صلح از قدیمی ترین آرمان بشری است
وبرقراری صلح درجهان ارتباط مستقیمی با حقوق بشردارد. از صلح تعاریف
مختلفی به عمل آمده است. یکی از تعاریف رایج آن، این است که صلح مساوی است
با فقدان جنگ، یعنی زمانی که جنگ نباشد صلح است. اما امروزه با دید وسیع تر
وهمه جانبه تری به موضوع نگریسته می شود و آن اینکه صلح به معنای فقدان
جنگ نیست، بلکه صلح مفهوم گسترده تری را در برمی گیرد که شامل موارد مختلف
امنیتی می شود:
- امنیت اقتصادی خصوصا در حوزه رفاه اجتماعی، نبود فقرو توسعه یافتگی
- امنیت زیست محیطی یعنی برخورداری انسان ها از یک محیط زیست سالم
- امنیت اجتماعی یعنی برخورداری شهروندان از تمام حقوق اجتماعی
- امنیت سیاسی یعنی ثبات و ساختارهای سیاسی درست و چرخش آزاد قدرت
- امنیت نظامی یعنی نبود جنگ و زندگی در صلح
بنابراین
صلح امروزه یک مفهوم چند بعدی دارد و ما نمی توانیم فقط آن را به مقوله
نظامی محدود کنیم. از طرفی در تفسیرهایی که اخیرا از منشور ملل متحد به
عمل آمده حقوق بشر دارای جایگاه ویژه ای است. در مقدمه واصول منشور ملل
متحد ارتقاء حقوق بشر ،احترام به شان،منزلت وکرامت انسانی جزء رسالت اصلی
همه دولت ها ذکر شده است. بنابراین این طور نیست که بحث مساله حقوق بشر فقط
یک مساله داخلی قلمرو کشورها باشد وامروزه نقض حقوق بشر در هر جایی می
تواند تهدیدی برای امنیت وصلح بین المللی تلقی شود.در طول تاریخ معاصر ، از
وسیله های متعددی به عنوان مداخلات بشر دوستانه برای دفاع از حقوق
بشراستفاده شده است.
اگر چه در حقوق بین الملل، حقوق بشر دارای ارزش و جایگاه والایی است و در کنوانسیون ها ،اعلامیه ها ،بیانیه ها و مصوبه های مختلف، از حقوق بشر دفاع شده است، اما امروزه این موضوع به طور جدی تری در دستور کار دولت ها قرار گرفته و بر این اساس حقوق بشر یکی از انشعابات اصلی و مهم حقوق بین الملل است. از این حیث هر نقض حقوق بشری که در عرصه بین المللی صورت گیرد، بر سایر کشورها نیز تاثیر می گذارد.
یکی از مواردی که امروزه در صحنه بین المللی شاهد آن هستیم ، تحریم است . اگر چه گفته می شود هدف اصلی تحریم ها دولت ها هستند، اما مستقیما زندگی آحاد بشررا در جوامع تحت تاثیر قرار می دهد. این بحث به طور جدی در ادبیات و روابط بین الملل مطرح است که تحریم ها بیش از آنچه به نظام ها آسیب برساند به ملت ها آسیب می رساند. امروز دیدگاه های مختلفی پیرامون تحریم ها شکل گرفته است. به عنوان مثال صهیونیست ها آن را مغایر با حقوق زنانه قلمداد می کنند، چون معتقدند که در تحریم ها یکی از بخش هایی که بیشترین آسیب را می بینند، زنان هستند.لیبرال ها تحریم ها را یک پدیده اجتماعی می دانند چون معتقدند در نهایت این حقوق افراد است که تحت تاثیرو آسیب قرار می گیرد.به هر حال مکاتب فکری و فلسفی درباره آثارتحریم ها، دیدگاه های متفاوتی دارند، اما نکته ای که امروزه در تمام این مکاتب مشخص و جالب توجه است این است که تحریم ها باید به عنوان یک ابزار ضد بشری ،علیه دولت ها و ملت ها کنار گذاشته شود.
تحریم های غرب و آمریکا علیه ایران که بر اساس تفکرات سنتی صورت گرفته، استفاده از ابزار سیاسی ،برای اعمال فشار بر ایران است، اما وقتی به محتوای تحریم ها بیاندیشید، می بینید که آثار ضد بشری متعددی به دنبال دارد. به عنوان مثال تحریم دارو ،خودداری غرب از فروش قطعات هواپیمایی به ایران ، محروم کردن کودکان ایرانی از دستیابی به بازی های کامپیوتری که اخیرا در چارچوب تحریم وزارت ارشاد صورت گرفته ،ظلم به حقوق کودکان ودر بعد ملی ظلم به حقوق شهروندان ایرانی است. ابزارهای تحریمی که با شکل ها و ظواهر متعدد نمود یافته ، نقض آشکار حقوق بشر است.
روش هایی که درباره صلح جهانی مطرح شده متعدد است. صلح دائمی و یا همیشگی از دیدگاه کارشناسان این طور تعریف می شود که هر چه دولت ها به سمت دموکراتیزه شدن حرکت کنند به همان میزان امکان استقرار صلح در جهان بیشتر است. این یکی از راه هایی است که می شود به آن توجه داشت، اما دموکراتیزه شدن فقط شامل دولت ها نمی شود. جهان امروز شاهد موج چهارم دموکراتیزه شدن است. درموج چهارم دموکراتیزه شدن جهان، سازمان های بین المللی مورد توجه اند، لذا وقتی بحث اصلاحات سازمان ملل متحد مطرح می شود در واقع ، دموکراتیزه کردن نهادهایی مثل شورای امنیت سازمان ملل مورد توجه قرار می گیرد که از ابزار قدرت علیه کشورها بهره می جوید.
