" یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجاً " . آیه 18 سورة نبأ
روایت شده است " معاذ بن جبل " یکی از اصحاب پیامبر دربارة این آیه و ایات پس از آن از پیامبر اکرم (ص) پرسش کرد. پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: ای معاذ ، دربارة مطلب بزرگی پرسش کردی. آنگاه چشمان مبارش را فرو بست و فرمود: ده طایفه از امت من به طور پراکنده محشور می شوند، خداوند آنها را از میان مسلمانان مشخص فرموده. صورت بعضی از آنها به شکل میمون و بوزینه است برخی به صورت خوک و بعضی وارونه اند که پاهایشان بالا و صورتشان پایین است و در این حال به صورت هایشان به زمین کشیده می شوند. بعضی کورند و به این طرف و آن طرف می روند. بعضی کر و گنگ هستند و شعور ندارند. بعضی زبانهای خود را می جوند و چرک از دهانشان جاری می شود که اهل محشر از بوی گند آنها ناراحت می شوند. بعضی دست و پایشان بریده. بعضی از ایشان از شاخه هایی از آتش آویزان اند و بعضی از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است و بعضی از آنها با لباسهایی از مس گداخته شده در آتش که چسبیده به بدنشان است، پوشیده شده اند.
آنها که به صورت میمون اند، سخن چینان از مردم اند. آنهایی که به صورت خوک اند، حرام خوارها هستند. آنهایی که وارونه اند، ربا خواران هستند. کورها کسانی هستند که در قضاوت ظلم می کردند. کرها و گنگ ها، کسانی هستند که اعمالشان را بزرگ می شمردند. کسانی که زبان هایشان را می جوند، علما و قاضیانی هستند که اعمالشان مخالف سخنانشان بوده است. آنها که دست و پاهایشان بریده شده کسانی هستند که همسایگانشان را آزار می دادند. آنها که به شاخه هایی از آتش آویزانند، کسانی هستند که مردم را نزد سلاطین (جور) می برند [ و باعث زندان و تبعید و اعدام و .... آنها به نا حق می شدند.] کسانی که از مردار متعفن ترند، آنهایی هستند که [ از حرام ] شهوت رانی و لذت جویی می کردند و حقوق واجب مالی خود را که حق الله است، ادا نمی کردند، و کسانی که لباس آتشین بر تن دارند، فخر فروشان و متکبران هستند.
قرآن حکیم ص 582
ترجمه آیت ا... مشکینی به نقل از مجمع البیان، جلد 10 ، صفحه
242
منبع:
تفسیر نمونه ج : 27ص :452 تفسیر نمونه ج : 27ص :453 ( 113 )سوره فلق این سوره در مکه نازل شده و داراى 5 آیه است تفسیر نمونه ج : 27ص :454 محتوى و فضیلت سوره فلق جمعى معتقدند که این سوره در مکه نازل شده است هر چند جمعى دیگر از مفسران آن را مدنى مىدانند. محتواى این سوره تعلیماتى است که خداوند به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) خصوصا و به سایر مسلمانان عموما ، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شر همه اشرار مىدهد ، تا خود را به او بسپارند ، و در پناه او از شر هر موجود صاحب شر در امان بدارند. در باره شان نزول این سوره روایاتى در غالب کتب تفسیر نقل شده که مطابق آنها پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به وسیله بعضى از یهود مورد سحر قرار گرفته ، و بیمار شده بود ، جبرئیل نازل شد و محل ابزار سحر را که در چاهى پنهان کرده بودند نشان داد ، آن را بیرون آوردند ، سپس این سوره را خواندند ، و حال پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) بهبود یافت . ولى مرحوم طبرسى و بعضى دیگر از محققان اینگونه روایات را که سند آن فقط به دو نفر ابن عباس و عایشه منتهى مىشود زیرا سؤال قرار دادند ، زیرا : اولا سوره طبق مشهور مکى است و لحن آن نیز لحن سورههاى مکى را دارد ، در حالى که درگیرى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) با یهود در مدینه بوده است و این خود دلیلى است بر عدم اصالت اینگونه روایات . از سوى دیگر اگر پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به این آسانى مورد سحر ساحران قرار گیرد تا آنجا که بیمار شود و در بستر بیفتد ، به آسانى ممکن است او را از مقاصد بزرگش بازدارند ، مسلما خداوندى که او را براى چنان ماموریت و رسالت تفسیر نمونه ج : 27ص :455 عظیمى فرستاده از نفوذ سحر ساحران حفظ خواهد کرد ، تا مقام والاى نبوت بازیچه دست آنها نشود. از سوى سوم اگر بنا شود سحر در جسم پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) اثر بگذارد ممکن است این توهم در مردم پیدا شود که سحر در روح او نیز مؤثر است ، و ممکن است افکارش دستخوش سحر ساحران گردد ، و این معنى اصل اعتماد به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را در افکار عمومى متزلزل مىسازد . و لذا قرآن مجید این معنى را نفى مىکند که پیغمبر مسحور شده باشد مىفرماید : و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا انظر کیف ضربوا لک الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا : ظالمان گفتند شما از یک انسان سحره شدهاى پیروى مىکنید ، ببین چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند ؟ آنچنانکه نمىتوانند راه را پیدا کنند ! ( فرقان 8 و 9 ) . مسحور در اینجا خواه به معنى کسى باشد که از نظر عقلى سحر شده یا در جسمش ، در هر صورت گواه بر مقصود ما است. به هر حال با چنین روایات مشکوکى نمىتوان قداست مقام نبوت را زیر سؤال برد ، و در فهم آیات بر آنها تکیه کرد. در باره فضیلت این سوره از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است که فرمود : انزلت على آیات لم ینزل مثلهن : المعوذتان : آیاتى بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده است ، و آن دو سوره فلق و ناس است. و در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام) مىخوانیم : کسى که در نماز وتر سوره فلق و ناس و قل هو الله احد را بخواند به او گفته مىشود اى بنده خدا بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد . تفسیر نمونه ج : 27ص :456 و باز در روایتى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم که به یکى از یارانش فرمود مىخواهى دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سورههاى قرآن است ؟ عرض کرد : آرى اى رسول خدا ! حضرت معوذتان ( سوره فلق و سوره ناس ) را به او تعلیم کرد ، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود : هر گاه برمىخیزى و مىخوابى آنها را بخوان . روشن است اینها براى کسانى است که روح و جان و عقیده و عمل خود را با محتواى آن هماهنگ سازند. تفسیر نمونه ج : 27ص :457 سورة الفلق بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ(1) مِن شرِّ مَا خَلَقَ(2) وَ مِن شرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب(3) وَ مِن شرِّ النَّفَّثَتِ فى الْعُقَدِ(4) وَ مِن شرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسدَ(5) ترجمه: بنام خداوند بخشنده مهربان 1 -بگو پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح. 2 -از شر تمام آنچه آفریده است. 3 -و از شر هر موجود مزاحمى هنگامى که وارد مىشود . 4 -و از شر آنها که در گرهها مىدمند ( و هر تصمیمى را سست مىکنند). 5 -و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مىورزد. تفسیر : پناه مىبرم به پروردگار سپیده دم! در نخستین آیه به شخص پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان یک الگو و پیشوا چنین تفسیر نمونه ج : 27ص :458 دستور مىدهد : بگو : پناه مىبرم به پروردگار سپیده صبح که دل سیاهى شب را مىشکافد ( قل اعوذ برب الفلق). از شر تمام آنچه آفریده است ( من شر ما خلق). از شر همه موجودات شرور ، انسانهاى شرور ، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهاى شر و از شر نفس أماره . فلق ( بر وزن شفق ) از ماده فلق ( بر وزن خلق ) در اصل به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعضى دیگر است ، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب مىشکافد ، این واژه به معنى طلوع صبح ، به کار رفته ، همانگونه که فجر نیز به همین مناسبت بر طلوع صبح اطلاق مىشود. بعضى آن را به معنى همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه مىدانند ، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مىگیرد از عجیبترینمراحل وجود آنها است ، و در حقیقت هنگام تولد جهش عظیمى در آن موجود رخ مىدهد و از جهانى به جهان دیگرى گام مىنهد. در آیه 95 انعام مىخوانیم : ان الله فالق الحب و النوى یخرج الحى من المیت و مخرج المیت من الحى خداوند شکافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده خارج مىسازد ، و مرده را از زنده. بعضى نیز مفهوم فلق را از این هم گستردهتر گرفتهاند ، و آن را به هر گونه آفرینش و خلقت اطلاق کردهاند ، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته مىشود و نور وجود آشکار مىگردد. هر یک از این معانى سهگانه ( طلوعصبح - تولد موجودات زنده - آفرینش هر موجود ) پدیدهاى است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر تفسیر نمونه ج : 27ص :459 آن است ، و توصیف خداوند به این وصف داراى مفهوم و محتواى عمیقى است. در بعضى از احادیث نیز آمده که فلق چاه یا زندانى در دوزخ است ، و همچون شکافى در دل جهنم خودنمائى مىکند. این روایت ممکن است اشاره به مصداقى از مصداقهاى آن باشد نه اینکه مفهوم گسترده فلق را محدود کند. تعبیر به من شر ما خلق مفهومش این نیست که آفرینش الهى در ذات خود شرى دارد ، چرا که آفرینش همان ایجاد است ، و ایجاد و وجود خیر محض است ، قرآن مىگوید : الذى احسن کل شىء خلقه همان خدائى که هر چه را آفرید نیکو آفرید ( الم سجده - 7 ) . بلکه شر هنگامى پیدا مىشود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند ، فى المثل نیش و دندان برنده حیوانات یک حربه دفاعى براى آنها است که در برابر دشمنانشان به کار مىبرند همانند سلاحى که ما در مقابل دشمن از آن استفاده مىکنیم ، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است ، اما اگر نابجا و در برابر دوست مصرف گردد شر است. وانگهى بسیارى از امور است که مادر ظاهر آنها را شر حساب مىکنیم ولى در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهاى بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا مىکند اینها مسلما شر نیست. سپس در توضیح و تفسیر این مطلب مىافزاید : و از شر هر موجود مزاحمى هنگامى که وارد مىشود ( و من شر غاسق اذا