت را تحمل کنید و زنده بمانید؟ من هم به او گفتم ما به خداوند اعتقاد داریم وهمین که جهانی به غیر از این دنیا وجود دارد و سختی‌های ما درآن پاداش می‌گیرد، ما را یاری می‌کند. بیشتر مواقع کلام حضرت زینب(س) نیز به یادم می‌آمد که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام فرمودند: جز زیبایی چیزی ندیدم.»


اهداف اولیه‌ام را فراموش نکرده‌ام محمد علیشاه موسوی درباره اقداماتش بعد از آزادی از گوانتانامو و متحمل شدن بسیاری از دردها و رنج‌های بی‌شمار به جرم بی‌گناهی می‌گوید:«بعد از اینکه از زندان آزاد شدم تصمیم داشتم یک دانشگاه بزرگ و یک بیمارستان مجهز تاسیس کنم که این ایده به علت کمبود بودجه دولت؛ به یک درمانگاه ویک دبیرستان تقلیل یافت.معتقدم ایمان به خدا به انسان‌ها نیرو و امید می‌دهد. به همین دلیل انگیزه‌های فرهنگی‌ام را هرگز فراموش نمی‌کنم و همچنان در انتظار رویش جوانه‌های امید و تلاش در دل مردم، برای احیای جوانه‌های امید و تلاش برای کشور افغانستان هستم زیرا که دیو جنگ وناامیدی که دردامن جهل رشد می‌کند، سال‌هاست که بذر رکود وغم را بر استعدادهای کشورم پاشیده است.»

ستاد حقوق بشر قوه قضاییه

شکایت از وزیر کشور به دادگاه عالی انگلیس


شکایت از وزیر کشور به دادگاه عالی انگلیس
حقوق بشر  - نصرت الله تاجیک

دو روز گذشته جلسه استماع به مدافعات وکلای من و وزیر کشور انگلیس در شعبه سوم دادگاه عالی بود. شکایت من از وزیر کشور و دادگاه بدوی این است که دلایل تاخیر سه سال و نیمه وزیر کشور برای تائید حکم استرداد تماما" سیاسی و صرفا به منظور حفاظت جان دیپلماتهای انگلیسی در تهران بوده است و دادگاه بدوی نیز می باید با توجه به تعلل وزیر کشور طبق مفاد بند 118 قانون استرداد انگلیس که در ماه مارس سال جاری میلادی درخواست کردم می باید حکم به آزادی من می داد.

مستندات کافی از بیست و هفت گزارش پزشکی که در طول این چهار سال برای وزیر کشور ارسال شده است، اسناد ویکیلیکس و نیز مکاتبات اداری بین وکلا و وزارت کشور، لایحه بیست و چهار صفحه ائی خودم و نیز لایحه سی و چهار صفحه ائی وکیل و همچنین بیش از بیست و پنج موردی که قبلا دادگاههای گوناگون انگلیس رای خود را در باره آنها صادر کرده اند و وکیل مدافع در میان اظهاراتش از آن موارد استفاده و به رای صادره استناد میکرد فراهم شده بود.

در میان اوراق پرونده ششصد و سی صفحه ائی نیز یک شهادتنامه پنجاه و چهار صفحه ائی یکی از مسئولین بخشهای مربوط به استرداد در وزارت کشور انگلیس نیز وجود دارد که اعلام کرده طول کشیدن این مدت بدلیل عدم پاسخگوئی طرف آمریکائی به مکاتبات وزارت خارجه انگلیس بمدت دو سال و نیم بوده و از طرف دیگر نیز وزارت خارجه انگلیس نگران جان دیپلماتهایش در تهران در صورت اجرای حکم استرداد بوده است که این امر بیانگر صحت و تائید اسناد ویکیلیکس است و با مفاد آنها مطابقت دارد.

هر یک از وکلای مدافع من و وزیر کشور همراه یک وکیل کارآموز شرکت کرده بودند. یک نفر هم از سوی وکیل اداری من از جریان دادگاه نت برداری میکرد. وکیل دولت آمریکا هم حضور داشت که تقریبا ساکت بود و نظری نداد. در انگلیس آنقدر سیر اداری و حقوقی پرونده ها پیچیده و صنعت وکالت آنچنان پیشرفته و پولساز است که وکلای اداری که فقط وظیفه انجام مکاتبات و تهیه اسناد و ارتباط با دادگاه را بعهده دارند با وکیل مدافع که اصطلاحا" بریستر خوانده میشود و وظیفه تهیه لایحه دفاعی و نیز دفاع از متهم را بعهده دارد متفاوت هستند.

در حقیقت گروه اول وظیفه پشتیبانی برای گروه دوم را بعهده دارند تا آنها بتوانند بهتر فقط با استفاده از موارد حقوقی اتفاق افتاده و میزان تجربه خود از متهم دفاع کنند. البته هزینه وکلای در دادگاه کنونی با دادگاه است و من خودم نباید چیزی پرداخت کنم. افرادی نیز از وزارت کشور حضور داشتند و فردی هم از طرف سفارت آمریکا در لندن که همواره بصورت فعالانه جریان دادگاه را دنبال میکنند حضور داشتند. جالبتر آنکه بصورت تدریجی تعدادی افراد مسن زن و مرد نیز که احتمالا" میتوانند محقق و یا اساتید دانشگاه، اعضای سازمانهای مردم نهاد حقوقی و حقوق بشری و بعضا" نیز توریست خارجی! باشند با همکاری منشی دادگاه یکی دو ساعتی می نشستند و به جریان مدافعات گوش میدادند و آهسته دادگاه را ترک میکردند. یکی دو نفر نیز خبرنگار طی دو روز آمدند و در جایگاه مخصوص نشستند و اوراقی را از منشی اخذ و مشخصات پرونده مورد بحث را نوشته و از سخنان وکیل مدافع و یا قاضی نت برداری میکردند و پس از ساعتی میرفتند.