پس از دموکراتیزه شدن ، گفتمان عدالت مطرح است. اگر چه از عدالت تعاریف مختلفی به عمل آمده، اما هر تعریفی که جامعه از عدالت داشته باشد، موضوعی که بر خلاف این تعاریف اتفاق بیافتد بی عدالتی است. یعنی تلاش ها باید به سمتی باشد که به بی عدالتی ها در جامعه پایان دهد مثل بی عدالتی در ثروت، تجارت وبازرگانی ،توزیع منابع چه در داخل وچه در خارج و بی عدالتی در تمام عرصه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی. بنابراین توجه به عدالت هم یکی از مبناهای حقوق بشری است.
پس از توجه به عدالت، مشارکت مطرح می شود. منظور از مشارکت یعنی ورود جوامع مختلف در تصمیم گیری های بین المللی. قطعا زمانی که کشورهای متعدد در تصمیم گیری های بین المللی مشارکت داشته باشند، بی عدالتی از بین خواهد رفت. اما اگر مشارکت نباشد، نظرها شنیده نمی شود و تصمیم گیری ها به غلط گرفته می شود. هر چه برنامه های جهانی گسترده تر باشد و مشارکت جهانی بیشتر، این موضوع ما را به صلح جهانی نزدیک تر خواهد کرد و اگر بخواهیم از تعابیر اسلامی استفاده کنیم، ظهور حضرت صاحب الزمان(ع) بدون تردید به تمام بی عدالتی ها و به تمام جنایاتی که علیه بشریت صورت می گیرد، خاتمه می دهد.
* استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل سیاسی وبین الملل
منبع:ستاد حقوق بشر قوه قضاییه
تفسیر نمونه : سوره فجر آیات 30 – 1
تفسیر نمونه ج : 26ص :437
( 89 )سوره فجر این سوره در مکه نازل شده و داراى 30 آیه است
تاریخ شروع 3 رمضان المبارک 1407
تفسیر نمونه ج : 26ص :438
محتوى و فضیلت سوره فجر
این سوره همانند بسیارى دیگر از سورههائى که در مکه نازل شده داراى آیاتى کوتاه ، تکان دهنده ، پر طنین ، و توأم به انذارهاى فراوان است.
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مىکنیم که در نوع خود بیسابقه است ، و این قسمها مقدمهاى است براى تهدید جباران به عذاب الهى .
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است ، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد ، و کوتاهى او را که در اعمال خیر به باد انتقاد مىگیرد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمانو کافران ، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مىرود.
در فضیلت تلاوت این سوره ، در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : من قرأها فى لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الایام کانت له نورا یوم القیامة : کسى که آن را در شبهاى دهگانه ( ده شب اول ذى الحجة ) بخواند خداوند گناهان او را مىبخشد ، و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش.
و در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على (علیهماالسلام) است ، هر کس آن را بخواند با حسین بن على (علیهماالسلام) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود .
تفسیر نمونه ج : 26ص :439
معرفى این سوره به عنوان سوره حسین بن على (علیهماالسلام) ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على (علیهماالسلام) است ، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) ذیل همین آیات آمده است.
و یا به خاطر اینکه لیالى عشر ( شبهاى دهگانه ) یکى از تفسیرهایش شبهاى دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصى با حسین بن على (علیهماالسلام) دارد .
و به هر حال اینهمه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمهاى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.
تفسیر نمونه ج : 26ص :440
سوره فجر.
سورة الفجر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الْفَجْرِ(1) وَ لَیَالٍ عَشرٍ(2) وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَسرِ(4) هَلْ فى ذَلِک قَسمٌ لِّذِى حِجْرٍ(5)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 -به سپیده دم سوگند.
2 -و به شبهاى دهگانه.
3 -و به زوج و فرد.
4 -و به شب هنگامى که ( به سوى روشنائى روز ) حرکت مىکند سوگند ( که پروردگارت در کمین ظالمان است ) .
5 -آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست ؟!
تفسیر نمونه ج : 26ص :441
تفسیر : به سپیده صبح شما سوگند!
در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده : نخست مىفرماید : قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب ( و الفجر).
و قسم به شبهاى دهگانه ( و لیال عشر).
فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مىشکافد از آن تعبیر به فجر شده است ، و مىدانیم فجر بر دو گونه است کاذب و صادق .
فجر کاذب همان سپیدى طولانى است که در آسمان ظاهر مىشود و آن را تشبیه به دم روباه مىکنند که نقطه باریک آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.
فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پیدا مىکند ، صفا و نورانیت و شفافیت خاصى دارد ، مانند یک نهر آب زلال افق مشرق را فرا مىگیرد ، و بعد در تمام آسمان گسترده مىشود.
فجر صادق اعلام پایان شب ، و آغاز روز است ، در این موقع روزهداران باید امساک کنند ، و وقت نماز صبح وارد مىشود.