وقب). غاسق از ماده غسق ( بر وزن شفق ) به گفته راغب در مفردات به معنى شدت ظلمت شب است که در همان نیمه شب حاصل مىشود ، و لذا قرآن مجید به هنگام اشاره به پایان وقت نماز مغرب مىفرماید : الى غسق تفسیر نمونه ج : 27ص :460 اللیل ، و اینکه در بعضى از کتب لغت غسق به معنى تاریکى آغاز شب تفسیر شده ، بعید به نظر مىرسد ، بخصوص اینکه ریشه اصلى این لغت به معنى امتلاء ( پر شدن ) و سیلان است ، و مسلما تاریکى شب هنگامى پر و لبریز مىشود که به نیمه رسد ، یکى از مفاهیمى که لازمه این معنى است هجوم و حملهور گشتن است ، لذا در این معنى نیز استعمال شده. بنابر این معنى غاسق در آیه مورد بحث یا فرد مهاجم است ، یا هر موجود شرور که از تاریکى شب براى حمله کردن استفاده مىکند ، زیرا نه فقط حیوانات درنده و گزنده شب هنگام از لانهها بیرون مىآیندو زیان مىرسانند ، بلکه افراد شرور و ناپاک و پلید نیز غالبا از تاریکى شب براى مقاصد سوء خود استفاده مىکنند. وقب ( بر وزن شفق از ماده وقب ( بر وزن نقب ) به معنى حفره و گودال است ، سپس فعل آن به معنى ورود در گودال به کار رفته ، گوئى موجودات شرور و زیانآور از تاریکى شب استفاده کرده ، و با ایجاد حفرههاى زیانبار براى تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود اقدام مىکنند ، یا اینکه این تعبیر اشاره به نفوذ کردن است. بعد مىافزاید : و از شر آنها که در گرهها مىدمند ( و من شر النفاثات فى العقد). نفاثات از ماده نفث ( بر وزن حبس ) در اصل به معنى ریختن مقدار کمى از آب دهان است ، و از آنجا که این کار با دمیدن انجام مىگیرد ، نفث به معنى نفخ ( دمیدن ) نیز آمده است . ولى بسیارى از مفسران نفاثات را به معنى زنان ساحره تفسیر تفسیر نمونه ج : 27ص :461 کردهاند ( نفاثات جمع مؤنث است و مفرد آن نفاثة صیغه مبالغه از نفث مىباشد ) آنها اورادى را مىخواندند و در گرههائى مىدمیدند و به این وسیله سحر مىکردند ، ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسهگر مىدانند که پى در پى در گوش مردان ، مخصوصا همسران خود ، مطالبى را فرو مىخوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهاى مثبت سست کنند ، و وسوسههاى این گونه زنان در طول تاریخ چه حوادث مرگبارى که بار نیاورده ، و چه آتشها که بر نیفروخته و چه عزمهاى استوارى را که سست نساخته است . فخر رازى مىگوید زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال ، در آنان تصرف مىکنند. این معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکى از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این نفاثات فی العقد قفلهاى صندوقهاى اسرار را مىگشایند و از مرموزترین مسائل با خبرمىشوند و آن را در اختیار دشمن قرار مىدهند. بعضى نیز نفاثات را به نفوس شریره ، و یا جماعتهاى وسوسهگر که با تبلیغات مستمر خود گرههاى تصمیمها را سست مىسازند تفسیر نمودهاند. بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعى داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتى سخنان سخنچینها ، و نمامان که کانونهاى محبت را سست و ویران مىسازند. البته باید توجه داشت که قطع نظر از شان نزول سابق نشانهاى در آیه نیست که منظور از آن خصوص سحر ساحران باشد ، و به فرض که آیه را چنین تفسیر کنیم دلیل بر صحت آن شان نزول نمىباشد ، بلکه تنها دلیل بر این است تفسیر نمونه ج : 27ص :462 که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از شر ساحران به خدا پناه مىبرد ، درست مثل اینکه افراد سالم از بیمارى سرطان به خدا پناه مىبرند هر چند هرگز مبتلا به آن نشده باشند. در آخرین آیه این سوره مىفرماید : و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مىورزد ( و من شر حاسد اذا حسد). این آیه نشان مىدهد که حسد از بدترین و زشتترین صفات رذیله است ، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهاى حیوانات درنده و مارهاى گزنده ، و شیاطین وسوسهگر قرار داده است. نکتهها: 1 -مهمترین منابع شر و فساد در آغاز این سوره به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مىدهد که از شر تمام مخلوقات شرور به خدا پناه برد ، سپس در توضیح آن اشاره به سه گونه شر مىکند شر مهاجمین تاریکدل که از تاریکیها استفاده مىکنند و حملهور مىشوند. شر وسوسهگرانى که با سخنان و تبلیغات سوء خود ارادهها ، ایمانها ، عقیدهها محبتها و پیوندها را سست مىکنند. و شر حسودان. از این اجمال و تفصیل چنین استفاده مىشود که عمده شرور و آفات از همینجا سرچشمه مىگیرد و مهمترین منابع شر و فساد اینسه منبع است و تفسیر نمونه ج : 27ص :463 این بسیار پر معنى و قابل تامل مىباشد. 2 -تناسب آیات قابل توجه اینکه در نخستین آیه این سوره به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مىدهد که به پروردگار فلق پناه برد ، از شر تمام موجودات ذى شر ، انتخاب رب فلق شاید به خاطر این است که موجودات شرور نور و روشنائى سلامت و هدایت را قطع مىکنند ، ولى پروردگار فلق شکافنده ظلمتها و تاریکیها است. 3 -تاثیر سحر در جلد اول ذیل آیه 102 و 103 سوره بقره بحثهاى مفصلى در باره حقیقت سحر در زمانهاى گذشته و امروز ، و حکم سحر از نظر اسلام . و چگونگى تاثیر آن بحثهاى مشروحى داشتیم ، و در آن مباحث تاثیر سحر را به طور اجمال پذیرفتهایم ، ولى نه به آن صورتى که پندارگرایان و افراد خرافى از آن سخن مىگویند ، براى توضیح بیشتر به همان بحث مراجعه فرمائید. اما نکتهاى که ذکر آن در اینجا لازم است این است که اگر در آیات مورد بحث به پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مىدهد که از سحر ساحران یا مانند آن به خدا پناه برد ، مفهومش این نیست که پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مورد سحر آنها قرار گرفته ، بلکه درست به این مىماند که پیغمبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) از هر گونه اشتباه و خطا و گناه نیز به خدا پناه مىبرد ، یعنى با استفاده از لطف خدا از این خطرات مصون مىماند و اگر لطف خدا نبود امکان تاثیر سحر در حق او بود ، این از یکسو . از سوى دیگر سابقا گفتیم دلیلى نداریم که منظور از النفاثات فى العقد ساحران باشد. تفسیر نمونه ج : 27ص :464 4 -شر حسودان! حسد یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مىشود ، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است . حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است. حسد همانگونه که در روایات وارد شده است ایمان انسان را مىخورد و از بین مىبرد همانگونه که آتش هیزم را ! همانگونه که امام باقر (علیهالسلام) مىفرماید : ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب. در حدیث دیگرى از امام صادق آمده است آفة الدین الحسد و العجب و الفخر : آفت دین حسد است و خود بزرگبینى و تفاخر. این به خاطر آن است که حسود در واقع معترض به حکمت خدا است که که چرا به افرادى نعمت بخشیده ؟ و مشمول عنایت خود قرار داده است ؟ همانگونه که در آیه 54 نساء مىخوانیم : ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله . کار حسد ممکن است به جائى رسد که حتى براى زوال نعمت از شخص محسود خود را به آب و آتش زند و نابود کند ، چنانکه نمونهاش در داستانها و تواریخ معروف است. در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلى که در جهان واقع شد از ناحیه قابیل نسبت به برادرش هابیل بر اثر انگیزه حسد بود. حسودان همیشه یکى از موانع راه انبیا و اولیا بودهاند ، و لذا قرآن تفسیر نمونه ج : 27ص :465 مجید به پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مىدهد که از شر حاسدان به خدا ورب فلق پناه برد. گر چه مخاطب در این سوره و سوره بعد شخص پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است ولى مسلما منظور الگو و نمونه است و همه باید از شر حسودان به خدا پناه برند. خداوندا ! ما نیز از شر حسودان به ذات مقدس تو پناه مىبریم. پروردگارا ! از تو مىخواهیم که خود ما را نیز از حسد نسبت به دیگران حفظ نمائى. بارالها ! ما را از شر نفاثات فى العقد و وسوسهگران در راه حق نیز محفوظ بدار. آمین یا رب العالمین . پایان سوره فلق. اندیشه قم |
تفسیر نمونه ج : 27ص :466
تفسیر نمونه ج : 27ص :467
( 114 )سورهناس این سوره در مکه نازل شده و داراى 6 آیه است
تفسیر نمونه ج : 27ص :468
محتوى و فضیلت سوره ناس
انسان همیشه در معرض وسوسههاى شیطانى است ، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند ، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد ، وسوسههاى شیاطین شدیدتر مىشود ، تا او را از راه حق منحرف سازد و با فساد عالمى عالمى را بر باد دهد.
این سوره به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبر دستور مىدهد که از شر همه وسوسهگران به خدا پناه برد .
محتواى این سوره از جهتى شبیه سوره فلق است ، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات مىباشد ، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده ، ولى در این سوره فقط روى شر وسوسهگران ناپیدا ( وسواس خناس ) تکیه شده است.
در اینکه این سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، گروهى آن را مکى مىدانند ، و جمعى آن را مدنى مىشمرند ، ولى لحن آیاتش با سورههاى مکى موافقتر است.
و با توجه به اینکه این سوره و سوره فلق طبق روایات با هم نازل شده ، و سورهفلق به عقیده جمع کثیرى مکى است این سوره نیز مىتواند مکى بوده باشد.
در فضیلت تلاوت این سوره روایات متعددى وارد شده از جمله اینکه در حدیثى مىخوانیم که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) شدیدا بیمار شد ، جبرئیل و میکائیل ( دو فرشته بزرگ خدا ) نزد او آمدند ، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد
تفسیر نمونه ج : 27ص :469
پاى او ، جبرئیل سوره فلق را تلاوت کرد ، و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد ، و میکائیل سوره قل اعوذ برب الناس را.
در روایتى که از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده و قبلا به آن اشاره کردیم ، مىخوانیم : هر کسى در نماز وتر معوذتین ( سوره فلق و ناس ) و قل هو الله احد را بخواند به او گفته مىشود اى بنده خدا ! بشارت باد بر تو که خداوند نماز وتر تو را قبول کرد !