ساعت کار دادگاه در این دو روز از ساعت ده و نیم صبح آغاز و تا چهار و نیم ادامه یافت و یکساعت برای نهار و نماز تعطیل شد. ظهر هنگام جستجوی مسجد این مجموعه بودم که متوجه دفتر بی بی سی در دادگاه شدم. نماز خانه نیز در قسمت شرقی ساختمان در دو اتاق سه در سه و تمییز قرار داشت که هر اتاق نیز پرده ائی برای جدا سازی وجود داشت.

دادگاه در مجموعه دادگاههای سلطنتی عدالت که ساختمانی قدیمی و با شکوه است برگزار شد. ساختمان اصلی از سنگ خاکستری که با معماری ویکتوریائی دوران قرون وسطی که مشخصه اصلی اشان استفاده از قوس است در سالهای 1870 ساخته شده و در سال 1882 توسط ملکه ویکتوریا افتتاح گردیده است. این دادگاهها برای درخواست تجدید نظر و فرجام خواهی بوده وبجز موارد خاص که محدودیتهائی از جهت موردی که در دادگاه در دست بررسی است در اکثر موارد ورودش برای عموم آزاد است. دو نفر قاضی و یک منشی اداره دادگاه را بعهده داشتند. نقش منشی اعلام برپا و برجا گفتن هنگام ورود و خروج قضات و قرار دادن و برداشتن صندلی از زیر آنها، برقرار نظم و نیز اخذ مدارک از وکلا هنگام صحبتشان و تقدیم به قضات است. هر دو ساعت یکبار نیز یک منشی کمکی می آمد و منشی اصلی به مدت پانزده دقیقه احتمالا" برای سیگار کشیدن به خارج دادگاه میرفت! در جامعه انگلیس قضات از احترام و جایگاه خاصی برخوردار هستند و قدرت خوبی هم دارند. در طول دادگاه نیز هر یک از قضات با وکیل مدافع وارد بحث میشود و نکاتی که به نظرشان جالب می اید یادداشت و نیز هنگامی که مطلبی را وکلا به پرونده ارجاع میدهند چک و علامت میزند تا هنگام صدور حکم مطالب مورد نظرش را راحتتر پیدا کند ولی بیشتر قاضی ارشد و اصلی مداخله میکرد.

در روز اول آلن جونز وکیل من صحبت کرد و تاکیدش نیز بر آن بود که معطلی این سه سال و نیمه هم باعث تخریب صحت و سلامتی من شده و هم دلیلش سیاسی بوده و لذا طبق قانون باید دادگاه حکم آزادی من را داده و یا با تجدید نظر در رای وزیر کشور مبنی بر استرداد من به آمریکا موافقت کند. زیرا این دادگاه اداری است و وظیفه و اختیاری محدود دارد که با برنده شدن من پرونده به دادگاه بالاتر ارجاع میشود. روز دوم هوگو کیث وکیل وزیر کشور صحبت کرد و محور استدلالش نیز این بود که وزیر کشور حق معطل کردن بیش از بیست و هشت روز را دارد ولی قبول داشت که این معطلی باعث تخریب سطح سلامت من شده است. قاضی به نظر میرسید با توجه به تائیداتی که نسبت به حرفها و استدلالهای وکیل من می نمود قبول داشت که وزیر کشور خطا کرده است و نمی باید اینهمه پرونده را طول میداده و همین طول کشیدن باعث از بین رفتن سلامتی من شده است.

البته چند هفته ائی طول می کشد تا دادگاه حکمش را صادر کند امیدوارم بتوانم در مقاله ائی در این زمینه و برای استفاده دانشجویان و اساتید محترم حقوق بین الملل هم بیشتر به مباحث فنی دو وکیل مدافع بپردازم و هم خلاصه ائی از حکم صادره را گزارش کنم. قبل از آن نیز تا صدور حکم طی چند مقاله به بررسی هر یک از اسناد مهمی که در پرونده است و مخصوصا شهادتنامه وزرات کشور و نیز لوایح دفاعیه خودم و وکیلم و نیز دلایل تاخیر آمریکا در پاسخ به نامه های وزارت خارجه انگلیس را به رشته تحریر در آورم. من بارها ابراز آمادگی کرده ام که چنانچه دوستان دانشگاهی که به حقوق بین الملل و مسائل مربوط به استرداد علاقمند هستند اطلاعات پرونده و دانش ناچیز خود را به مشارکت بگذارم. اینها مباحثی است که ما در ایران در اینده خیلی با آن روبرو و درگیر خواهیم بود و من نیز علاوه بر پیگیری این پرونده فرصتهای آزادم را به بررسی تئوریک این حوزه اختصاص داده ام.