بعضى فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کردهاند که مسلما یکى از نشانههاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمینى ، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده ، و پایان یافتن خواب و سکوت
تفسیر نمونه ج : 26ص :442
است ، و به خاطر این حیات خداوند به آن سوگند یاد کرده.
ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است تفسیر کردهاند.
و بعضى به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام مىگیرد ، و متصل به شبهاى دهگانه است.
و بالاخره بعضى به صبحگاهانماه مبارک رمضان و یا فجر صبح جمعه.
ولى آیه مفهوم وسیعى دارد که همه اینها را شامل مىشود ، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى دیگر روشنتر و پراهمیتتر است.
بعضى معنى آیه را از این هم گستردهتر دانستهاند ، و گفتهاند منظور از فجر هر روشنائى است که در دل تاریکى مىدرخشد.
بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق فجر است ، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى (علیهالسلام) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق دیگرى از آن محسوب مىشود ( همانگونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است ) .
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا ، و شکافتن پردههاى تاریک ظلم بنى امیه ، و نشان دادن چهره واقعى آن دیوصفتان مصداق دیگر بود.
و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مىگیرد.
و حتى نخستین جرقههاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىکند فجر است.
ولى البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان
تفسیر نمونه ج : 26ص :443
فجر به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما لیال عشر ( شبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکاندهندهترین اجتماعات عبادى سیاسى مسلمین جهان است.
این معنى در حدیثى از جابر بن عبد الله انصارى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است تفسیر کردهاند.
و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.
جمع میان این تفسیرهاى سهگانه نیز کاملا ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مىکند فجر به وجود حضرت مهدى (علیهالسلام) و لیال عشر به ده امام قبل از او ، و شفع که در آیه بعد مىآید به حضرت على و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) تفسیر شده است .
به هر حال سوگند به این شبهاى دهگانه به هر تفسیرى که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهمه یاد مىکنند جمع میان معانى نیز ممکن است.
سپس سوگندها را ادامه داده مىافزاید : قسم به زوج و فرد ( و الشفع و الوتر).
تفسیر نمونه ج : 26ص :444
در اینکه منظور از شفع و وتر ( زوج و فرد ) در این آیه چیست ؟ مفسران اقوال و احتمالات فراوانى ذکر کردهاند : بعضى بالغ بر بیست قول و بعضى از آن هم فراتر رفته و بالغ بر سى و شش قول نقل کردهاند ! .
و مهمترین آنها اقوال زیر است.
1 -منظور اعداد زوج و فرد است ، مطابق این تفسیر خداوند به کل اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده است سوگند یاد کرده ، اعدادى که همه محاسبات و نظامها بر محور آن مىچرخد ، و سراسر عالم هستى را فرا مىگیرد ، گوئى فرموده است قسم به نظم و حساب ، و در حقیقت مهمترین مطلب در جهان هستى همین مساله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نیز پایه اصلى را تشکیلمىدهد.
2 -منظور از شفع مخلوقات است چرا که همه آنها داراى زوج و قرینى هستند و منظور از وتر خدا است که هیچ شبیه و نظیر و مانند ندارد ، بعلاوه ممکنات همگى مرکب از ماهیت و وجود هستند که در فلسفه از آن تعبیر به زوج ترکیبى مىشود ، تنها هستى بىانتها و بدون ماهیت ذات پاک خدا است ( این تفسیر در بعضى از روایات معصومین به آن اشاره شده است).
3 -منظور از زوج و فرد کل مخلوقات جهان است که از یک نظر بعضى زوجند و بعضى فرد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :445
4 -منظور نمازها است که بعضى از نظر تعداد رکعات زوج است و بعضى فرد ( این معنى نیز در روایتى از معصومین (علیهمالسلام) نقل شده است ) یا اینکه منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مىشود .
5 -منظور از شفع روز ترویه ( هشتم ماه ذى الحجة که حاجیان آماده کوچ به عرفات مىشوند ) و منظور از وتر روز عرفه است که زائران خانه خدا در عرفاتند ، یا اینکه منظور از شفع روز عید قربان ( دهم ذى الحجه ) و منظور از وتر روز عرفه است ( این تفسیر نیز در روایات معصومین آمده است).
عمده آن است اگر الف و لام در این دو کلمه براى عموم باشد همه این معانى در آن جمعمىگردد ، چرا که هر کدام از این تفسیرها و غیر اینها بیان مصداقى است از مصداقهاى شفع و وتر ، و ذکر هر یک به خصوص به معنى انحصار در آن مفهوم نیست ، بلکه از قبیل تطبیق بر یک مصداق روشن است.
ولى اگر الف و لام در آنها براى عهد باشد اشاره به زوج و فرد خاصى است ، و در اینجا به تناسب سوگندهاى گذشته دو معنى از همه مناسبتر است نخست اینکه منظور روز عید و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد ، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مىشود ، و یا اینکه نمازها است به تناسب سوگند به فجر کهوقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است به خصوص اینکه هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.
و بالاخره در آخرین سوگند مىفرماید : و قسم به شب هنگامى که به
تفسیر نمونه ج : 26ص :446
سوى صبحگاهان و روشنائى روز پیش مىرود ( و اللیل اذا یسر).
