روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

سیمای حقوق در قرآن (براساس تفسیر نور)

قواعد حقوقی
1- اصالهاللزوم
- معنای قاعده اصالة اللزوم این است که اصل در تمامی عقود، اعم از تملیکی و عهدی، لازم بودن آنهاست. بنابراین پس از آن که عقدی میان طرفین منعقد شد، چنانچه در امکان انحلال یا عدم امکان انحلال آن تردید وجود داشته باشد، مادام که دلیلی قوی اقامه نشود، اصل بر بقا و استمرار رابطه منعقد شده است. از آیات زیر این اصل قابل استنباط است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده،1)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به عقد و پیمانها [ی خود با خدا و مردم] وفا کنید.
- مسلمانان باید به همه پیمانها- با هر کس و هر گروه- پایبند باشند؛ چه قراردادهای لفظی، چه کتبی و چه عملی، پیمانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا خانوادگی؛ با قوی یا ضعیف، با دوست یا دشمن، با خدا (مثل نذر و عهد) یا مردم، با فرد یا جامعه، با کوچک یا بزرگ، با کشورهای منطقه یا قراردادهای بینالمللی.
کلمه «العقود» دارای الف و لام جنس است و لذا همه قراردادها را شامل میشود: «أوفوُا بالعُقودِ».
«وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ». (انفال، 58)
و اگر خوف آن داشتی که گروهی [در پیمان] خیانت کنند، تو نیز عهدشان را به سوی آنان بینداز و آن را لغو کن، یا به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهی کرد. همانا خداوند خائنان را دوست ندارد.
- انسان مسلمان به قراردادها و معاهدات خود پایبند است و تا خوف خیانتی نباشد، وفا لازم است: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ».
«بَرَآءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». (توبه، 1)
[این آیات اعلام جدایی و] بیزاری و برائتی است از سوی خدا و پیامبرش نسبت به مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید.
- اعلام برائت به خاطر پیمانشکنی کفّار بود که در آیات 7 و 8 مطرح شده است؛ وگرنه قانون کلّی، مراعات پیمانهاست و تا طرفِ مقابل به پیمان وفادار باشد، باید آن را نگه داشت.
«کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه،7)
چگونه میتواند نزد خدا و رسولش، پیمانی با مشرکان [عهدشکن] باشد؛ مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید. پس تا هنگامی که به عهدشان وفادارند، شما هم وفادار بمانید که خداوند متّقین را دوست دارد.
- در وفاداری به پیمانها یا نقض آن با دشمنان، باید مقابله به مثل کرد: «فَمَا استَقامُوا لَکُم...».
«الَّذِینَ عاهَدْتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ». (انفال، 56)
[بدترین جنبندگان نزد خداوند] آنانند که از ایشان پیمان گرفتهاید، سپس پیمان خود را در هر بار میشکنند و [در وفاداری و حفظ پیمان] اهل تقوا و پروا نیستند.
- با توجه به آیه قبل و این آیه، بدترین افراد نزد خداوند کسانی معرفی شدهاند که به عهد و پیمان خود وفادار نیستند.
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ» (رعد، 20)
[خردمندان] کسانی هستند که به پیمان الهی وفا میکنند و عهد [او را] نمیشکنند.
- احترام به پیمانها و قراردادهای اجتماعی از ویژگیهای انسان مؤمن عاقل است: «لا یَنقُضُون المِیثاقَ«
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلوکُمُ اللهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»(نحل،92)
و مانند آن زن نباشید که بافته خویش را پس از محکم بافتن، رشته رشته میکرد. سوگندهای خود را دستاویز [فریب و خیانت] میان خودتان میگیرید؛ به خیال آن که گروهی از گروه دیگری بیشتر است، [و پیمانی را که با گروه ضعیف بستهاید میشکنید]. جز این نیست که خداوند شما را با آن سوگندها، آزمایش میکند و حتماً آنچه را که در آن اختلاف میکردید در قیامت برایتان روشن خواهد ساخت.
- از این آیه وجوب وفای به عهد و لازمالاجرا بودن آن قابل استنباط است.
«وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْئوُلاً» (اسراء، 34)
و به پیمان وفا کنید که [در قیامت] از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.
- به تمامی عهود و پیمانها باید وفادار بود: «أوفُوا بِالعَهد».
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیِلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا» (مریم، 54)
و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او همواره در وعدههایش صادق و فرستادهای پیامبر بود.
- وفای به عهد از صفات ارزشمند انسانی است: «کانَ صادقَ الوَعدِ».
«فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلا أَنْتَ مَکاناً سُویً» (طه، 58)
فرعون ادامه داد پس ما [هم] حتماً سحری همانند آن [سحر] را برای تو خواهیم آورد. پس [اکنون] بین ما و خودت زمانی قرار بده که از آن تخلّف نکنیم. [آن هم در] مکانی هموار و با فاصلهای که نسبت به همه یکسان باشد.
- حتی به وعدههای داده شده به دشمن نیز باید وفادار بود: «موعداً لا نُخلِفُهُ»
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» (احزاب، 23)
از میان مؤمنان مردانی هستند که آنچه را با خداوند پیمان بسته بودند، صادقانه وفا کردند [و خود را آماده جهاد نمودند]، برخی از آنان پیمانشان را عمل کردند [و به شهادت رسیدند] و بعضی دیگر در انتظار [شهادت] هستند و هرگز [عقیده و پیمان خود را] تغییر ندادند.
- تعهّد، لازم الاجرا و عمل به آن نشانه صداقت است: «صَدَقُوا ما عاهَدوا».
«وَ ما کانَ استِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ» (توبه، 114)
و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش [عموی مشرکش که سرپرستی او را بر عهده داشت] فقط به خاطر وعدهای بود که به او داده بود.
- وفای به عهد حتی نسبت به انسان کافر هم لازم است: «مَوعِدَة وَعَدَها».
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ» (توبه، 12)
اما اگر [به جای توبه] سوگندهای خویش را پس از بستنِ پیمانشان شکستند و در دین شما، زبان به طعنه [و عیبگویی] گشودند، پس با سران کفر بجنگید؛ زیرا که آنان را [پایبندی به] سوگندی نیست. باشد که [با شدتِ عمل شما] از کردار خود باز ایستند.
- وجوب وفای به عهد تا زمانی است که آنان به عهد خود وفادار باشند؛ ولی اگر آنان پیمانشکنی کنند، وفای به پیمان لازم نیست: «وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ... فَقاتِلُوا».
2- لاحرج
- در لغت «حرج» به معنای ضیق و در تنگنا قرار گرفتن است. بدین ترتیب قاعده «لاحرج» به معنای نفی هر حکمی است که موجب حرج شود. به قول برخی دیگر، حرج وصف افعالی است که احکام به آنها تعلق میگیرد؛ یعنی حکم مانند وجوب، حرجی نیست؛ بلکه خود عمل حرجی است. پس فعل حرجی نفی شده است؛ نه حکم حرجی. این قاعده از آیات زیر قابل استنباط است:
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج، 78)
و در دین [اسلام] هیچگونه دشواری بر شما قرار نداد.
- قاعده لاحرج در انتهای آیه مورد اشاره قرار گرفته است: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجِ»
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» (بقره، 185)
روزه در ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده است. [و قرآن کتابی است که] هدایتگر مردم همراه با دلایل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است. پس هر کس از شما که این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آن کس که بیمار یا در سفر باشد، روزهای دیگری را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد.