منبع: خبرآنلاین

منبع سایت ستاد حقوق بشر قوه قضاییه

رأی برگزیده استانی: عمل ربایش و جعل پرونده دادسرا مرجع قضایی مست


فردی با تکیه بر اعمال غیرقانونی پرونده ای را از دادسرا ربوده و در پرونده مرتکب جرم جعل می شود که سرانجام در حین استفاده از پرونده مجعول، اقدامات مجرمانه مشخص می شود. دادسرا پس از صدور کیفرخواست، پرونده را به دادگاه ارسال می کند. دادگاه با توجه به دلایل و اظهارات متهم و دفاعیات بلاوجه وی و اظهارات و لوایح بلامؤثر وکیل وی و دیگر امارات منعکس پرونده بزه¬های انتسابی را محرز و مسلم دانسته و در جهت حفظ و صیانت از آراء و دستورات قضایی و جلوگیری از تزلزل و عدم اعتبار این اوراق و بی اعتمادی مردم به آن متهم را مستحق تخفیف نمی¬داند و مستنداً به مواد 10 ، 47، 523 ، 533 ، 544 و 545 قانون مجازات اسلامی متهم موصوف را از حیث ربودن پرونده به تحمل سه سال حبس تعزیری و از حیث جعل به تحمل 24 ماه حبس تعزیری و ابطال اسناد ذکر شده که مورد الحاق قرار گرفته محکوم می-نماید.
شرح کامل رأی صادره از دادگاه جزایی بدین شرح است:
کلاسه پرونده: 880860 جزائی شعبه چناران
شماره حکم: 8809975177302115 -23/9/88
شاکی: محمدحسین- ص- چناران...
مشتکی عنه: رضا- ب با وکالت حسین- م – مشهد ...
موضوع: کلاهبرداری و غیره
رأی دادگاه
درخصوص اتهام آقای رضا- ب فاقد سابقه کیفری معیل بازداشت از 9/11/87 لغایت 24/12/87 با وکالت خانم ربابه – ی که در تاریخ 3/5/88 استعفاء داده است و آقای حسین- م وکیل پایه یک دادگستری، دائر به ربودن و سرقت پرونده و جعل در اوراق پرونده ( با موضوع بازداشت متهم و رفع بازداشت ملک) کلاسه 0345/87/2 دادیاری و امضای مقامات قضایی موضوع کیفرخواست 110- 24/4/88 دادسرای عمومی انقلاب شهرستان چناران دادگاه با نگرش به اوراق پرونده و گزارش حفاظت اطلاعات دادگستری مبنی بر این که از فردی به نام خانم طیبه-ق پرونده کلاسه 0345/87/2 دادیاری کشف می¬گردد که نامبرده پرونده مذکور را نزد دادیار ناظر زندان ارائه داده است که پس از تحقیق از وی اذعان می¬دارد که برادرشوهرم آقای عیسی- ص پرونده را به وی داده است که با تحقیق از آقای عیسی - ص مشخص می¬گردد، پرونده توسط فردی به نام رضا- ب با این عنوان که این پرونده آزادی برادرت ( محمدحسین) است در اختیار وی قرار داده که آقای عیسی- ص مدعی می¬گردد، برادرش برای آزادی خود 12 میلیون تومان وجه نقد به رضا- ب پرداخت کرده است.
آقای رضا- ب در مراحل بازجویی اذعان می¬دارد که پرونده را من به آقای عیسی- ص دادم، ولی از فردی به نام مهدی- ح دریافت کردم که پس از تحقیق از فرد اخیرالذکر نامبرده منکر موضوع شده است. اظهارات آقای رضا- ب در مراحل تحقیق ( ص 9 و 10) اذعان داشته قبول دارم که پرونده را من به آقای عیسی- ص دادم، ولی آن را از آقای مهدی - ح گرفتم و اظهارات شاکی آقای محمد حسین- ص در خصوص نحوه ارتباط با آقای رضا- ب در مورد پرونده و اظهارات شهود و نظریه تشخیص هویت که مصون از اعتراض مانده مؤثر بوده و تحقیقات انجام شده و کیفر خواست صادره با عنایت به این اولا متهم اقرار دارد که پرونده را به آقای عیسی- ص که وی آن را به خانم طیبه- ق داده و از سویی دیگر متهم در دفاع از خود اذعان داشته که پرونده را از آقای مهدی - ح دریافت کردم که نحوه آشنایی خود را نخست از طریق آقای ل وکیل دادگستری دانسته (ص10) و در تحقیق بعدی آشنایی خود را با شاکی در خصوص خرید تراکتور و .... اعلام نموده است(ص40) که این تناقض خود ظهور در کذب بودن اظهارات وی دارد.
همچنین متهم اعلام نموده در زمانی که آقای مهدی - ح پرونده را به من داد، سه نفر شاهد بودند که احدی از شهود وی اذعان داشته که پرونده توسط متهم به آقای عیسی- ص داده شده است (ص50).
این موارد خود دلیلی بر این است که متهم شخصاً اقدام به سرقت و ربودن پرونده کلاسه 0345/87/2 نموده است و در تمام مراحل دلیلی که بتواند ثابت نماید، پرونده مذکور را که مربوط به شخص دیگری به نام جواد- الف بوده و مراحل رسیدگی در دادسرا به اتمام رسیده بود، از فرد دیگر اخذ کرده ارائه نکرده و با توجه به این که اصولا پرونده قضایی در داخل شعبه نگهداری می¬گردد، لذا وجود پرونده مذکور در ید متهم دلیل بر این است که نسبت به ربودن آن از داخل شعبه دادیاری اقدام کرده است، چرا که پرونده قضایی از مدارکی است که فقط با اذن مقامات صلاحیتدار از محل نگهداری خارج می¬گردد و عدم وجود چنین اذنی با توجه به اهمیت این اوراق انجام عمل ربودن را تقویت می¬نماید.
ثانیاً با توجه به اظهارات آقای محمدحسین- ص در خصوص این که طبق رأی دادگاه محکوم به حبس شده بودم و در چناران در حال تحمل آن بودم و از طریق آقای الف با آقای رضا - ب آشنا شدم که ایشان در چندین مرحله وجه نقد از من دریافت نموده است و قرار بوده که کار محکومیت مرا درست کند که لحاظ مواجهه حضوری بین متهم و آقای مهدی- ح و محمدحسین – ص و عیسی – ص ( ص 39 و 52) ظهور در این دارد که از ابتدا متهم رأساً بدنبال انجام اقدامات غیرقانونی در جهت حل محکومیت شاکی بوده است.