چه تعبیر جالبى که راه رفتن را به خود شب نسبت داده است ؟ آن هم راه رفتن در شب ( زیرا یسر از ماده سرى ( بر وزن شما ) به گفته راغب در مفردات به معنى راه رفتن در شب است).
گوئى شب موجود زندهاى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام برمىدارد ، و به سوى صبحى روشن حرکت مىکند .
آرى قسم به آن تاریکى یاد شده که رو به سوى روشنائى است ، تاریکى متحرک نه ایستا و ثابت ، تاریکى آن گاه وحشتناک است که به صورت ثابت در آید ، اما اگر در آن حرکتى باشد به سوى نور ، پر ارزش است.
بعضى نیز گفتهاند که ظلمت شب بر صفحه کره زمین در حال حرکت است و اصولا آنچه از شب مهم و مفید و حیاتبخش است همین شبى است که در حال حرکت مىباشد ، یعنى دائما و به طور متناوب جاى خود را با روز عوض مىکند که اگر شب در نیمى از کره میخکوب شود هم آن نیم مىمیرد ، و هم نیم دیگر که در برابر تابش دائم آفتاب قرار گرفته است ! در اینکه منظور از شب در اینجا چیست ؟ آیا همه شبهاست یا شب خاصى ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، اگر الف و لام آن به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مىشود که خود آیتى است از آیات خدا ، و پدیدهاى است از پدیدههاى مهم آفرینش .
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است ، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به مزدلفه ( مشعر الحرام ) و بعد از گذراندن شب را در آن وادى مقدس
تفسیر نمونه ج : 26ص :447
به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مىشوند ( این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است ) .
کسانى که از نزدیک منظره آن شب را در عرفات و مشعر دیدهاند مىدانند که چگونه از هر گوشه و کنار هزاران هزار نفر در حال حرکتند ، گوئى احساس مىکند که شب با تمام وجودش در آنجا حرکت مىکند ، درست است که حجاج در حرکتند اما این حرکت عمومى به قدرى گسترده است که گوئى تمام زمین و زمان در حرکت است و این تنها وقتى احساس مىشود که انسان شب عید را در آن سرزمین باشد و معنى و اللیل اذا یسر را با چشم خود ببیند.
به هر حال شب به هر معنى بوده باشد ( عام یا خاص ) از آیات عظمت الهى است ، و از موضوعات پر اهمیت عالم هستى ، شب حرارت هوا را تعدیل مىکند ، و به همه موجودات آرامش مىبخشد ، و جو آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مىسازد ، و اما شب عید قربان که آن را لیله جمع مىنامند ، آن نیز از عجیبترین شبهاى سال در آن وادى مقدس مشعر الحرام است .
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه ( سوگند به فجر ، و شبهاى دهگانه ، و زوج ، و فرد ، و شب به هنگامى که حرکت مىکند ) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است .
در غیر این صورت اشاره به مجموعهاى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانههائى هستند از عظمت خداوند و پدیدههائى هستند شگفتانگیز در عالم هستى.
بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر مىافزاید : آیا در آنچه
تفسیر نمونه ج : 26ص :448
گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان عقل و خرد وجود ندارد ؟ ! ( هل فى ذلک قسم لذى حجر).
حجر در اینجا به معنى عقل است و در اصل به معنى منع مىباشد مثلا گفته مىشود قاضى فلانکس را حجر ( بر وزن زجر ) کرد ، یعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت ، و یا اینکه به اطاق حجره گفته مىشود چون محلى است محفوظ و ممنوع از اینکه دیگران وارد آن شوند ، و به دامان نیز حجر ( بر وزن فکر ) گفته مىشود ، به خاطر حفظ و منع دیگران ، و از آنجا که عقل نیز انسان را از کارهاى نادرست منع مىکند از آن تعبیر به حجر شده ، همانگونه که خود واژه عقل نیز به معنى منع است ، لذا به طنابى که بر زانوى شتر مىبندند تا مانع حرکت او شود عقال مىگویند .
در اینکه مقسم به ( چیزى که این سوگندها به خاطر آن یاد شده است ) چیست ؟ دو احتمال وجود دارد : نخست اینکه جمله ان ربک لبالمرصاد ( پروردگار تودر کمینگاه است ) جواب این قسمها است.
دیگر اینکه جواب قسم محذوف است و آیات آینده که سخن از مجازات طغیانگران مىگوید گواه بر آن است ، و در معنى چنین است : قسم به آنچه گفته شد که ما کفار و طغیانگران را عذاب مىکنیم.
و به این ترتیب قسم و مقسم به روشن مىگردد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :449
أَ لَمْ تَرَ کَیْف فَعَلَ رَبُّک بِعَادٍ(6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ(7) الَّتى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فى الْبِلَدِ(8) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ(9) وَ فِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتَادِ(10) الَّذِینَ طغَوْا فى الْبِلَدِ(11) فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ(12) فَصب عَلَیْهِمْ رَبُّک سوْط عَذَابٍ(13) إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ(14)
ترجمه:
6 -آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟
7 -و با آن شهر ارم با عظمت.
8 -همان شهرى که نظیرش در بلاد آفریده نشده بود.
9 -و قوم ثمود که صخرههاى عظیم را از دره مىبریدند ( و از آن خانه و کاخ مىساختند).