تفسیر نمونه ج : 27ص :470
سورة الناس
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ(1) مَلِکِ النَّاسِ(2) إِلَهِ النَّاسِ(3) مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ(4) الَّذِى یُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ(5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ(6)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 -بگو پناهمىبرم به پروردگار مردم.
2 -به مالک و حاکم مردم.
3 -به خدا و معبود مردم
4 -از شر وسواس خناس.
5 -که در سینههاى انسانها وسوسه مىکند.
6 -خواه از جن باشد یا از انسان
تفسیر نمونه ج : 27ص :471
تفسیر : پناه مىبرم به پروردگار مردم!
در این سوره که این آخرین سوره قرآن مجید است روى سخن را به شخص پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان سرمشق و مقتدا و پیشواى مردم کرده ، مىفرماید : بگو پناه مىبرم به پروردگار مردم ( قل اعوذ برب الناس).
به مالک و حاکم مردم ( ملک الناس).
به خدا و معبود مردم ( اله الناس ) .
قابل توجه اینکه در اینجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند ( ربوبیت و مالکیت و الوهیت ) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان ، و نجات او از چنگال وسوسهگران دارد.
البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید ، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد ، از راههاى شیطانى ، برنامههاى شیطانى ، افکار و تبلیغات شیطانى ، مجالس و محافل شیطانى ، خود را کنار کشد ، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گرنه انسانى که خود را در معرض طوفان آن وسوسهها عملا قرار داده ، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ بجائى نمىرسد.
با گفتن رب الناس اعتراف به ربوبیت پروردگار مىکند ، و خود را تحت تربیت او قرار مىدهد.
تفسیر نمونه ج : 27ص :472
با گفتن ملک الناس خود را ملک او مىداند ، و بنده سر بر فرمانش مىشود.
و با گفتن اله الناس در طریق عبودیت او گام مىنهد ، و از عبادت غیر او پرهیز مىکند ، بدون شک کسى که به این صفات سهگانه مؤمن باشد ، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسهگران در امان خواهد بود .
در حقیقت این اوصاف سهگانه سه درس مهم تربیتى ، سه برنامه پیشگیرى ، و سه وسیله نجات از شر وسوسهگران است و انسان را در مقابل آنها بیمه مىکند.
لذا در آیه بعد مىافزاید : از شر وسواس خناس ( من شر الوسواس الخناس).
همان کسى که در سینههاى انسانها وسوسه مىکند ( الذى یوسوس فى صدور الناس).
وسوسهگرانى از جن یا از انسان ( من الجنة و الناس).
واژه وسواس به گفته راغب در مفردات در اصل صداى آهستهاى است که از به هم خوردن زینت آلات برمىخیزد ! سپس به هر صداى آهسته گفته شده ، و بعد از آن به خطورات و افکار بد و نامطلوبى که در دل و جان انسان پیدا مىشود ، و شبیه صداى آهستهاى است که در گوش فرو مىخوانند اطلاق گردیده .
وسواس معنى مصدرى دارد ، ولى گاهى به معنى فاعل ( وسوسهگر ) نیز مىآید ، و در آیه مورد بحث به همین معنى است.
تفسیر نمونه ج : 27ص :473
خناس صیغه مبالغه از ماده خنوس ( بر وزن خسوف ) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مىشود عقب نشینى مىکنند ، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى اختفاء نیز آمده است .
بنابر این مفهوم آیات چنین است : بگو من از شر وسوسهگر شیطان صفتى که از نام خدا مىگریزد و پنهان مىگردد به خدا پناه مىبرم.
اصولا شیاطین برنامههاى خود را با مخفى کارى مىآمیزند ، و گاه چنان در گوش جان انسان مىدمند که انسان باور مىکند فکر ، فکر خود او است ، و از درون جانش جوشیده ، و همین باعث اغوا و گمراهى او مىشود ! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق ، و دروغ در پوستهاى از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهى در پوشش هدایت.
خلاصه هم خودشان مخفى هستند ، و هم برنامههایشان پنهان است ، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند ، یا برنامههایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند ، هرگز چنین نیست ، آنها وسواس خناسند ، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق .
اگر آنها در چهره اصلى ظاهر شوند ، اگر آنها باطل را با حق نیامیزند ، و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند به گفته على (علیهالسلام) لم یخف على المرتادین : مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمىشود ! آنها همیشه قسمتى از این مىگیرند ، و قسمتى از آن ، و به همآمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنانکه امیر مؤمنان (علیهالسلام) در ادامه همین سخن مىفرماید : فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه
تفسیر نمونه ج : 27ص :474
تعبیر الذى یوسوس فى صدور الناس و انتخاب لفظ وسوسه و لفظ صدور ( سینهها ) نیز تاکیدى بر این معنى است.
اینها همه از یکسو ، از سوى دیگر جمله من الجنة و الناس هشدار مىدهد که وسواسان خناس تنها در میان یک گروه و یک جماعت ، و در یک قشر و یک لباس نیستند ، در میان جن و انس پراکندهاند و در هر لباس و هر جماعتى یافت مىشوند ، باید مراقب همه آنها بود و بایداز شر همه آنها به خدا پناه برد.
دوستان ناباب ، همنشینهاى منحرف ، پیشوایان گمراه و ظالم ، کارگزاران جباران و طاغوتیان ، نویسندگان و گویندگان فاسد ، مکتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فریب ، وسائل ارتباط جمعى وسوسهگر ، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده وسواس خناس واردند که انسان باید از شر آنها به خدا پناه برد.
نکتهها:
1 -چرا به خدا پناه مىبریم ؟!
هر لحظه امکان انحراف براى انسان وجود دارد ، و اصولا وقتى خداوند به پیامبرش (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) دستور مىدهد که از شر وسواس خناس به خدا پناه برد دلیل بر امکان گرفتار شدن در دام خناسان و وسوسهگران است .
با اینکه پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) به لطف الهى و با امدادهاى غیبى ، و سپردن خویشتن به خدا از هر گونه انحراف بیمه شده بود ولى با این حال این آیات را مىخواند ، و به او از شر وسواسان خناس پناه مىبرد با این حال تکلیف دیگران روشن است.
اما نباید مایوس شد ، چرا که در مقابل این وسوسهگران مخرب ، فرشتگان آسمان بیارى بندگان مؤمن ، و رهروان راه حق مىآیند ، آرى مؤمنان تنها
تفسیر نمونه ج : 27ص :475
نیستند ، فرشتگان بر آنها نازل مىشود و آنها را کمک مىکنند : ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ( فصلت - 30 ) .
ولى به هر حال هرگز نباید مغرور شد ، و خود را بى نیاز از موعظه و پند و تذکر و امدادهاى الهى دانست ، باید همیشه به او پناه برد همیشه بیدار بود و همیشه هشیار.
2 -در اینکه چرا ناس در سه آیه تکرار شده بعضى گفتهاند به خاطر این است که در هر مورد به یک معنى است.
ولى ظاهر این است که براى تاکید روى عمومیت این صفات سهگانه خداوند است و در هر سه مورد معنى واحدى دارد.
3 -در روایتى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : ما من مؤمن الا و لقلبه فى صدره اذنان : اذن ینفث فیها الملک ، و اذن ینفث فیها الوسواس الخناس فیؤید الله المؤمن بالملک ، فهو قوله سبحانه : و ایدهم بروح منه : هر مؤمنى ، قلبش دو گوش دارد ، گوشى که فرشته در آن مىدمد ، و گوشى که وسواس خناس در آن مىدمد ، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تایید مىکند و این است معنى آیه و ایده بروح منه .
در حدیث پر معنى و تکان دهندهاى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : هنگامى که آیه و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم : کسانى که وقتى کار بدى انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد مىآورند و براى گناهانشان استغفار مىکنند نازل شد ، ابلیس بالاى
تفسیر نمونه ج : 27ص :476
کوهى در مکه رفت ، و با صداى بلند فریاد کشید ، و سران لشگرش را جمع کرد.
گفتند : اى آقاى ما ! چه شده است که ما را فرا خواندى ؟ گفت : این آیه نازل شده ( آیهاى که پشت مرا مىلرزاند و مایه نجات بشر است ) چه کسى مىتواند با آن مقابله کند ؟ یکى از شیاطین بزرگ گفت : من مىتوانم ، نقشهام چنین است و چنان ! ابلیس طرح او را نپسندید ! دیگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد ! در اینجا وسواس خناس برخاست و گفت : من از عهده آن برمىآیم .
ابلیس گفت : از چه راه ؟ گفت : آنها را با وعدهها و آرزوها سرگرم مىکنم ، تا آلوده گناه شوند ، و هنگامى که گناه کردند توبه را از یادشان مىبرم ! ابلیس گفت : تو مىتوانى از عهده این کار برآیى ( نقشهات بسیار ماهرانه و عالى است ) و این ماموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد.
خداوندا ! ما را از شر همه این وسوسهگران و از شر تمام وسواسان خناس حفظ فرما.
پروردگارا ! دام سخت است ، و دشمن بیدار استو نقشههایش مخفى و پنهان ، و جز با لطف تو نجات ممکن نیست.
بارالها ! نمىدانیم چگونه شکر این نعمت بزرگ را به درگاه تو بگزاریم که بر ما منت نهادى و این افتخار بزرگ و توفیق را نصیب کردى که در این
تفسیر نمونه ج : 27ص :477
ساعت و بعد از حدود 15 سال این تفسیر را به پایان برسانیم.
خدایا ! تو مىدانى در این لحظه نشاطى توصیفناپذیر ، شادمانى و شعفى آمیخته با شکر در سراسر وجود ما موج مىزند ، احساسى که با هیچ بیانى توانائى شرح و شکر آن را نداریم ، دست به درگاهت برمىداریم و عرض مىکنیم : آفریدگارا ! ممکن است در تفسیر این آیات گرفتار لغزشهائى شده باشیم ، تو همه آنها را بر ما ببخش ، و امیدواریم بندگان تو نیز بر ما ببخشند .
و در آخرین جمله عرض مىکنیم : اى خداى رحیم و مهربان این خدمت ناچیز را از همه ما بکرمت قبول فرما ، و ذخر معاد و روز جزاى ما قرار ده و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .
پایان سوره ناس و پایان جلد 27 در تاریخ 1366 / 4 / 14 برابر با هشتم ذیقده 1407 قمرى تفسیر نمونه پایان یافت.