ثالثاً با توجه به این که پرونده ربوده شده از شعبه دادیاری مورد جعل (الحاق) قرار گرفته و در پرونده مذکور که اوراق رسمی آن به امضاء مأمورین دولتی و قضایی رسیده، مربوط به فردی به نام جواد- الف بوده که در صفحات مختلف آن نام محمدحسین - ص الحاق شد، است (ص 21 تا 25 و 28 و 30 ) که این الحاق در زمانی که پرونده از ید خانم طیبه- ق اخذ می¬گردد، مشخص می¬شود و اداره تشخیص هویت نیز اعلام نموده است، الحاقات انجام شده با خط استکتابی متهم مطابقت دارد که نامبرده علی رغم ابلاغ در مرحله دادسرا به این نظر اعتراض نداشته که این مسأله خود ظهور در این دارد که هم ربودن و هم جعل توسط متهم انجام شده که این دادگاه دو جرم مذکور را از جرائم ارتکاب مختلف می¬داند.
رابعاً حسب اظهارات شاکی، متهم در طی دو مرحله نامه¬ای در جهت رفع بازداشت ملک با امضاء دادستان مشهد به شاکی داده است که در مرحله اول بعد از مراجعه وی به اداره ثبت چون نامه 14/10/87 (ص 118) به نحوی تنظیم شده که با اسناد اداره ثبت مطابقت نداشته، مورد قبول واقع نشده که پس از اعاده آن به متهم مجدداً داخل پاکت قرار داده شده و مهر ارجاع معاون دادستان عمومی انقلاب مشهد و برگ شماری شعبه دوم دادیاری دادسرای عمومی و انقلاب چناران بر روی آن نقش بسته شده که بر روی مهر مزبور نام متهم و شعبه دوم دادیاری قید شده است (ص 119) که متهم منکر تحویل نامه¬های مذکور است و لکن حسب نظر اداره تشخیص هویت مندرجات داخل نامه 14/10/87 و روی پاکت که با خودکار قرمز نوشته شده با خط و امضاء متهم مطابقت داشته که ظهور در انجام بزه جعل ( از نوع تعدد مادی مشابه) توسط متهم را دارد.
خامساً با توجه به این مدارک که شاکی مدعی است، متهم به وی داده و امضاء مقامات قضایی در ذیل آن انجام شده با الحاقاتی که در پرونده ربوده شده از شعبه دادیاری صورت گرفته حسب نظر اداره تشخیص هویت توسط متهم انجام شده و حال آنکه کشف این مدارک در طی دو مرحله صورت پذیرفته، ظهور در این دارد که مدارک که شاکی ارائه کرده توسط متهم به وی داده شده است و بزه جعل در اوراق کشف شده توسط وی انجام شده است.
علیهذا با عنایت به دلایل فوق الذکر و اظهارات متهم و دفاعیات بلاوجه وی و اظهارات و لوایح بلامؤثر وکیل وی و دیگر امارات منعکس پرونده بزه¬های انتسابی را محرز و مسلم دانسته و دادگاه در جهت حفظ و صیانت از آراء و دستورات قضایی و جلوگیری از تزلزل و عدم اعتبار این اوراق و بی اعتمادی مردم به آن متهم را مستحق تخفیف نمی¬داند و مستنداً به مواد 10 ، 47، 523 ، 533 ، 544 و 545 قانون مجازات اسلامی متهم موصوف را از حیث ربودن پرونده به تحمل سه سال حبس تعزیری و از حیث جعل به تحمل 24 ماه حبس تعزیری و ابطال اسناد ذکر شده که مورد الحاق قرار گرفته محکوم می¬نماید رأی صادره حضوری است در خصوص اتهام آقای رضا - ب فاقد سابقه کیفری دائر به کلاهبرداری به میزان 12 میلیون تومان نسبت به آقای محمدحسین- ص موضوع کیفر خواست 110 دادسرای چناران، دادگاه با نگرش به اوراق پرونده و شکایت شاکی و اظهارات شهود و متهم و تحقیقات انجام شده و کیفرخواست صادره و با عنایت به این که:
اولاً شاکی دلیلی در جهت پرداخت وجه 12 میلیون تومان ارائه نکرده است.
ثانیاً اظهارات شاهد وی آقای محمدقلی- گ در خصوص پرداخت ده میلیون ریال به متهم توسط شاکی با لحاظ این که متهم اذعان کرده که پول مذکور قرضی بوده که بعد به شاکی پرداخت کردم که شاکی بطور ضمنی اقرار به دریافت مبلغ مذکور کرده است، مؤید آن است که وجه مذکور از حیث فریب و اعمال متقلبانه نبوده است.
ثالثاً در جلسه رسیدگی 5/8/88 شاکی در طی چند مرحله نحوه پرداخت وجوه مذکور را به متهم بیان داشته است. صرف نظر از این که اظهارات وی به نحوی نیست که برای دادگاه علم ایجاد کند، از سویی دیگر نامبرده اعلام کرده «پول در چند مرحله به متهم دادم که تنها بودم و شاهد نداریم» و حتی نتوانسته منشاء تهیه وجوه پرداختی را مشخص نماید.
رابعاً شهود تعرفه شده در خصوص پرداخت مبلغ 4 میلیون تومان توسط شاکی به برادر متهم مطلبی را بیان نداشته¬اند و ادعای شاکی را تأیید نکرده¬اند و اعلام نمودند که وجهی از سوی شاکی به برادر متهم پرداخت نشده است و از سویی دیگر ادعای شاکی مبنی بر پرداخت 12 میلیون تومان مستند به یک فقره چک فقط می¬تواند ظهور در این مطلب داشته باشد که متهم مبلغ مذکور را به شاکی بدهکار است که این موضوع حقوقی بوده و نمی¬تواند مرتبط با ادعای شاکی بر پرداخت 12 میلیون تومان ناشی از عمل فریبکارانه و مانور متقلبانه متهم باشد و انکار متهم در تمام مراحل تحقیق و دادرسی در خصوص اتهام معنونه و دیگر امارات منعکس در پرونده به لحاظ فقد دلیل اثباتی مستنداً به اصل 37 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران حکم به برائت متهم صادر و اعلام می¬گردد. آراء صادره ظرف مهلت 20 روز قابل اعتراض در محاکم تجدیدنظر است. ضمناً در خصوص استفاده متهم از اسناد مجعول با لحاظ این که در دادسرا به این موضوع رسیدگی نشده و هیچ اظهار نظر نشده و شکایتی انجام نشده لذا این دادگاه با تکلیفی مواجه نمی¬باشد.
احمدعلی طاهرزاده
دادرس شعبه 101 محاکم جزائی چناران
منبع ماوی