تفسیر نمونه ج : 26ص :450
10 -و فرعونى که قدرتمند و شکنجهگر بود.
11 -همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند.
12 -و فساد فراوان در آنها ببار آوردند .
13 -لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.
14 -مسلما پروردگار تو در کمینگاه است.
تفسیر : پروردگارت در کمین ظالمان است
به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پر معنائى در باره مجازات طغیانگران بود ، در این آیات به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند ، اما بر مرکب غرور سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مىکند ، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مىسازد ، تا مشرکان مکه و اقوام دیگر که شاید از آنها بسیار ضعیفتر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بیدار شوند.
نخست مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟ ؟ ! ( ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از رؤیت ( دیدن ) در اینجا علم و آگاهى است ، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مىدیدند تعبیر به رؤیت شده است.
البته مخاطب در این آیه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، ولى هشدارى است براى همگان.
عاد همان قوم پیامبر بزرگ خدا هود است بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق مىشود : قبیلهاىکه در گذشته بسیار دور زندگى
تفسیر نمونه ج : 26ص :451
داشتند ، و قرآن از آنها تعبیر به عاد الاولى کرده است ( نجم - 50).
آنها احتمالا قبل از تاریخ زندگى مىکردهاند.
قبیله دوم که در دوران تاریخ بشر ، و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (علیهالسلام) وجود داشتند ، و به نام عاد مشهورند در سرزمین احقاف یا یمن زندگى مىکردند.
قامتهائى بلند و اندامى نیرومند داشتند ، و به همین دلیل جنگجویانى زبده محسوب مىشدند.
به علاوه از نظر تمدن ظاهرى نیز پیشرفته بودند ، شهرهائى آباد و زمینهاى خرم و سرسبز ، و کاخهاى عظیم و باغهاى پر طراوت داشتند .
بعضى مىگویند عاد نام جد این قبیله است ، و قبیله را معمولا بنام جد آن قبیله مىخواندند.
سپس مىافزاید : همان شهر ارم پرشکوه و عظیم ( ارم ذات العماد).
در اینکه ارم نام شخص یا قبیله است ، یا محل و شهرى است ؟ در میان مفسران گفتگو است.
زمخشرى در کشاف از بعضى نقل مىکند که عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام فرزند نوح است ، و از آنجا که نام جد قبیله بر آن قبیله اطلاق مىشده به قبیله عاد نیز ارم مىگفتند.
بعضى نیز معتقدند که ارم همان عاد اولى است ، و عاد قبیله دوم است در حالى که بعضى دیگر معتقدند ارم نام شهر و سرزمین آنها است .
ولى مناسب با آیه بعد این است که ارم نام شهر بىنظیر آنها باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :452
عماد به معنى ستون و جمع آن عمد ( بر وزن شتر).
بنابر تفسیر اول اشاره به اندام نیرومند و پیکرهاى ستون مانند قوم عاد است ، و بنابر تفسیر دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود ، و در هر دو صورت اشارهاى است به قدرت و قوت قوم عاد.
ولى تفسیر دوم ( یعنى ستونهاى عظیم کاخهاى آنها ) مناسبتر است .
و لذا در آیه بعد مىافزاید : همان شهر و دیارى که مانند آن در بلاد آفریده نشده بود ( التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مىدهد که منظور از ارم همان شهر است ، نه قبیله و طایفه.
و شاید به همین دلیل است که بعضى از مفسران بزرگ همین تفسیر را پذیرفتهاند و ما نیز آن را ترجیح دادیم.
بعضى از مفسران داستان مفصلى از کشف شدن شهر زیبا و پرشکوه ارم در بیابانهاى جزیرة العرب ، و صحارى عدن ، نقل کردهاند که از ساختمان با عظمت و زینت آلات فوق العاده عجیب و بىنظیر آن سخن مىگوید ولى داستان مزبور به افسانه یا خواب شبیهتر است تا به یک واقعیت ! اما به هر حال جاى تردید نیست که قوم عاد و شهرهاى آنان از نیرومندترین قبائل ، و پیشرفتهترین بلاد بود ، و همانگونه که قرآن اشاره مىکند همانند آن در بلاد پیدا نمىشد .
داستانهاى زیادى نیز از بهشت شداد که فرزند عاد بوده در افواه،
تفسیر نمونه ج : 26ص :453
و تواریخ وجود دارد ، تا آنجا که بهشت شداد و باغهاى ارم به صورت ضرب المثل درآمده ، ولى این داستانها به اساطیر شبیهتر است ، اساطیرى که ریشهاى از واقعیت دارد ، اما پیرامونآن شاخ و برگهاى زیادى درست کردهاند.
سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مىرود و مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت با قوم ثمود چه کرد ، همان قومى که صخرههاى عظیم را در وادى مىبریدند و از آن خانهها و کاخها مىساختند ( و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم ثمود از قدیمىترین اقوامند و پیامبرشان صالح (علیهالسلام) بود ، و در سرزمینى بنام وادى القرى میان مدینه و شام زندگى داشتند ، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه ، و صاحب ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.
بعضى گفتهاند : ثمود نام پدر قبیله بود که به آن نام نامیده شدهاند .