سایت اندیشه قم
تفسیر نمونه : سوره فجر آیات 30 – 1
تفسیر نمونه ج : 26ص :437
( 89 )سوره فجر این سوره در مکه نازل شده و داراى 30 آیه است
تاریخ شروع 3 رمضان المبارک 1407
تفسیر نمونه ج : 26ص :438
محتوى و فضیلت سوره فجر
این سوره همانند بسیارى دیگر از سورههائى که در مکه نازل شده داراى آیاتى کوتاه ، تکان دهنده ، پر طنین ، و توأم به انذارهاى فراوان است.
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مىکنیم که در نوع خود بیسابقه است ، و این قسمها مقدمهاى است براى تهدید جباران به عذاب الهى .
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است ، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد ، و کوتاهى او را که در اعمال خیر به باد انتقاد مىگیرد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمانو کافران ، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مىرود.
در فضیلت تلاوت این سوره ، در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : من قرأها فى لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الایام کانت له نورا یوم القیامة : کسى که آن را در شبهاى دهگانه ( ده شب اول ذى الحجة ) بخواند خداوند گناهان او را مىبخشد ، و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش.
و در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على (علیهماالسلام) است ، هر کس آن را بخواند با حسین بن على (علیهماالسلام) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود .
تفسیر نمونه ج : 26ص :439
معرفى این سوره به عنوان سوره حسین بن على (علیهماالسلام) ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على (علیهماالسلام) است ، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) ذیل همین آیات آمده است.
و یا به خاطر اینکه لیالى عشر ( شبهاى دهگانه ) یکى از تفسیرهایش شبهاى دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصى با حسین بن على (علیهماالسلام) دارد .
و به هر حال اینهمه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمهاى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.
تفسیر نمونه ج : 26ص :440
سوره فجر.
سورة الفجر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الْفَجْرِ(1) وَ لَیَالٍ عَشرٍ(2) وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَسرِ(4) هَلْ فى ذَلِک قَسمٌ لِّذِى حِجْرٍ(5)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 -به سپیده دم سوگند.
2 -و به شبهاى دهگانه.
3 -و به زوج و فرد.
4 -و به شب هنگامى که ( به سوى روشنائى روز ) حرکت مىکند سوگند ( که پروردگارت در کمین ظالمان است ) .
5 -آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست ؟!
تفسیر نمونه ج : 26ص :441
تفسیر : به سپیده صبح شما سوگند!
در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده : نخست مىفرماید : قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب ( و الفجر).
و قسم به شبهاى دهگانه ( و لیال عشر).
فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مىشکافد از آن تعبیر به فجر شده است ، و مىدانیم فجر بر دو گونه است کاذب و صادق .
فجر کاذب همان سپیدى طولانى است که در آسمان ظاهر مىشود و آن را تشبیه به دم روباه مىکنند که نقطه باریک آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.
فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پیدا مىکند ، صفا و نورانیت و شفافیت خاصى دارد ، مانند یک نهر آب زلال افق مشرق را فرا مىگیرد ، و بعد در تمام آسمان گسترده مىشود.
فجر صادق اعلام پایان شب ، و آغاز روز است ، در این موقع روزهداران باید امساک کنند ، و وقت نماز صبح وارد مىشود.
بعضى فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کردهاند که مسلما یکى از نشانههاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمینى ، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده ، و پایان یافتن خواب و سکوت
تفسیر نمونه ج : 26ص :442
است ، و به خاطر این حیات خداوند به آن سوگند یاد کرده.
ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است تفسیر کردهاند.
و بعضى به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام مىگیرد ، و متصل به شبهاى دهگانه است.
و بالاخره بعضى به صبحگاهانماه مبارک رمضان و یا فجر صبح جمعه.
ولى آیه مفهوم وسیعى دارد که همه اینها را شامل مىشود ، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى دیگر روشنتر و پراهمیتتر است.
بعضى معنى آیه را از این هم گستردهتر دانستهاند ، و گفتهاند منظور از فجر هر روشنائى است که در دل تاریکى مىدرخشد.
بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق فجر است ، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى (علیهالسلام) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق دیگرى از آن محسوب مىشود ( همانگونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است ) .
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا ، و شکافتن پردههاى تاریک ظلم بنى امیه ، و نشان دادن چهره واقعى آن دیوصفتان مصداق دیگر بود.
و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مىگیرد.
و حتى نخستین جرقههاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىکند فجر است.
ولى البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان
تفسیر نمونه ج : 26ص :443
فجر به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما لیال عشر ( شبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکاندهندهترین اجتماعات عبادى سیاسى مسلمین جهان است.
این معنى در حدیثى از جابر بن عبد الله انصارى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است تفسیر کردهاند.
و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.
جمع میان این تفسیرهاى سهگانه نیز کاملا ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مىکند فجر به وجود حضرت مهدى (علیهالسلام) و لیال عشر به ده امام قبل از او ، و شفع که در آیه بعد مىآید به حضرت على و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) تفسیر شده است .
به هر حال سوگند به این شبهاى دهگانه به هر تفسیرى که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهمه یاد مىکنند جمع میان معانى نیز ممکن است.
سپس سوگندها را ادامه داده مىافزاید : قسم به زوج و فرد ( و الشفع و الوتر).
تفسیر نمونه ج : 26ص :444
در اینکه منظور از شفع و وتر ( زوج و فرد ) در این آیه چیست ؟ مفسران اقوال و احتمالات فراوانى ذکر کردهاند : بعضى بالغ بر بیست قول و بعضى از آن هم فراتر رفته و بالغ بر سى و شش قول نقل کردهاند ! .
و مهمترین آنها اقوال زیر است.
1 -منظور اعداد زوج و فرد است ، مطابق این تفسیر خداوند به کل اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده است سوگند یاد کرده ، اعدادى که همه محاسبات و نظامها بر محور آن مىچرخد ، و سراسر عالم هستى را فرا مىگیرد ، گوئى فرموده است قسم به نظم و حساب ، و در حقیقت مهمترین مطلب در جهان هستى همین مساله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نیز پایه اصلى را تشکیلمىدهد.
2 -منظور از شفع مخلوقات است چرا که همه آنها داراى زوج و قرینى هستند و منظور از وتر خدا است که هیچ شبیه و نظیر و مانند ندارد ، بعلاوه ممکنات همگى مرکب از ماهیت و وجود هستند که در فلسفه از آن تعبیر به زوج ترکیبى مىشود ، تنها هستى بىانتها و بدون ماهیت ذات پاک خدا است ( این تفسیر در بعضى از روایات معصومین به آن اشاره شده است).
3 -منظور از زوج و فرد کل مخلوقات جهان است که از یک نظر بعضى زوجند و بعضى فرد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :445
4 -منظور نمازها است که بعضى از نظر تعداد رکعات زوج است و بعضى فرد ( این معنى نیز در روایتى از معصومین (علیهمالسلام) نقل شده است ) یا اینکه منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مىشود .
5 -منظور از شفع روز ترویه ( هشتم ماه ذى الحجة که حاجیان آماده کوچ به عرفات مىشوند ) و منظور از وتر روز عرفه است که زائران خانه خدا در عرفاتند ، یا اینکه منظور از شفع روز عید قربان ( دهم ذى الحجه ) و منظور از وتر روز عرفه است ( این تفسیر نیز در روایات معصومین آمده است).
عمده آن است اگر الف و لام در این دو کلمه براى عموم باشد همه این معانى در آن جمعمىگردد ، چرا که هر کدام از این تفسیرها و غیر اینها بیان مصداقى است از مصداقهاى شفع و وتر ، و ذکر هر یک به خصوص به معنى انحصار در آن مفهوم نیست ، بلکه از قبیل تطبیق بر یک مصداق روشن است.
ولى اگر الف و لام در آنها براى عهد باشد اشاره به زوج و فرد خاصى است ، و در اینجا به تناسب سوگندهاى گذشته دو معنى از همه مناسبتر است نخست اینکه منظور روز عید و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد ، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مىشود ، و یا اینکه نمازها است به تناسب سوگند به فجر کهوقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است به خصوص اینکه هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.
و بالاخره در آخرین سوگند مىفرماید : و قسم به شب هنگامى که به
تفسیر نمونه ج : 26ص :446
سوى صبحگاهان و روشنائى روز پیش مىرود ( و اللیل اذا یسر).
چه تعبیر جالبى که راه رفتن را به خود شب نسبت داده است ؟ آن هم راه رفتن در شب ( زیرا یسر از ماده سرى ( بر وزن شما ) به گفته راغب در مفردات به معنى راه رفتن در شب است).
گوئى شب موجود زندهاى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام برمىدارد ، و به سوى صبحى روشن حرکت مىکند .
آرى قسم به آن تاریکى یاد شده که رو به سوى روشنائى است ، تاریکى متحرک نه ایستا و ثابت ، تاریکى آن گاه وحشتناک است که به صورت ثابت در آید ، اما اگر در آن حرکتى باشد به سوى نور ، پر ارزش است.
بعضى نیز گفتهاند که ظلمت شب بر صفحه کره زمین در حال حرکت است و اصولا آنچه از شب مهم و مفید و حیاتبخش است همین شبى است که در حال حرکت مىباشد ، یعنى دائما و به طور متناوب جاى خود را با روز عوض مىکند که اگر شب در نیمى از کره میخکوب شود هم آن نیم مىمیرد ، و هم نیم دیگر که در برابر تابش دائم آفتاب قرار گرفته است ! در اینکه منظور از شب در اینجا چیست ؟ آیا همه شبهاست یا شب خاصى ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، اگر الف و لام آن به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مىشود که خود آیتى است از آیات خدا ، و پدیدهاى است از پدیدههاى مهم آفرینش .
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است ، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به مزدلفه ( مشعر الحرام ) و بعد از گذراندن شب را در آن وادى مقدس
تفسیر نمونه ج : 26ص :447
به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مىشوند ( این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است ) .
کسانى که از نزدیک منظره آن شب را در عرفات و مشعر دیدهاند مىدانند که چگونه از هر گوشه و کنار هزاران هزار نفر در حال حرکتند ، گوئى احساس مىکند که شب با تمام وجودش در آنجا حرکت مىکند ، درست است که حجاج در حرکتند اما این حرکت عمومى به قدرى گسترده است که گوئى تمام زمین و زمان در حرکت است و این تنها وقتى احساس مىشود که انسان شب عید را در آن سرزمین باشد و معنى و اللیل اذا یسر را با چشم خود ببیند.