نقد و بررسی یک رأی: اعمال مجازات کامل برای جرم عقیم سرقت، استحکا

طبق محتوای این رأی، دونفر در حین وقوع یک فقره جرم عقیم سرقت و کیف قاپی دستگیر می شوند. دادگاه در رسیدگی به این پرونده، متهمان را به استناد مواد 657 و 42 قانون مجازات اسلامی هر یک از متهمین موصوف را به دو سال حبس و هفتادوچهار ضربه شلاق تعزیری محکوم می‌نماید، این در حالی است که عنصر مادی جرم سرقت نیز کامل نگردیده است؛ زیرا شرط تحقق جرم در ماده مورد استناد که از مصادیق سرقت‌های تعزیر به‌شمار می‌آید، آن است که مال از ید صاحب آن خارج شود (ولو به‌طور موقت) یعنی تا هنگامی که مال از تصرف مالک آن خارج نگردیده است؛ عمل ربایش محقق نمی‌باشد. درصورتی که در این ماجرا متهم موفق به وضع ید بر مال مورد ربایش نشده و همان‌گونه که در رأی دادگاه نیز اشاره شده، بر اثر مقاومت شاکی، موتورسیکلت واژگون و متهمان هر دو دستگیر گردیده‌اند.
مع‌الوصف باتوجه به شروع عملیات اجرایی از سوی متهم موصوف شاید به‌نظر برسد که بتوان عمل وی را از مصادیق شروع به جرم محسوب و در حدود ماده 41 قانون مجازات اسلامی قابل رسیدگی دانست؛ لیکن باعنایت به اینکه در ماده یادشده شرط مجازات مرتکب، جرم‌بودن اقدامات انجام‌شده قید گردیده است، به‌ لحاظ عدم پیش‌بینی اقدامات انجام‌شده از طرف متهم به‌عنوان جرم در قوانین، و از سوی دیگر نظر به ماده 655 قانون مذکور در مورد مجازات شروع به سرقت که صراحت همان ماده صرفاً شامل مواد قبل از ماده 651 تا 654 می‌باشد و مجازاتی برای شروع به جرم در موارد دیگر ازجمله موضوع ماده 657 مورد استناد پیش‌بینی نگردیده است، بنابراین این رأی فاقد استحکام لازم است.
شرح کامل پرونده و رأی دادگاه و استدلال نگارنده بدین شرح است.
شماره پرونده:……………… شماره و تاریخ دادنامه:……………………. مرجع رسیدگی: شعبه……………. دادگاه عمومی تهران شاکی: سعید……………… فرزند…………………… متهمان: 1ـ علی………….. فرزند……………….، 2ـ محمد……………… فرزند……………… هر دو فعلاً ساکن ندامتگاه………………………. موضوع اتهام: مشارکت در سرقت و غیره پرونده کلاسه……………. در وقت فوق‌العاده تحت‌نظر است.
محتویات اوراق آن بررسی شد، ملاحظه می‌گردد دو نفر به اتهام مشارکت در سرقت و کیف‌قاپی دستگیر و پس از تحقیقات مقدماتی و صدور قرار وثیقه بازداشت گردیده‌اند.
هر دو نفر که خودشان را به نامهای علی…. و محمد……. معرفی کرده‌اند، به مشارکت در سرقت کیسه پلاستیکی محتوی مبلغ چهارمیلیون و دویست هزار ریال از دست شاکی به نام سعید… اقرار کرده‌اند که در نهایت با مقاومت شاکی مواجه و هر دو نفر دستگیر و موتور سیکلت واژگون شده است.
دادگاه باعنایت به جمیع جهات، ختم رسیدگی را اعلام و به‌ شرح ذیل مبادرت به‌صدور رأی می‌نماید.
رأی دادگاه درخصوص بزه انتسابی به آقایان: 1ـ علی…… فرزند…….. بیست‌وسه ساله، اهل و ساکن تهران، خیابان…………….، 2ـ محمد………. فرزند……….. بیست‌ونه ساله، اهل و ساکن تهران، خیابان…………… مبنی بر مشارکت در ربودن مبلغ /000/200/4ریال از دست آقای سعید…………. باتوجه به گزارش نیروی انتظامی و اقرار صریح نامبردگان، مجرمیت هر دو نفر محرز و قطعی است. لذا به استناد ماده 657 و 42 قانون مجازات اسلامی و با ملاحظه اینکه موتورسواران سارق ازجمله دو نفر مذکور موجب سلب امنیت در سطح شهر گردیده‌اند؛ هر یک از متهمین موصوف را به دو سال حبس و هفتادوچهار ضربه شلاق تعزیری محکوم می‌نماید.
درخصوص اتهام دیگر علی……… مبنی بر رانندگی بدون پروانه با موتورسیکلت مستنداً به ماده 723 قانون مجازات اسلامی، به پرداخت یک‌صد هزار ریال جزای نقدی به صندوق دولت محکوم می‌گردد.
همچنین موتورسیکلت توقیفی به ‌استناد ماده 10 قانون مجازات اسلامی، به‌‌عنوان وسیله ارتکاب جرم و تعزیر مالی به‌نفع دولت ضبط می‌گردد و وجوه مسروقه در محل وقوع بزه تحویل مالک آنها گردیده است. این رأی حضوری صادرشده و ظرف مدت بیست روز پس از ابلاغ در دادگاه‌های تجدیدنظر استان تهران قابل تجدیدنظرخواهی است.
رئیس شعبه……………. دادگاه عمومی تهران
شرح ماجرا
همان‌طور که به‌طور اجمال در شرح گردشکار رأی دادگاه هم آمده است، دو نفر موتورسوار به اسامی یادشده در کمین شخص شاکی که از محل بانک خارج می‌شده است نشسته و با یک اقدام غافلگیرانه سعی می‌نمایند تا کیسه پلاستیکی محتوی مبلغ چهارمیلیون و دویست هزار ریال را از دست شاکی بربایند که در نهایت بر اثر مقاومت وی موتورسیکلت آنها واژگون شده و هر دو نفر متهمان پرونده دستگیر می‌شوند.