- اسلام دین آسان و بنای آن بر سهولت و عدم سختگیری است. هر کس مریض یا مسافر بود نباید روزه بگیرد؛ بلکه باید در آینده قضای آن را انجام دهد: «یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَاللهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالّصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکِونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ» (احزاب، 50)
ای پیامبر، ما برای تو همسرانی که مهرشان را پرداختهای، حلال کردیم و همچنین کنیزانی را که [به عنوان غنایم جنگی] خداوند بر تو ارزانی داشته و مالک شدی [بر تو حلال کردیم] و نیز [ازدواج با] دختران عمویت و دختران عمّههایت و دختران دایی و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند [برای تو حلال کردیم] و زن با ایمانی که خود را به پیامبر ببخشد [و مهریّهای از حضرت نخواهد] اگر پیامبر بخواهد میتواند او را به عقد خویش درآورد. [این قانون عقد بدون مهریّه] مخصوص توست؛ نه دیگر مؤمنان. همانا میدانیم که برای مؤمنان درباره همسران و کنیزانشان چه حکمی کردهایم. [این برای آن است که] تا برای تو مشکلی نباشد.
- قاعده لاحرج در مورد پیامبر نیز جاری است و خداوند دوست ندارد پیامبر هم در تنگنا قرار گیرد: « لِکَیْلا یَکِونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ»
«فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً» (بقره، 239)
پس اگر [از دشمن یا خطری] بیم داشتید، پیاده یا سواره به هر شکل که میتوانید نماز گزارید.
- وقتی امکان استقرار بدن و یا ایستادن به سوی قبله و یا سایر شرایط نباشد، رعایت این شرایط لازم نیست.
«وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لا مَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً» (نساء، 43)
و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکی از شما از جای گودی [کنایه قضای حاجت] آمد، یا تماسی [و آمیزش جنسی] با زنان داشتید و [در این موارد] آب نیافتید، پس بر زمین [و خاک] پاک و دلپسندی تیمّم کنید دو کف دست بر خاک زنید.
- در مواردی که وضو یا غسل لازم است و آب یافت نشود، تیمم جایگزین آن میشود.
«لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ» (توبه، 91)
بر ناتوانان و بیماران [که نمیتوانند در جهاد شرکت کنند] و تهیدستانی که چیزی برای خرج کردن [در راه جهاد] نمییابند، ایرادی نیست؛ به شرط آن که خیرخواه خدا و پیامبرش باشند و از آنچه در توان دارند مضایقه نکنند.
- ضعیفان و بیماران که ناتوانی جسمی دارند، از جهاد با جان و فقیران که ناتوانی مالی دارند، از جهاد با مال معافاند.
«إِن یَسْئَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُواْ وَ یُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ» (محمد، 37)
و اگر خداوند اموالتان را بخواهد و به آن اصرار ورزد، بخل میورزید و [به سبب همین بخل] کینههای شما را آشکار میسازد.
- خداوند انسان را به امور حرجی و مشقتآور فرمان نداده است. قوانین و فرمانهای الهی متناسب با استعداد و توان ذاتی انسانهاست. کلمه «احفاء» که مصدر «یحفکم» است، به معنای تحمیل مشقت است.
3- احسان
یکی از مسقطات ضمان قهری احسان میباشد؛ بدین معنا که هرگاه کسی به انگیزه خدمت و احسان به دیگران موجب ورود ضرر به آنها شود، عمل او تعهدآور نیست. مثلاً چنانچه شخصی ببیند که فردی در آتش افتاده و میسوزد و برای حفظ جان و دفع خطر از او مجبور شود لباس او را پاره کند، در این صورت آن فرد ضامن قیمت لباس نخواهد بود؛ زیرا پاره کننده لباس در چنین شرایطی قصد احسان و خدمت به صاحب لباس و دفع ضرر از او را داشته است. این قاعده از آیه زیر قابل استنباط است:
«لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مّنْ سَبِیلٍ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه، 91)
بر ناتوانان و بیماران [که نمیتوانند در جهاد شرکت کنند] و تهیدستانی که چیزی برای خرج کردن [در راه جهاد] نمییابند، ایرادی نیست؛ به شرط آن که خیرخواه خدا و پیامبرش باشند [و از آنچه در توان دارند مضایقه نکنند؛ زیرا] بر نیکوکاران راه سرزنش و مؤاخذهای نیست و خداوند بخشنده مهربان است.مجتبی جاویدی زیرنظر: حجت‌الاسلام‌والمسلمین قرائتی و دکتر حسین میرمحمد صادقی-منبع ماوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.