به هر حال شب به هر معنى بوده باشد ( عام یا خاص ) از آیات عظمت الهى است ، و از موضوعات پر اهمیت عالم هستى ، شب حرارت هوا را تعدیل مىکند ، و به همه موجودات آرامش مىبخشد ، و جو آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مىسازد ، و اما شب عید قربان که آن را لیله جمع مىنامند ، آن نیز از عجیبترین شبهاى سال در آن وادى مقدس مشعر الحرام است .
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه ( سوگند به فجر ، و شبهاى دهگانه ، و زوج ، و فرد ، و شب به هنگامى که حرکت مىکند ) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است .
در غیر این صورت اشاره به مجموعهاى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانههائى هستند از عظمت خداوند و پدیدههائى هستند شگفتانگیز در عالم هستى.
بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر مىافزاید : آیا در آنچه
تفسیر نمونه ج : 26ص :448
گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان عقل و خرد وجود ندارد ؟ ! ( هل فى ذلک قسم لذى حجر).
حجر در اینجا به معنى عقل است و در اصل به معنى منع مىباشد مثلا گفته مىشود قاضى فلانکس را حجر ( بر وزن زجر ) کرد ، یعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت ، و یا اینکه به اطاق حجره گفته مىشود چون محلى است محفوظ و ممنوع از اینکه دیگران وارد آن شوند ، و به دامان نیز حجر ( بر وزن فکر ) گفته مىشود ، به خاطر حفظ و منع دیگران ، و از آنجا که عقل نیز انسان را از کارهاى نادرست منع مىکند از آن تعبیر به حجر شده ، همانگونه که خود واژه عقل نیز به معنى منع است ، لذا به طنابى که بر زانوى شتر مىبندند تا مانع حرکت او شود عقال مىگویند .
در اینکه مقسم به ( چیزى که این سوگندها به خاطر آن یاد شده است ) چیست ؟ دو احتمال وجود دارد : نخست اینکه جمله ان ربک لبالمرصاد ( پروردگار تودر کمینگاه است ) جواب این قسمها است.
دیگر اینکه جواب قسم محذوف است و آیات آینده که سخن از مجازات طغیانگران مىگوید گواه بر آن است ، و در معنى چنین است : قسم به آنچه گفته شد که ما کفار و طغیانگران را عذاب مىکنیم.
و به این ترتیب قسم و مقسم به روشن مىگردد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :449
أَ لَمْ تَرَ کَیْف فَعَلَ رَبُّک بِعَادٍ(6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ(7) الَّتى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فى الْبِلَدِ(8) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ(9) وَ فِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتَادِ(10) الَّذِینَ طغَوْا فى الْبِلَدِ(11) فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ(12) فَصب عَلَیْهِمْ رَبُّک سوْط عَذَابٍ(13) إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ(14)
ترجمه:
6 -آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟
7 -و با آن شهر ارم با عظمت.
8 -همان شهرى که نظیرش در بلاد آفریده نشده بود.
9 -و قوم ثمود که صخرههاى عظیم را از دره مىبریدند ( و از آن خانه و کاخ مىساختند).
تفسیر نمونه ج : 26ص :450
10 -و فرعونى که قدرتمند و شکنجهگر بود.
11 -همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند.
12 -و فساد فراوان در آنها ببار آوردند .
13 -لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.
14 -مسلما پروردگار تو در کمینگاه است.
تفسیر : پروردگارت در کمین ظالمان است
به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پر معنائى در باره مجازات طغیانگران بود ، در این آیات به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند ، اما بر مرکب غرور سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مىکند ، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مىسازد ، تا مشرکان مکه و اقوام دیگر که شاید از آنها بسیار ضعیفتر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بیدار شوند.
نخست مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟ ؟ ! ( ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از رؤیت ( دیدن ) در اینجا علم و آگاهى است ، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مىدیدند تعبیر به رؤیت شده است.
البته مخاطب در این آیه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، ولى هشدارى است براى همگان.
عاد همان قوم پیامبر بزرگ خدا هود است بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق مىشود : قبیلهاىکه در گذشته بسیار دور زندگى
تفسیر نمونه ج : 26ص :451
داشتند ، و قرآن از آنها تعبیر به عاد الاولى کرده است ( نجم - 50).
آنها احتمالا قبل از تاریخ زندگى مىکردهاند.
قبیله دوم که در دوران تاریخ بشر ، و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (علیهالسلام) وجود داشتند ، و به نام عاد مشهورند در سرزمین احقاف یا یمن زندگى مىکردند.
قامتهائى بلند و اندامى نیرومند داشتند ، و به همین دلیل جنگجویانى زبده محسوب مىشدند.
به علاوه از نظر تمدن ظاهرى نیز پیشرفته بودند ، شهرهائى آباد و زمینهاى خرم و سرسبز ، و کاخهاى عظیم و باغهاى پر طراوت داشتند .
بعضى مىگویند عاد نام جد این قبیله است ، و قبیله را معمولا بنام جد آن قبیله مىخواندند.
سپس مىافزاید : همان شهر ارم پرشکوه و عظیم ( ارم ذات العماد).
در اینکه ارم نام شخص یا قبیله است ، یا محل و شهرى است ؟ در میان مفسران گفتگو است.
زمخشرى در کشاف از بعضى نقل مىکند که عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام فرزند نوح است ، و از آنجا که نام جد قبیله بر آن قبیله اطلاق مىشده به قبیله عاد نیز ارم مىگفتند.
بعضى نیز معتقدند که ارم همان عاد اولى است ، و عاد قبیله دوم است در حالى که بعضى دیگر معتقدند ارم نام شهر و سرزمین آنها است .
ولى مناسب با آیه بعد این است که ارم نام شهر بىنظیر آنها باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :452
عماد به معنى ستون و جمع آن عمد ( بر وزن شتر).
بنابر تفسیر اول اشاره به اندام نیرومند و پیکرهاى ستون مانند قوم عاد است ، و بنابر تفسیر دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود ، و در هر دو صورت اشارهاى است به قدرت و قوت قوم عاد.
ولى تفسیر دوم ( یعنى ستونهاى عظیم کاخهاى آنها ) مناسبتر است .
و لذا در آیه بعد مىافزاید : همان شهر و دیارى که مانند آن در بلاد آفریده نشده بود ( التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مىدهد که منظور از ارم همان شهر است ، نه قبیله و طایفه.
و شاید به همین دلیل است که بعضى از مفسران بزرگ همین تفسیر را پذیرفتهاند و ما نیز آن را ترجیح دادیم.
بعضى از مفسران داستان مفصلى از کشف شدن شهر زیبا و پرشکوه ارم در بیابانهاى جزیرة العرب ، و صحارى عدن ، نقل کردهاند که از ساختمان با عظمت و زینت آلات فوق العاده عجیب و بىنظیر آن سخن مىگوید ولى داستان مزبور به افسانه یا خواب شبیهتر است تا به یک واقعیت ! اما به هر حال جاى تردید نیست که قوم عاد و شهرهاى آنان از نیرومندترین قبائل ، و پیشرفتهترین بلاد بود ، و همانگونه که قرآن اشاره مىکند همانند آن در بلاد پیدا نمىشد .
داستانهاى زیادى نیز از بهشت شداد که فرزند عاد بوده در افواه،
تفسیر نمونه ج : 26ص :453
و تواریخ وجود دارد ، تا آنجا که بهشت شداد و باغهاى ارم به صورت ضرب المثل درآمده ، ولى این داستانها به اساطیر شبیهتر است ، اساطیرى که ریشهاى از واقعیت دارد ، اما پیرامونآن شاخ و برگهاى زیادى درست کردهاند.
سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مىرود و مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت با قوم ثمود چه کرد ، همان قومى که صخرههاى عظیم را در وادى مىبریدند و از آن خانهها و کاخها مىساختند ( و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم ثمود از قدیمىترین اقوامند و پیامبرشان صالح (علیهالسلام) بود ، و در سرزمینى بنام وادى القرى میان مدینه و شام زندگى داشتند ، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه ، و صاحب ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.
بعضى گفتهاند : ثمود نام پدر قبیله بود که به آن نام نامیده شدهاند .
جابوا در اصل از جوبة ( بر وزن توبه ) به معنى زمین پست گرفته شده ، سپس به معنى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است ، و پاسخ کلام را از این رو جواب نامیدهاند که گوئى هوا را قطع مىکند و از دهان گوینده به گوش شنونده مىرسد ( یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مىدهد).
به هر حال منظور در اینجا بریدن قطعات کوهها ، و ایجاد خانههاى مطمئن است ، همانگونه که در آیه 82 سوره حجر در باره همین قوم ثمود
تفسیر نمونه ج : 26ص :454
مىخوانیم : و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا آمنین : آنها در دل کوهها خانههاى امن مىتراشیدند نظیر همین معنى در آیه 149 سوره شعراء نیز آمده ، و در آنجا تعبیر به بیوتا فارهین شده که دلیل بر آن است آنها در این خانهها به عیش و نوش و هوسرانى مىپرداختند .
بعضى گفتهاند قوم ثمود نخستین قومى بودند که بریدن سنگها را از کوه و ایجاد خانههاى محکم در دل کوهها اقدام کردند.
واد که در اصل وادى بوده ، و به معنى بستر رودخانه ، یا محل عبور سیلابها ، و گاه به معنى دره نیز آمده چرا که سیلابها از درههائى که در کنار کوهها است مىگذرد.
و در اینجا مناسبمعنى دوم یعنى درهها و کوهپایهها است زیرا با توجه به آیات دیگر قرآن که در باره این قوم سخن مىگوید و در بالا اشاره شد قوم ثمود خانههاى خود را در دامنه کوهها مىساختند ، به این ترتیب که سنگها را مىبریدند و در درون آنها خانههاى امنى ایجاد مىکردند.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در غزوه تبوک در مسیر خود به شمال عربستان به وادى ثمود رسید ، در حالى که سوار بر اسب بود ، فرمود سرعت کنید که شما در سرزمین ملعون و نفرین شدهاى هستید.
بدون شک قوم ثمود نیز در عصر خود تمدنى پیشرفته و شهرهائى آباد داشتند ، ولى باز در اینجا به اعداد و ارقامى برخورد مىکنیم که مبالغهآمیز یا افسانه به نظر مىرسد ، مثل اینکه جمعى از مفسران نوشتهاند که آنها یکهزار و هفتصد شهر ساخته بودند که همه آنها از سنگ بود !