برای بررسی رأی صادرشده، مستندات قانونی آن را مرور می‌کنیم:
1- ماده 657 قانون مجازات اسلامی: «هرکس مرتکب ربودن مال دیگری از طریق کیف‌زنی، جیب‌بری و امثال آن شود به حبس از یک تا پنج سال و تا هفتادوچهار ضربه شلاق محکوم خواهد شد.»
2- ماده 42 قانون مجازات اسلامی: « هرکس عالماً و عامداً با شخص یا اشخاص دیگر در یکی از جرایم قابل تعزیر یا مجازات‌های بازدارنده مشارکت نماید و جرم مستند به‌ عمل همه آنها باشد، خواه عمل هر یک به تنهایی برای وقوع جرم کافی باشد خواه نباشد و خواه اثر کار آنها مساوی باشد خواه متفاوت، شریک جرم محسوب و مجازات او مجازات فاعل مستقل آن جرم خواهد بود. در مورد جرایم غیرعمدی که ناشی از خطای دو نفر یا بیشتر باشد مجازات هر یک از آنان نیز مجازات فاعل مستقل خواهدبود.»
تبصره: اگر تأثیر مداخله و مباشرت شریکی درخصوص جرم خفیف باشد دادگاه مجازات او را به تناسب تأثیر عمل او تخفیف می‌دهد.
3ـ ماده 723 قانون مجازات اسلامی: « هرکس بدون گواهینامه رسمی اقدام به رانندگی یا تصدی وسایل موتوری که مستلزم داشتن گواهینامه مخصوص است، بنماید و همچنین هرکس که به‌موجب حکم دادگاه از رانندگی وسایل نقلیه موتوری ممنوع باشد، به رانندگی وسایل مزبور مبادرت ورزد، برای بار اول به حبس تعزیری تا دو ماه یا جزای نقدی تا یک میلیون ریال و یا به هر دو مجازات و درصورت ارتکاب مجدد به دو ماه تا شش ماه حبس محکوم خواهد شد.»
4ـ ماده 10 قانون مجازات اسلامی: « ... در کلیه امور جزایی، دادگاه باید ضمن صدور حکم یا قرار یا پس از آن اعم از اینکه مبنی بر محکومیت یا برائت یا موقوف‌شدن تعقیب متهم باشد، نسبت به اشیا و اموالی که وسیله جرم بوده یا در اثر جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده، حکم مخصوص صادر و تعیین نماید که آنها باید مسترد و یا ضبط و یا معدوم شود.»
اشکالات رأی دادگاه به جهات ذیل مخدوش است؛ زیرا:
1ـ بزه انتسابی به متهمان به‌استناد ماده 42 قانون مجازات اسلامی، از مصادیق مشارکت عنوان گردیده است؛ درصورتی که باتوجه به مفاد ماده مذکور، عمل آنها هنگامی می‌تواند مشمول این عنوان قرار گیرد که جرم ارتکابی مستند به‌ عمل هر دو آنها باشد. به تعبیر دیگر، هر دو متهم در تحقق عنصر مادی جرم دخالت مستقیم داشته باشند. حال آنکه حسب قاعده وعلی‌الظاهر جرم ربایش کیسه پلاستیکی محتوی پول مستند به فعل یکی از متهمان است و شخص دیگر وظیفه راندن موتورسیکلت را به‌عهده داشته است.
بنابراین، انتساب عمل ربایش به هر دو و درنتیجه، اعمال قواعد مربوط به مشارکت در جرم در این قضیه مخالف اصول و موازین در پرونده‌های کیفری است.
النهایه، به‌نظر می‌آید، باتوجه به شرح ماجرا، عمل راکب موتورسیکلت درصورت تحقق عنوان مجرمانه برای مباشر از مصادیق معاونت در جرم محسوب و با بند 3 ماده 43 قانون مجازات اسلامی منطبق باشد. براساس این بند، ازجمله مصادیق معاون شخصی است که «عالماً عامداً وقوع جرم را تسهیل می‌کند.» بدیهی است درصورت اخیر باعنایت به مراتب مذکور و حسب ماده 726 همان قانون، مجازات مرتکب، حداقل مجازات مقرر در قانون برای مباشر، یعنی حداقل مجازات حبس از یک تا پنج‌سال و تا هفتادوچهار ضربه شلاق تعیین می‌گردد.
2ـ قطع نظر از مراتب فوق، همان‌طور که گفته شد، اعمال مجازات برای راننده موتورسیکلت به‌عنوان معاون درصورتی متصور خواهد بود که جرم مباشر اصلی محقق باشد؛ زیرا در هر صورت جرم معاونت جنبة رعایتی داشته و تبعی است؛ حال آنکه باتوجه به آنچه خواهد آمد، در این ماجرا عنصر مادی جرم سرقت نیز کامل نگردیده است؛ زیرا شرط تحقق جرم در ماده مورداستناد که از مصادیق سرقت‌های تعزیر به‌شمار می‌آید، آن است که مال از ید صاحب آن خارج شود (ولو به‌طور موقت) یعنی تا هنگامی که مال از تصرف مالک آن خارج نگردیده است؛ عمل ربایش محقق نمی‌باشد. درصورتی که در این ماجرا متهم موفق به وضع ید بر مال مورد ربایش نشده و همان‌گونه که در رأی دادگاه نیز اشاره شده، بر اثر مقاومت شاکی، موتورسیکلت واژگون و متهمان هر دو دستگیر گردیده‌اند.
مع‌الوصف باتوجه به شروع عملیات اجرایی از سوی متهم موصوف شاید به‌نظر برسد که بتوان عمل وی را از مصادیق شروع به جرم محسوب و در حدود ماده 41 قانون مجازات اسلامی قابل رسیدگی دانست؛ لیکن باعنایت به اینکه در ماده یادشده شرط مجازات مرتکب، جرم‌بودن اقدامات انجام‌شده قید گردیده است، به‌لحاظ عدم پیش‌بینی اقدامات انجام‌شده از طرف متهم به‌عنوان جرم در قوانین، و از سوی دیگر نظر به ماده 655 قانون مذکور در مورد مجازات شروع به سرقت که صراحت همان ماده صرفاً شامل مواد قبل از ماده 651 تا 654 می‌باشد و مجازاتی برای شروع به جرم در موارد دیگر ازجمله موضوع ماده 657 مورد استناد پیش‌بینی نگردیده است. اعمال مجازات متهم تحت این عنوان نیز خلاف اصول جزایی و اصل قانونی‌بودن جرایم و مجازاتهاست. مضافاً رأی وحدت رویه شماره 635 ـ 8/4/1378 دیوان‌عالی کشور(1) نیز مؤید همین معناست.
3 ـ‌ استدلال دادگاه در ضبط موتورسیکلت به‌عنوان وسیله ارتکاب جرم و تعزیر مالی به‌استناد ماده 10 قانون مجازات اسلامی نیز فاقد وجاهت قانونی است؛ زیرا موتورسیکلت نه ازجمله اشیایی است که نگهداری آن ممنوع است و نه اینکه از اجناس قاچاق به‌شمار می‌رود.
علاوه‌بر آن، اینکه در این ماجرا معلوم نیست موتورسیکلت موصوف به‌علت ارتکاب کدام‌یک از جرایم متهمان توقیف و ضبط شده است، رانندگی موتورسیکلت بدون پروانه و یا ربودن کیسه حاوی پول هرچند پذیرفتن شق اول از سوی دادگاه بعید به‌نظر می‌رسد، لیکن قایل‌شدن به شق دوم احتمال، یعنی ضبط موتورسیکلت به‌عنوان وسیله ارتکاب جرم کیف‌ربایی نیز به نوعی ترجیح بلامرجح و فاقد توجیه حقوقی و منطقی است.
درخاتمه، ضمن تأکید بر ضرورت برخورد قاطع با جرایم عمومی که مخل نظم و امنیت جامعه و شهروندان می‌باشد خصوصاً جرایمی از نوع موضوع این پرونده، به‌نظر می‌رسد چاره کار نه در برخوردهای غیرحقوقی و فاقد استحکام قضایی لازم، بلکه تدوین قوانین جامع و قاطع و بدون ابهام است.
پی‌نوشت:

1 ـ رأی وحدت رویه شماره 635 ـ 8/4/1378 هیأت عمومی دیوان‌عالی کشور: « به صراحت ماده 41 قانون مجازات اسلامی، شروع به جرم درصورتی جرم و قابل مجازات است که در قانون پیش‌بینی و به آن اشاره شده باشد و در فصل مربوط به سرقت و ربودن مال غیر فقط شروع به سرقت‌های موضوع مواد 651 الی 654 جرم شناخته شده است و در غیر موارد مذکور ازجمله ماده 656 قانون مزبور به جهت عدم تصریح در قانون جرم نبوده و قابل مجازات نمی‌باشد، مگر آن که عمل انجام‌شده جرم باشد که در این صورت منحصراً به مجازات همان عمل محکوم خواهد شد.

نقل از ماوی

عناوین متعدد عمل، مستلزم مجازات واحد عنوان اشد است

خلاصه جریان پرونده:
سرباز وظیفه « افشین، م » به اتهام بی احتیاطی در امر رانندگی با خودرو هایلوکس منجر به فوت مرحوم « مهدی، ح » و ایراد خسارت به خودرو هایلوکس 54271 تحت کنترل خود و خودرو هایلوکس طرف مقابل، تحت تعقیب دادسرای نظامی... گرفته است.
بدین توضیح سرباز مذکور رانندگی خودرو وانت هایلوکس شماره 54218 عقیدتی...... را به عهده داشته و پشت سر تویوتا شماره 54432 به رانندگی ستوان دوم « نادر، پ » که آن هم متعلق به سازمان مذکور بوده در اتوبان... در حالی که مقتول و یک نفر دیگر سرنشین خودرو وی بوده‌اند، در حرکت بوده که به علت بی احتیاطی و تجاوز از سرعت مطمئنه، با خودرو جلویی برخورد کرده، در نتیجه هر دو خودرو واژگون شده است. یکی دو سرنشین خودروتحت کنترل «افشین،م » مجروح شده است و «مهدی، ح» به حالت اغما فرو رفته و در بیمارستان بستری شده است. دیگری بعد از چند روز ترخیص و در نهایت، به علت وخامت وضع مجروح به بیمارستان سجاد تهران منتقل شده است و در آنجا جان به جان آفرین تسلیم کرده است.
پزشک قانونی علت فوت را برخورد جسم سخت به جمجمه و خونریزی سخت شامه اعلام کرده است. کارشناس تصادفات علت اصلی حادثه را عدم توانایی کنترل وسیله نقلیه از ناحیه « افشین، م » و تجاوز از سرعت مطمئنه قید کرده و نظریه کارشناس به متهم تسلیم شده، وی اظهار داشته خودرو ستوان «نادر، پ» مسیر او را بند آورده، چند بار ترمز گرفته، ترمزها درست عمل نکرده و مؤثر واقع نشده برای احتراز از برخورد با خودرو جلویی، خودرو را به سمت شانه خاکی هدایت کرده که با خودرو قبلی تصادف کرده و واژگون شده است. اولیای دم تقاضای دیه کرده‌اند و اضافه کرده اند، قتل در ماه حرام (محرم‌الحرام) واقع‌شده، خواستار تغلیظ دیه شده اند.
شعبه اول دادگاه نظامی یک... عهده دار رسیدگی شده و دادگاه با حضور اولیای دم و متهم تشکیل جلسه داده است. اولیای‌دم دیه تغلیظ شده را مطالبه کرده اند، متهم ضمن قبول اتهام اظهار داشته با سرعت 85 کیلومتر در ساعت حرکت می‌کرد.