جابوا در اصل از جوبة ( بر وزن توبه ) به معنى زمین پست گرفته شده ، سپس به معنى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است ، و پاسخ کلام را از این رو جواب نامیدهاند که گوئى هوا را قطع مىکند و از دهان گوینده به گوش شنونده مىرسد ( یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مىدهد).
به هر حال منظور در اینجا بریدن قطعات کوهها ، و ایجاد خانههاى مطمئن است ، همانگونه که در آیه 82 سوره حجر در باره همین قوم ثمود
تفسیر نمونه ج : 26ص :454
مىخوانیم : و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا آمنین : آنها در دل کوهها خانههاى امن مىتراشیدند نظیر همین معنى در آیه 149 سوره شعراء نیز آمده ، و در آنجا تعبیر به بیوتا فارهین شده که دلیل بر آن است آنها در این خانهها به عیش و نوش و هوسرانى مىپرداختند .
بعضى گفتهاند قوم ثمود نخستین قومى بودند که بریدن سنگها را از کوه و ایجاد خانههاى محکم در دل کوهها اقدام کردند.
واد که در اصل وادى بوده ، و به معنى بستر رودخانه ، یا محل عبور سیلابها ، و گاه به معنى دره نیز آمده چرا که سیلابها از درههائى که در کنار کوهها است مىگذرد.
و در اینجا مناسبمعنى دوم یعنى درهها و کوهپایهها است زیرا با توجه به آیات دیگر قرآن که در باره این قوم سخن مىگوید و در بالا اشاره شد قوم ثمود خانههاى خود را در دامنه کوهها مىساختند ، به این ترتیب که سنگها را مىبریدند و در درون آنها خانههاى امنى ایجاد مىکردند.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در غزوه تبوک در مسیر خود به شمال عربستان به وادى ثمود رسید ، در حالى که سوار بر اسب بود ، فرمود سرعت کنید که شما در سرزمین ملعون و نفرین شدهاى هستید.
بدون شک قوم ثمود نیز در عصر خود تمدنى پیشرفته و شهرهائى آباد داشتند ، ولى باز در اینجا به اعداد و ارقامى برخورد مىکنیم که مبالغهآمیز یا افسانه به نظر مىرسد ، مثل اینکه جمعى از مفسران نوشتهاند که آنها یکهزار و هفتصد شهر ساخته بودند که همه آنها از سنگ بود !
تفسیر نمونه ج : 26ص :455
سپس به سومین قوم پرداخته ، مىگوید : و همچنین فرعون صاحب قدرت ! ( و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به اینکه آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد ؟ ! اوتاد جمع وتد ( بر وزن صمد ) به معنى میخ است.
در اینکه چرا فرعون را ذى الاوتاد گفتهاند تفسیرهاى مختلفى است ، نخست اینکه او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمهها زندگى مىکردند ، و چادرهاى نظامى را که براى آنها بر پا مىشد با میخها محکم مىکردند .
دیگر اینکه بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مىگرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مىکشید ، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مىبست ، یا با میخ به زمین مىکوبید ، و یا او را بر روى قطعه چوبى مىخواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مىکوبیدند ، یا مىبستند و به همان حال رها مىکردند تا بمیرد ! این تفسیردر حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده چنانکه در تواریخ آمده هنگامى که همسرش آسیه به موسى (علیهالسلام) ایمان آورد او را به همین صورت شکنجه کرد و کشت.
دیگر اینکه : ذى الاوتاد اصولا کنایه از قدرت و استقرار حکومت است.
البته این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معنى آیه جمع باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :456
سپس در یک جمعبندى به اعمال این اقوام سهگانه اشاره کرده ، مىافزاید : همانها که در شهرها طغیان کردند ( الذین طغوا فى البلاد).
و فساد فراوان در آنها ببار آوردند ( فاکثروا فیها الفساد ) .
فساد که شامل هر گونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مىشود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود ، و هر قوم طغیانگرى سرانجام در فساد همه جانبه فرو مىرود.
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده ، مىافزاید : لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت ( فصب علیهم ربک سوط عذاب).
سوط به معنى تازیانه و در اصل به معنى مخلوط کردن چیزى به چیزى است سپس به تازیانه که از رشتههاى مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است ، و بعضى آن را کنایه از عذاب مىدانند ، عذابى که با گوشت و خون انسان آمیخته مىشود ، و او را سخت ناراحت مىکند .
در کلام امیر مؤمنان على (علیهالسلام) در مورد امتحان مىخوانیم : و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن سوط القدر : سوگند به کسى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ، به سختى ، مورد آزمایش قرار مىگیرید ، و غربال مىشوید ، و مانند محتویات دیگ به هنگام جوشش مخلوط و زیر و رو خواهید شد.
تعبیر به صب که در اصل به معنى فرو ریختن آب است در اینجا اشاره
تفسیر نمونه ج : 26ص :457
به شدت و استمرار اینعذاب است و ممکن است اشاره به تطهیر صفحه زمین از وجود این طاغیان باشد ، و به هر حال از همه معانى سوط مناسبتر همان معنى اول یعنى تازیانه است ، تعبیرى که در گفتگوهاى روزمره نیز رائج است که مىگوئیم فلانکس تازیانه عذاب را بر پشت دشمن کوبید.
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد ، اما عاد به گفته قرآن مجید به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة ( حاقه - 6).