تفسیر نمونه ج : 26ص :455
سپس به سومین قوم پرداخته ، مىگوید : و همچنین فرعون صاحب قدرت ! ( و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به اینکه آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد ؟ ! اوتاد جمع وتد ( بر وزن صمد ) به معنى میخ است.
در اینکه چرا فرعون را ذى الاوتاد گفتهاند تفسیرهاى مختلفى است ، نخست اینکه او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمهها زندگى مىکردند ، و چادرهاى نظامى را که براى آنها بر پا مىشد با میخها محکم مىکردند .
دیگر اینکه بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مىگرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مىکشید ، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مىبست ، یا با میخ به زمین مىکوبید ، و یا او را بر روى قطعه چوبى مىخواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مىکوبیدند ، یا مىبستند و به همان حال رها مىکردند تا بمیرد ! این تفسیردر حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده چنانکه در تواریخ آمده هنگامى که همسرش آسیه به موسى (علیهالسلام) ایمان آورد او را به همین صورت شکنجه کرد و کشت.
دیگر اینکه : ذى الاوتاد اصولا کنایه از قدرت و استقرار حکومت است.
البته این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معنى آیه جمع باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :456
سپس در یک جمعبندى به اعمال این اقوام سهگانه اشاره کرده ، مىافزاید : همانها که در شهرها طغیان کردند ( الذین طغوا فى البلاد).
و فساد فراوان در آنها ببار آوردند ( فاکثروا فیها الفساد ) .
فساد که شامل هر گونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مىشود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود ، و هر قوم طغیانگرى سرانجام در فساد همه جانبه فرو مىرود.
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده ، مىافزاید : لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت ( فصب علیهم ربک سوط عذاب).
سوط به معنى تازیانه و در اصل به معنى مخلوط کردن چیزى به چیزى است سپس به تازیانه که از رشتههاى مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است ، و بعضى آن را کنایه از عذاب مىدانند ، عذابى که با گوشت و خون انسان آمیخته مىشود ، و او را سخت ناراحت مىکند .
در کلام امیر مؤمنان على (علیهالسلام) در مورد امتحان مىخوانیم : و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن سوط القدر : سوگند به کسى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ، به سختى ، مورد آزمایش قرار مىگیرید ، و غربال مىشوید ، و مانند محتویات دیگ به هنگام جوشش مخلوط و زیر و رو خواهید شد.
تعبیر به صب که در اصل به معنى فرو ریختن آب است در اینجا اشاره
تفسیر نمونه ج : 26ص :457
به شدت و استمرار اینعذاب است و ممکن است اشاره به تطهیر صفحه زمین از وجود این طاغیان باشد ، و به هر حال از همه معانى سوط مناسبتر همان معنى اول یعنى تازیانه است ، تعبیرى که در گفتگوهاى روزمره نیز رائج است که مىگوئیم فلانکس تازیانه عذاب را بر پشت دشمن کوبید.
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد ، اما عاد به گفته قرآن مجید به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة ( حاقه - 6).
و اما قوم ثمود بوسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة(حاقه - 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند فاغرقناهم اجمعین ( زخرف - 55).
و در آخرین آیه مورد بحث به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمىدارند ، مىفرماید : مسلما پروردگار تو در کمینگاه است ( ان ربک لبالمرصاد).
مرصاد از ماده رصد به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است ، و معادل آن در فارسى کمینگاه است ، این واژه معمولا در جائى به کار مىرود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند ، و شخصى در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است ، و در مجموع اشاره به این است گمان نکنید کسى مىتواند از چنگال عذاب الهى بگریزد ، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مىنماید .
بدیهى است خداوند مکان ندارد ، و در گذرگاهى نمىنشیند ، این تعبیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :458
کنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است ، و لذا در حدیثى از على (علیهالسلام) آمده است که معناى این آیه این است : ان ربک قادر على ان یجزى اهل المعاصى جزائهم : پروردگارت توانائى دارد که کیفر گنهکاران را به آنها بدهد.
در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که فرمود : المرصاد قنطرة على الصراط ، لا یجوزها عبد بمظلمة عبد : مرصاد پلى است بر طریقى که از روى جهنم مىگذرد کسى که حق مظلومى بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت .
و این در حقیقت از قبیل بیان یک مصداق روشن است چرا که کمینگاه الهى منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست ، خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالم است ، و عذاب اقوام سه گانه پیشین مصداق بارز آن است.
تعبیر به ربک ( پروردگار تو ) اشاره به این است که سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مىشود ، هم تسلى خاطرى است براى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینهتوز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد ، و هم اعلام خطرى است به آنها که هر گونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان روا مىداشتند ، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد ، یک طوفان ، و یا یک جرقه و صیحه آسمانى ، تاب مقاومت نیاوردند ، اینها چگونه فکر مىکنند مىتوانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند .
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم .
که فرمود : روح الامین
تفسیر نمونه ج : 26ص :459
به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مىسازد ، جهنم را مىآورد ، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مىنهد ، و بر صراط سه پل قرار دارد ، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است ! و بر پل دوم نماز ! و بر پل سوم عدل پروردگار جهان ! و به مردم دستور داده مىشود که از آن بگذرند ، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کردهاند در پل اول مىمانند ، و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند ، در پل دوم مىمانند ، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مىگیرند ، و این است معنى آیه ان ربک لبالمرصاد .
در سخنان على (علیهالسلام) مىخوانیم : و لئن امهل الله الظالم فلن یفوت اخذه ، و هو له بالمرصاد ، على مجاز طریقه ، و بموضع الشجى من مساغ ریقه : اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بین نمىرود ، او بر سر راه در کمین ستمگران است ، و چنان گلوى آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان مىفشارد که حتى آب دهان از گلویشان فرو نرود.
تفسیر نمونه ج : 26ص :460
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبى أَکْرَمَنِ(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(16) َکلابَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ(17) وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ(18) وَ تَأْکلُونَ الترَاث أَکلاً لَّمًّا(19) وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)
ترجمه:
15 -اما انسان هنگامى که خداوند او را براى آزمایش اکرام مىکند و نعمت مىبخشد ( مغرور مىشود و ) مىگوید:پروردگارم مرا گرامى داشته!.
16 -و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد مایوس مىشود و مىگوید پروردگارم مرا خوار کرده!
17 -چنان نیست که شما خیال مىکنید ، بلکه شما یتیمان را گرامى نمىدارید.
18 -و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید.
تفسیر نمونه ج : 26ص :461
19 -و میراث را ( از طریق مشروع و نامشروع ) جمع کرده مىخورید.
20 -و مال و ثروت را بسیار دوست مىدارید.
تفسیر : نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مایوس!
در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مىداد و آنها را به مجازات الهى تهدید مىکرد ، در آیات مورد بحث به مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى انسان محسوب مىشود مىپردازد .
نخست مىفرماید : اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام کند و نعمت بخشد ، مغرور مىشود ، و مىگوید : خداوند مرا گرامى داشته است ! ( فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمىداند که آزمایش الهى گاه با نعمت است ، و گاه با انواع بلا ، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد ، و نه بلاها مایه یاس و نومیدى ، ولى این انسان کم ظرفیت در هر دو حال هدف آزمایش را فراموش مىکند ، به هنگام روى آوردن نعمت چنان مىپندارد که مقرب درگاه خدا شده ، و این نعمت دلیل بر آن قرب است .
قابل توجه اینکه در آغاز آیه مىگوید : خداوند او را مورد اکرام قرار مىدهد ولى در ذیل آیه از اینکه انسان خود را مورد اکرام خدا مىبیند ملامت مىشود این به خاطر آن است که اکرام اول به همان معنى انعام است و اکرام دوم به معنى قرب در درگاه خداست.
تفسیر نمونه ج : 26ص :462
و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد ، مایوس مىشود و مىگوید : پروردگارم مرا خوار کرده ! ( و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن ) .
یاس سر تا پاى او را فرا مىگیرد ، و از پروردگارش مىرنجد و ناخشنود مىشود ، غافل از اینکه اینها همه وسائل آزمایش و امتحان او است ، امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان ، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب ، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
این دو آیه هشدار مىدهد که نه اقبال نعمت دلیل بر تقرب به خدا است ، و نه ادبار نعمت دلیل بر دورى از حق ، اینها مواد مختلف امتحانى است که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مىکند ، این انسانهاى کمظرفیتند که گاه مغرور ، و گاه مایوس مىشوند .
در آیه 51 فصلت نیز آمده است : و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض : هنگامى که نعمتى به انسان مىدهیم روى مىگرداند و با تکبر از حق دور مىشود ، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مىکند و بیتابى مىنماید.
و در آیه 9 سوره هود آمده است : و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه لیؤس کفور : هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مىشود.
این دو آیه علاوه بر اینکه مساله آزمایش الهى را از طرق مختلف گوشزد مىکند این نتیجه را نیز مىبخشد که هرگز نباید برخوردار شدن از نعمتها ، و یا محرومیت از آن را دلیل بر شخصیت و مقام در پیشگاه خداوند ، و یا دورى از ساحت مقدس او بدانیم ، بلکه معیار همیشه و همه جا ایمان و تقوى است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :463
چه بسیار پیامبرانى که به انواع مصائب در این دنیا گرفتار شدند ، و در مقابل چه بسیار کفار ستمگرى که از انواع نعمتها برخوردار بودند ، و این است طبیعت زندگى دنیا.
در ضمن ، این آیه اشاره سربستهاى بهفلسفه بلاها و حوادث دردناک نیز مىکند.
سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مىشود پرداخته ، مىفرماید : چنان نیست که شما خیال مىکنید ( که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است ، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خدا است ) شما یتیمان را گرامى نمىدارید ( کلا بل لا تکرمون الیتیم).
و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید ( و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه اینکه در مورد یتیمان از اطعام سخن نمىگوید ، بلکه از اکرام سخن مىگوید ، چرا که در مورد یتیم تنها مساله گرسنگى مطرح نیست ، بلکه از آن مهمتر جبران کمبودهاى عاطفى او است ، یتیم نباید احساس کند که چون پدرش را از دست داده خوار و ذلیل و بىمقدار شده ، باید آنچنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند ، و لذا در روایات اسلامى به مساله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است : در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم ما من عبد یسمح یده على رأس یتیم رحمة له الا اعطاه الله بکل شعرة نورا یوم القیامة : هیچ بندهاى دست مرحمت بر سر یتیمى نمىکشد مگر اینکه خداوند به تعداد موهائى که از زیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :464
دست او مىگذرد نورى در قیامت به او مىبخشد.