دادگاه در خاتمه رسیدگی با توجه به شکایت اولیاء دم مرحوم « مهدی، ح »، گزارش بازرسی عقیدتی سیاسی فرماندهی... استان... نظریه کارشناس تصادفات که به صراحت، راننده خودرو شماره 54218 «افشین، م» را به دلیل تخطی از سرعت مطمئنه مقصر دانسته و طبق گزارش پزشک متخصص مغز و اعصاب و گزارش معاینه جسد پزشکی قانونی عنوان داشته است تصادف فوق کاهش عمیق سطح هوشیاری طولانی مدت و خونریزی سمت شامه‌ای طولانی مدت در نیمکره چپ مغزی را در پی داشته است. به طوری که حتی تخلیه خونریزی زیر سمت شامه ای اثر نداشته و در نهایت مرگ به علت ضربه مغزی و کوفتگی در نتیجه عوارض ناشی از آن،به اثبات رسیده و بزهکاری احراز شده است. متهم به استناد ماده 718 ناظر به ماده 714 وبند ماده 295 و 297 قانون مجازات اسلامی، به دو سال و یک روز حبس تعزیری و پرداخت یک فقره دیه کامل مرد مسلمان در حق اولیای‌دم و رد تقاضای تغلیظ اولیای‌دم به لحاظ عدم حصول صدمه و فوت در ماه حرام، محکوم، همچنین متهم از لحاظ ایراد خسارت بر اثر بی‌احتیاطی در رانندگی به استناد ماده 84 قانون مجازات اسلامی، با رعایت ماده 3 قانون مرقوم به یک میلیون ریال جزای نقدی محکوم شده است.
آقای « حسین، م » طی لایحه ای به وکالت از محکوم علیه اعلام داشته، تجاوز از سرعت مطمئنه غیر از تجاوز از سرعت مقرر است که یکی از علل تشدید مجازات راننده در ماده 718 قانون مجازات اسلامی است، زیرا منظور از تجاوز از سرعت مطمئنه موضوع مواد 116 و 173 آیین نامه، احتیاط راننده در مواقعی است که حتی حرکت با سرعت مجاز خطر آفرین است، فرضاً در اتوبان ها حرکت با 110 کیلومتر در ساعت مجاز است، ولی در مواقعی نزول برف و باران باید با سرعت قابل اطمینان حرکت کند، گاهی ممکن است خیلی کمتر از حد مجاز هم باشد، ولی نامطمئن تلقی شود، بنابراین علت و سبب فوق را بی احتیاطی باید دانست، نه تجاوز از سرعت مقرره که از موجبات قانونی تشدید مجازات راننده مصرح در ماده 718 است و به این وسیله تقاضای تجدیدنظر کرده است. پرونده به دفتر دیوان عالی کشور ارسال، به این شعبه ارجاع شده است.
هئیت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرائت گزارش آقای... عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای... دادیار دیوان عالی کشور اجمالاً مبنی بر: تقاضای اتخاذ تصمیم شایسته را بر اساس موازین شرعی و قانونی می نمایم. نسبت به دادنامه شماره 83/42 تجدیدنظرخواسته مشاوره نموده چنین رای می دهد.
« رأی »
همانگونه که وکیل مدافع متهم اعلام داشته، تجاوز از سرعت مطمئنه که در ماده 116 آیین نامه رانندگی، به معنی کاستن از سرعت مقرره در مواقع بارندگی و برف و تنگی معبر و غیره است، با تجاوز از سرعت مقرره که از موجبات تشدید مجازات راننده خاطی مصرح در ماده 718 قانون مجازات اسلامی ذکر شده، متفاوت است. اولاً به علاوه جنبه عمومی بزه بی احتیاطی در امر رانندگی که منجر به قتل شده ( ماده 714 قانون مجازات اسلامی) و از طرفی بی‌احتیاطی در امر رانندگی که منجر به ورود خسارت به دو وسیله نقلیه شده، عناوین متعدد، عمل واحدند که طبق ماده 46 قانون مجازات اسلامی، مستلزم مجازات واحد عنوان اشد است و تعیین دو مجازات جداگانه، طبق ماده 47 قانون مرقوم موجه نیست. ثانیاً رأی صادره، را از این جهت نقض و رسیدگی به دادگاه هم عرض محول می شود. در مورد، جنبه خصوصی بزه هر چند از ناحیه معترض اعتراض نشده، با اصلاح ماده استنادی به تبصره 3 ماده 295 و با توجه به اینکه از اینکه رعایت ضوابط دادرسی اشکالی بردادنامه وارد نیست و مستدلاً رأی صادر شده، ابرام می شود.
منبع این نوشتار و چند نوشتار ماقبل ماوی میباشد.