و اما قوم ثمود بوسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة(حاقه - 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند فاغرقناهم اجمعین ( زخرف - 55).
و در آخرین آیه مورد بحث به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمىدارند ، مىفرماید : مسلما پروردگار تو در کمینگاه است ( ان ربک لبالمرصاد).
مرصاد از ماده رصد به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است ، و معادل آن در فارسى کمینگاه است ، این واژه معمولا در جائى به کار مىرود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند ، و شخصى در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است ، و در مجموع اشاره به این است گمان نکنید کسى مىتواند از چنگال عذاب الهى بگریزد ، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مىنماید .
بدیهى است خداوند مکان ندارد ، و در گذرگاهى نمىنشیند ، این تعبیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :458
کنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است ، و لذا در حدیثى از على (علیهالسلام) آمده است که معناى این آیه این است : ان ربک قادر على ان یجزى اهل المعاصى جزائهم : پروردگارت توانائى دارد که کیفر گنهکاران را به آنها بدهد.
در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که فرمود : المرصاد قنطرة على الصراط ، لا یجوزها عبد بمظلمة عبد : مرصاد پلى است بر طریقى که از روى جهنم مىگذرد کسى که حق مظلومى بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت .
و این در حقیقت از قبیل بیان یک مصداق روشن است چرا که کمینگاه الهى منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست ، خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالم است ، و عذاب اقوام سه گانه پیشین مصداق بارز آن است.
تعبیر به ربک ( پروردگار تو ) اشاره به این است که سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مىشود ، هم تسلى خاطرى است براى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینهتوز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد ، و هم اعلام خطرى است به آنها که هر گونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان روا مىداشتند ، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد ، یک طوفان ، و یا یک جرقه و صیحه آسمانى ، تاب مقاومت نیاوردند ، اینها چگونه فکر مىکنند مىتوانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند .
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم .
که فرمود : روح الامین
تفسیر نمونه ج : 26ص :459
به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مىسازد ، جهنم را مىآورد ، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مىنهد ، و بر صراط سه پل قرار دارد ، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است ! و بر پل دوم نماز ! و بر پل سوم عدل پروردگار جهان ! و به مردم دستور داده مىشود که از آن بگذرند ، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کردهاند در پل اول مىمانند ، و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند ، در پل دوم مىمانند ، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مىگیرند ، و این است معنى آیه ان ربک لبالمرصاد .
در سخنان على (علیهالسلام) مىخوانیم : و لئن امهل الله الظالم فلن یفوت اخذه ، و هو له بالمرصاد ، على مجاز طریقه ، و بموضع الشجى من مساغ ریقه : اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بین نمىرود ، او بر سر راه در کمین ستمگران است ، و چنان گلوى آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان مىفشارد که حتى آب دهان از گلویشان فرو نرود.
تفسیر نمونه ج : 26ص :460
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبى أَکْرَمَنِ(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(16) َکلابَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ(17) وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ(18) وَ تَأْکلُونَ الترَاث أَکلاً لَّمًّا(19) وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)
ترجمه:
15 -اما انسان هنگامى که خداوند او را براى آزمایش اکرام مىکند و نعمت مىبخشد ( مغرور مىشود و ) مىگوید:پروردگارم مرا گرامى داشته!.
16 -و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد مایوس مىشود و مىگوید پروردگارم مرا خوار کرده!
17 -چنان نیست که شما خیال مىکنید ، بلکه شما یتیمان را گرامى نمىدارید.
18 -و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید.
تفسیر نمونه ج : 26ص :461
19 -و میراث را ( از طریق مشروع و نامشروع ) جمع کرده مىخورید.
20 -و مال و ثروت را بسیار دوست مىدارید.
تفسیر : نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مایوس!
در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مىداد و آنها را به مجازات الهى تهدید مىکرد ، در آیات مورد بحث به مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى انسان محسوب مىشود مىپردازد .
نخست مىفرماید : اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام کند و نعمت بخشد ، مغرور مىشود ، و مىگوید : خداوند مرا گرامى داشته است ! ( فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمىداند که آزمایش الهى گاه با نعمت است ، و گاه با انواع بلا ، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد ، و نه بلاها مایه یاس و نومیدى ، ولى این انسان کم ظرفیت در هر دو حال هدف آزمایش را فراموش مىکند ، به هنگام روى آوردن نعمت چنان مىپندارد که مقرب درگاه خدا شده ، و این نعمت دلیل بر آن قرب است .
قابل توجه اینکه در آغاز آیه مىگوید : خداوند او را مورد اکرام قرار مىدهد ولى در ذیل آیه از اینکه انسان خود را مورد اکرام خدا مىبیند ملامت مىشود این به خاطر آن است که اکرام اول به همان معنى انعام است و اکرام دوم به معنى قرب در درگاه خداست.
تفسیر نمونه ج : 26ص :462
و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد ، مایوس مىشود و مىگوید : پروردگارم مرا خوار کرده ! ( و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن ) .
یاس سر تا پاى او را فرا مىگیرد ، و از پروردگارش مىرنجد و ناخشنود مىشود ، غافل از اینکه اینها همه وسائل آزمایش و امتحان او است ، امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان ، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب ، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
این دو آیه هشدار مىدهد که نه اقبال نعمت دلیل بر تقرب به خدا است ، و نه ادبار نعمت دلیل بر دورى از حق ، اینها مواد مختلف امتحانى است که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مىکند ، این انسانهاى کمظرفیتند که گاه مغرور ، و گاه مایوس مىشوند .