در آیه 9 سوره ضحى نیز آمده است : فاما الیتیم فلا تقهر : اما یتیم را مورد قهر و تحقیر قرار مده.
و این درست در مقابل چیزى است که در جوامع دور از ایمان و اخلاق همچون جامعه عصر جاهلیت دیروز و امروز رواج داشته و دارد ، که نه تنها به انواع حیلهها براى تملک اموال یتیمان متوسل مىشوند بلکه خود او را در جامعه چنان تنها مىگذارند که درد یتیمى و فقدان پدر را به تلخترین صورتى احساس مىکند.
از آنچه گفتیم روشن مىشود که اکرام یتیمان منحصر به حفظ اموال آنها نیست ، آنچنانکه بعضى از مفسران پنداشتهاند ، بلکه معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم آن ، و هم امور دیگر را شامل مىشود .
جمله تحاضون از ماده حض به معنى تحریص و ترغیب است ، اشاره به اینکه تنها اطعام مسکین کافى نیست ، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند ، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.
عجب اینکه در آیه 34 سوره حاقه این موضوع را همردیف عدم ایمان به خداوند بزرگ ذکر کرده مىفرماید : انه کان لا یؤمن بالله العظیم و لا یحض على طعام المسکین : او به خداوند بزرگ ایمان نمىآورد و دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمىکند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :465
سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده و آنها را مورد نکوهش قرار مىدهد ، و مىافزاید : شما میراث را ( از طریق حلال و حرام ) جمع کرده و مىخورید ( و تاکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست ، بنابر این نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد : نخست اینکه منظور جمع میان حق خود و دیگران است ، زیرا کلمه لم در اصل به معنى جمع است ، و بعضى از مفسران مانند زمخشرى در کشاف مخصوصا آن را به جمع میان حلال و حرام تفسیر کرده است ، به خصوص اینکه عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مىکردند ، و حق آنها را براى خود برمىداشتند ، و معتقد بودند ارث را باید کسانى ببرند که جنگجو هستند ( زیرا بسیارى از اموالشان از طریق غارت به دست مىآمد ، تنها کسانى را سهیم مىدانستند که قدرت بر غارتگرى داشته باشند ! ) .
دیگر اینکه وقتى ارثى به شما مىرسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمىکنید ، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مىآید چنین مىکنید ، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است .
سوم اینکه منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده است که افراد بىایمان ، یا بىبندوبار هنگامى که دستشان به اموال
تفسیر نمونه ج : 26ص :466
ارث مىرسد به هیچوجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمىکنند ، و از اینکه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مىکنند ، و این از زشتترین و شرمآورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.
بعد به چهارمینعمل نکوهیده آنها پرداخته مىافزاید : و شما بسیار ثروت و اموال را دوست مىدارید ( و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیاپرست ، ثروتاندوز ، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید ، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العادهاى به مال و ثروت دارد به هنگام جمعآورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمىکند ، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمىپردازد ، و یا کم مىگذارد ، و نیز چنین کسى که حب مال تمام قلبش را فرا گرفته جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا آنها را متوجه به چهار آزمایش مهم که این گروه مجرم در همه آنها ناکام و مردود شده بودند مىکند : آزمایش در مورد یتیمان .
اطعام مستمندان.
آزمایش جمعآورى سهام ارث از طریق مشروع و نامشروع.
و بالاخره آزمایش جمع اموال بدون هیچ قید و شرط.
تفسیر نمونه ج : 26ص :467
و عجب اینکه تمام این آزمونها جنبه مالى دارد ، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.
این مال و ثروت دنیا است که به قول معروف ایمان فلک داده به باد چرا بزرگترین لغزشهاى فرزندان آدم در همین قسمت است ؟ کسانى هستند در حدى از مال امینند ، اما هنگامى پیمانه آنها پر شود و از آن حد بگذرد وسوسههاى شیطان آنها را به خیانت مىکشاند ، مؤمنان راستین کسانى هستند که امانت و درستکارى و رعایت حقوق واجب و مستحب دیگران را در هر حدى از مال و بدون هیچ قید و شرط رعایت کنند چنین کسانى مىتوانند دم از ایمان و تقوى زنند .
کوتاه سخن اینکه کسانى که از عهده امتحانات مالى در هر اندازه و کمیت و در هر شرایط برآیند افرادى قابل اعتماد متقى و پرهیزکار و با شخصیتند ، و بهترین دوستان و یاران محسوب مىشوند ، آنها در زمینههاى دیگر نیز ( غالبا ) افراد پاک و درستى هستند ، تکیه آیات فوق بر آزمونهاى مالى نیز از همین جهت است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :468
َکلا إِذَا دُکَّتِ الأَرْض دَکًّا دَکًّا(21) وَ جَاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صفًّا صفًّا(22) وَ جِاىءَ یَوْمَئذِ بجَهَنَّمَیَوْمَئذٍ یَتَذَکرُ الانسنُ وَ أَنى لَهُ الذِّکْرَى(23) یَقُولُ یَلَیْتَنى قَدَّمْت لحَِیَاتى(24) فَیَوْمَئذٍ لا یُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ(25) وَ لا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(26)
ترجمه:
21 -چنان نیست که آنها خیال مىکنند ، در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود .
22 -و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.
23 -و در آن روز جهنم را حاضر کنند ( آرى ) در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد.
24 -مىگوید : ایکاش براى این زندگى چیزى فرستاده بودم.
25 -در آن روز هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند.
26 -و هیچکس همچون او کسى را به بند نمىکشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص : 469
تفسیر : روزى بیدار مىشوند که کار از کار گذشته!
به دنبال نکوهشها که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود ، در این آیات به آنها اخطار مىکند که سرانجام قیامتى در کار است ، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است ، باید خود را براى آن آماده کنند .
نخست مىفرماید : چنان نیست که آنها خیال مىکنند ( که حساب و کتابى در کار نیست ، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان ) ( کلا).
در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود ( اذا دکت الارض دکا دکا).
دک در اصل به معنى زمین نرم و صاف است ، و سپس به درهم کوبیدن در ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده ، دکان به محلى گفته مىشود که صاف و بدون پستى و بلندى است ، و دکه به سکوئى مىگویند که آن را صاف و آماده نشستن کردهاند .
تکرار دک در آیه فوق براى تاکید است.
رویهمرفته این تعبیر اشاره به زلزلهها و حوادث تکاندهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است ، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم متلاشى شده ، و زمینها صاف و مستوى مىشوند ، چنانکه در آیه 106 - 108 سوره طه آمده است : و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا و لا امتا : از تو در باره کوهها سؤال مىکنند ، بگو : پروردگارم آنها را بر باد مىدهد ، سپس زمین را صاف و هموار و بىآب و گیاه
تفسیر نمونه ج : 26ص :470
مىسازد ، به گونهاى که هیچ پستى و بلندى در آن نمىبینى ! بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان ، مرحله دوم آغاز مىشود و انسانها همگى به زندگى باز مىگردند ، و در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند و در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد ، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند ( و جاء ربک و الملک صفا صفا).
و گرداگرد حاضران در محشر را مىگیرند و آماده اجراى فرمان حقند .
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فراز چنگال عدالت.
تعبیر به جاء ربک ( پروردگار تو مىآید ) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است.
یا اینکه منظور ظهور آیات عظمت و نشانههاى خداوند است.
و یا منظور از ظهور پروردگار ظهور معرفت او در آن روز است به گونهاى که جاى انکار براى هیچکس باقى نمىماند ، گوئى همه با چشم ، ذات بىمثالش را مشاهده مىکنند ، و به هر حال مسلم است که آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است ، معنى ندارد چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است .
همین معنى با صراحت در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل
تفسیر نمونه ج : 26ص :471
شده است.
شاهد این تفسیر آیه 33 سوره نحل است که مىفرماید : هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکة او یاتى امر ربک : آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد ؟ ! تعبیر به صفا صفا اشاره به این است که ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مىشوند و احتمالا فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مىیابند و گرداگرد اهل محشر را مىگیرند .
سپس مىافزاید : و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد ( و جىء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مىشود که جهنم قابل حرکت دادن است ، و آن را به مجرمان نزدیک مىکنند ! ، همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مىخوانیم : و ازلفت الجنة للمتقین : بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىسازند ! گرچه بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند ، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست ، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم ، چرا که حقایق عالم قیامت دقیقا بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد ، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :472
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم که وقتى آیه فوق ( و جىء یومئذ بجهنم ) نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت ، این حالت بر اصحاب گران آمد ، بعضى به سراغ على (علیهالسلام) رفتند و ماجرا را بیان کردند ، على (علیهالسلام) آمد میان دو شانه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را بوسید و گفت : اى رسول خدا ! پدرم و مادرم به فدایت باد ، چه حادثهاى روى داده ؟ فرمود : جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد .
على (علیهالسلام) مىگوید : عرض کردم : چگونه جهنم را مىآورند.
فرمود : هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مىکشند و مىآورند ! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مىزند ، سپس من در برابر جهنم قرار مىگیرم و او مىگوید اى محمد ! مرا با تو کارى نیست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده ، در آن روز هر کس در فکر خویش است ولى محمد مىگوید : رب امتى ! امتى ! پروردگارا ! امتم امتم ! .
آرى هنگامى که انسان مجرم این صحنهها را مىبیند تکان مىخورد و بیدار مىشود ، هالهاى از غم و اندوه وجودش را مىپوشاند ، نگاهى به گذشته خویش مىکند ، و از اعمال خود سخت پشیمان مىشود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.
انسان آرزو مىکند بازگردد و گذشته تاریک را جبران کند ، اما درهاى بازگشت به کلى بسته است.
مىخواهد توبه کند اما زمان توبه سپرى شده است.
مىخواهد اعمال صالحى بجا آورد تا اعمال سوئش را تلافى کند اما پرونده اعمال درهم پیچیده شده .
تفسیر نمونه ج : 26ص :473
اینجا است که فریادش بلند مىشود مىگوید : ایکاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم ! ( یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).
جالب توجه اینکه نمىگوید براى زندگى آخرتم بلکه مىگوید براى زندگیم گوئى واژه حیات شایسته غیر زندگى آخرت نیست ، و زندگى زودگذر آمیخته با انواع مصائب در دنیا زندگى محسوب نمىشود.
همانگونه که در آیه 64 عنکبوت مىخوانیم و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون : این حیات دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ، و حیات حقیقى حیات آخرت است اگر مىدانستند .
آرى آنها که اموال یتیمان را به غارت بردند ، لقمهاى در دهان گرسنگان نگذاشتند ، اموال ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر کرده بود ، در آن روز آرزو مىکنند که ایکاش چیزى براى حیات آخرت که حیات حقیقى و جاویدان است از پیش فرستاده بودند ، ولى این آرزوئى است بىنتیجه که هرگز بجائى نمىرسد.
سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مىکند ، مىفرماید : در آن روز خداوند او را چنان مجازات مىنماید که هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند ( فیومئذ لا یعذب عذابه احد ) .
آرى این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مىشوند که سابقه نداشته ، همانگونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مىبینند که حتى از خیال کسى نگذشته است ، چرا که او در جاى خود ارحم الراحمین است و در جاى دیگر اشد المعاقبین.
تفسیر نمونه ج : 26ص :474
و نیز در آن روز هیچکس همچون خداوند کسى را به بند نمىکشد ( و لا یوثق وثاقه احد).
نه بند و زنجیر او مانندى دارد ، و نه مجازات و عذابش ، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند ، و سختترین شکنجهها را به آنها دادند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :475
یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ(27) ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً(28) فَادْخُلى فى عِبَدِى(29) وَ ادْخُلى جَنَّتى(30)
ترجمه:
27 -تو اى روح آرام یافته!
28 -به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
29 -و در سلک بندگانم داخل شو .
30 -و در بهشتم ورود کن.
تفسیر : اى صاحب نفس مطمئنه!
بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مىگیرد ، در آیات مورد بحث به نقطه مقابل آن پرداخته ، و از نفوس مطمئنه و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته ، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته مىگوید : اى نفس مطمئنه ! ( یا ایتها النفس المطمئنة).
تفسیر نمونه ج : 26ص :476
به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ! ( ارجعى الى ربکراضیة مرضیة).
و در سلک بندگانم داخل شو ( فادخلى فى عبادى).
و در بهشتم وارد شو ( و ادخلى جنتى).
چه تعبیرات جالب و دلانگیز و روحپرورى ؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مىبارد ! دعوت مستقیم پروردگار ، از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیدهاند.
دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان.
دعوتى که آمیخته با رضایت طرفینى است ، رضایت عاشق دلداده از معشوق ، و رضایت محبوب و معبود حقیقى.
و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن ، و به لباس بندگى مفتخرش کردن ، و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن ! و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت ، آنهم با تعبیر وارد بهشتم شو که نشان مىدهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است ، عجب دعوتى ! عجب میزبانى ! و عجب میهمانى ! منظور از نفس در اینجا همان روح آدمى است .
و تعبیر به مطمئنة اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده ، چنانکه قرآن مىگوید : الا بذکر الله تطمئن القلوب.
تفسیر نمونه ج : 26ص :477
بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مىگیرد ( رعد - 28).
چنین نفسى هم اطمینان به وعدههاى الهى دارد ، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است ، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا ، هم در طوفانها ، و هم در حوادث و بلاها ، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است .
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به عقیده جمعى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت او است ، ولى بهتر آن است که گفته شود بازگشت به سوى خود او است ، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن ، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
آیا این دعوت به بازگشت به سوى پروردگار تنها در قیامت است ، و یا از لحظهجان دادن و پایان گرفتن عمر ؟ سیاق آیات البته مربوط به قیامت است ، هر چند تعبیر خود این آیه مطلق و گسترده است.
تعبیر به راضیه به خاطر آن است که تمام وعدههاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مىکرد قرین واقعیت مىبیند ، و آنچنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مىگردد که یکپارچه رضا و خشنودى مىشود و اما تعبیر به مرضیة به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
چنین بندهاى ، با چنان اوصاف ، و با رسیدن به مقام رضا و تسلیم کامل ، حقیقت عبودیت را که گذشتن از همه چیز در طریق معبود است دریافته ، و درسلک بندگان خاص خدا گام نهاده ، و مسلما جائى جز بهشت براى او نیست.
در بعضى از تفاسیر آمده است که این آیات در مورد حمزه سید الشهداء نازل شده ، ولى با توجه به اینکه این سوره مکى است این در حقیقت نوعى
تفسیر نمونه ج : 26ص :478
تطبیق است نه شان نزول ، همانگونه که در باره امام حسین نیز در آغاز سوره خواندیم.
جالب اینکه در روایتى که در کافى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده مىخوانیم : که یکى از یارانش پرسید آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد ؟ ! فرمود : نه به خدا سوگند ، هنگامى که فرشته مرگبراى قبض روحش مىآید اظهار ناراحتى مىکند ، فرشته مرگ مىگوید : اى ولى خدا ناراحت نباش ! سوگند به آنکس که محمد (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان ، درست چشمهایت را بگشا و ببین ، او نگاه مىکند ، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام) و امامان از ذریه او (علیهمالسلام) را مىبیند ، فرشته به او مىگوید نگاه کن این رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهمالسلام) دوستان تواند .
او چشمانش را باز مىکند و نگاه مىکند ، ناگهان گویندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد ، و مىگوید : یا ایتها النفس المطمئنة : اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى ! بازگرد به سوى پروردگارت ، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى ، و او با ثوابش از تو خشنود است ، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهلبیتش (علیهمالسلام) و داخل شو در بهشتم ، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد!.
خداوندا ! ما را به چنان آرامشى مفتخر فرما که شایسته این خطاب بزرگ شویم .
تفسیر نمونه ج : 26ص :479
پروردگارا ! رسیدن به این مقام جز به لطف و عنایتت ممکن نیست ، ما را مشمول الطافت فرما.
خداوندا ! مسلما چیزى از کرمت کم نمىشود اگر ما را از صاحبان نفوس مطمئنه قرار دهى ، بیا و بر ما منت گذار و کرم کن.
بار الها ! مىدانیم که این آرامش جز در سایه ذکر تو ممکن نیست توفیق ذکر را خودت عنایت فرما.
آمین یا رب العالمین .
پایان سوره فجر و پایان جلد 26 تفسیر نمونه 7 رمضان المبارک 1407.
منبع:اندیشه قم
![]() موضوع مباهله پیامبر(ص) با مسیحیان نجران مطلبی است که قرآن در سوره آل عمران آیه شصت و یک متذکر آن میگردد و میرساند که پیامبر اکرم (ص) حاضر شد که برای حقانیت آیین خود با سران نجران به مباهله برخیزد و وعده قطعی داد که اگر برای مباهله حاضر شوند عذاب الهی دروغگویان (نصارای نجران) را فرا خواهد گرفت . فخر رازى میگوید: چون پیامبر(ص) دلائل کافى براى نجرانیان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى کردند، به آنان فرمود: خداوند مرا امر فرموده که اگر حجت را نپذیرید با شما مباهله کنم. نمایندگان نجران که خود را در مناظره با پیامبر اسلام(ص) محکوم دیدند گفتند: «گفتگو با شما ما را قانع نمیکند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند. (بحارالانوار،ج21،ص32) چون زمان مباهله فرا رسید، ناگهان چهره نورانی پیامبر اسلام(ص) با چهار تن دیگر که سه تن از آنها، شاخههای شجره ایشان بودند، نمایان گردید. پیامبر (ص) در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، حضرت فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می کردند. اسقف نجران با مشاهده چنین صحنه ای گفت: «من چهرههایی را میبینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوهها را از جای بِکَند، فوراً کنده میشود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این چهرههای نورانی و افراد با فضیلت، مباهله نمائیم، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و بر روی زمین یک مسیحی باقی نماند! هیأت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان جزیه بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند. سرگذشت مباهله پیامبر اسلام(ص)، با هیأت نمایندگی«نجران» از حوادث جالب و تکان دهنده و شگفتانگیز تاریخ اسلام میباشد. زمخشری می گوید: «سرگذشت مباهله ... بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء بوده و سندی زنده بر حقانیت آئین اسلام است» سالروز توقیع امام عصر(عج) به شیخ مفید تاریخ شیعه سرشار از افتخارات بسیار و تحولات چشمگیر است. تحولاتى که به دست عالمان متعهد و فرزانگان اندیشمند پدید آمده است، روزگارى مردى بزرگ «دایرة المعارفى جامع» از معارف اسلامى تدوین کرد و قریب 50 سال پرچمدار عرصههاى علمى، فکرى و فرهنگى مسلمین شد و سرانجام به جایی رسید که او را «مفید» لقب دادند.در قرن چهارم هجری مرجع عالیقدر شیعه «شیخ مفید»، توقیعی را از جانب امام عصر(عج) دریافت کرد که مولایش او را برادرى گرامى و استوار خطاب کرد. ابوعبدالله محمد ابن نعمان حارثی عکبری معروف به شیخ مفید یازدهم ذى القعده 336 هجرى در حوالى بغداد متولد شد. شیخ مفید از کسانى بود که با امام زمان(عج) در ارتباط بود و حدود سى نامه براى او نوشته و او را در نامههایش برادر خود خطاب کرده است. نامهای از طرف امام زمان(عج) برای شیخ فرستاده شد. امام در آن نامه شیخ را اینگونه خطاب فرمودند: «این نامهای است به برادر راستگو و درستکار و دوست مخلص ما کسی که در یاری ما کوتاهی نکرده و وفا را رعایت کرده است.»(احتجاج، ج2، ص603) توقیع دیگری که امام زمان(عج) مرقوم فرمودند آمده است: "بنام خداوند بخشنده بخشایشگر، سلام خدا بر تو ای یاری کننده حق و دعوت کننده به سوی او از کسی که با صدق و راستی به سوی خدا دعوت میکنی". در طول 30 سال، 30 توقیع و نامه از سوى دوازدهمین امام برای شیخ مفید نوشته شده است که در عنوان بسیاری این جمله دیده میشود؛ "برادر گرامی و استوار؛ شیخ مفید." شیخ مفید با اقتدار و احترام فراوان زندگى کرد و در سوم رمضان 413 هجرى در بغداد در گذشت و با شرکت هشتاد هزار تن تشییع شد و در حرم امام جواد دفن گردید.(نامداران راحل، ص31-36) منابع: 1. پایگاه اطلاع رسانی راسخون 2. پایگاه فرهنگی اعتقادی فطرت 3. اندیشه قم منبع روزنامه ماوی |