در آیه 51 فصلت نیز آمده است : و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض : هنگامى که نعمتى به انسان مىدهیم روى مىگرداند و با تکبر از حق دور مىشود ، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مىکند و بیتابى مىنماید.
و در آیه 9 سوره هود آمده است : و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه لیؤس کفور : هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مىشود.
این دو آیه علاوه بر اینکه مساله آزمایش الهى را از طرق مختلف گوشزد مىکند این نتیجه را نیز مىبخشد که هرگز نباید برخوردار شدن از نعمتها ، و یا محرومیت از آن را دلیل بر شخصیت و مقام در پیشگاه خداوند ، و یا دورى از ساحت مقدس او بدانیم ، بلکه معیار همیشه و همه جا ایمان و تقوى است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :463
چه بسیار پیامبرانى که به انواع مصائب در این دنیا گرفتار شدند ، و در مقابل چه بسیار کفار ستمگرى که از انواع نعمتها برخوردار بودند ، و این است طبیعت زندگى دنیا.
در ضمن ، این آیه اشاره سربستهاى بهفلسفه بلاها و حوادث دردناک نیز مىکند.
سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مىشود پرداخته ، مىفرماید : چنان نیست که شما خیال مىکنید ( که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است ، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خدا است ) شما یتیمان را گرامى نمىدارید ( کلا بل لا تکرمون الیتیم).
و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید ( و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه اینکه در مورد یتیمان از اطعام سخن نمىگوید ، بلکه از اکرام سخن مىگوید ، چرا که در مورد یتیم تنها مساله گرسنگى مطرح نیست ، بلکه از آن مهمتر جبران کمبودهاى عاطفى او است ، یتیم نباید احساس کند که چون پدرش را از دست داده خوار و ذلیل و بىمقدار شده ، باید آنچنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند ، و لذا در روایات اسلامى به مساله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است : در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم ما من عبد یسمح یده على رأس یتیم رحمة له الا اعطاه الله بکل شعرة نورا یوم القیامة : هیچ بندهاى دست مرحمت بر سر یتیمى نمىکشد مگر اینکه خداوند به تعداد موهائى که از زیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :464
دست او مىگذرد نورى در قیامت به او مىبخشد.
در آیه 9 سوره ضحى نیز آمده است : فاما الیتیم فلا تقهر : اما یتیم را مورد قهر و تحقیر قرار مده.
و این درست در مقابل چیزى است که در جوامع دور از ایمان و اخلاق همچون جامعه عصر جاهلیت دیروز و امروز رواج داشته و دارد ، که نه تنها به انواع حیلهها براى تملک اموال یتیمان متوسل مىشوند بلکه خود او را در جامعه چنان تنها مىگذارند که درد یتیمى و فقدان پدر را به تلخترین صورتى احساس مىکند.
از آنچه گفتیم روشن مىشود که اکرام یتیمان منحصر به حفظ اموال آنها نیست ، آنچنانکه بعضى از مفسران پنداشتهاند ، بلکه معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم آن ، و هم امور دیگر را شامل مىشود .
جمله تحاضون از ماده حض به معنى تحریص و ترغیب است ، اشاره به اینکه تنها اطعام مسکین کافى نیست ، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند ، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.
عجب اینکه در آیه 34 سوره حاقه این موضوع را همردیف عدم ایمان به خداوند بزرگ ذکر کرده مىفرماید : انه کان لا یؤمن بالله العظیم و لا یحض على طعام المسکین : او به خداوند بزرگ ایمان نمىآورد و دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمىکند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :465
سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده و آنها را مورد نکوهش قرار مىدهد ، و مىافزاید : شما میراث را ( از طریق حلال و حرام ) جمع کرده و مىخورید ( و تاکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست ، بنابر این نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد : نخست اینکه منظور جمع میان حق خود و دیگران است ، زیرا کلمه لم در اصل به معنى جمع است ، و بعضى از مفسران مانند زمخشرى در کشاف مخصوصا آن را به جمع میان حلال و حرام تفسیر کرده است ، به خصوص اینکه عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مىکردند ، و حق آنها را براى خود برمىداشتند ، و معتقد بودند ارث را باید کسانى ببرند که جنگجو هستند ( زیرا بسیارى از اموالشان از طریق غارت به دست مىآمد ، تنها کسانى را سهیم مىدانستند که قدرت بر غارتگرى داشته باشند ! ) .
دیگر اینکه وقتى ارثى به شما مىرسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمىکنید ، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مىآید چنین مىکنید ، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است .
سوم اینکه منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده است که افراد بىایمان ، یا بىبندوبار هنگامى که دستشان به اموال
تفسیر نمونه ج : 26ص :466
ارث مىرسد به هیچوجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمىکنند ، و از اینکه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مىکنند ، و این از زشتترین و شرمآورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.
بعد به چهارمینعمل نکوهیده آنها پرداخته مىافزاید : و شما بسیار ثروت و اموال را دوست مىدارید ( و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیاپرست ، ثروتاندوز ، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید ، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العادهاى به مال و ثروت دارد به هنگام جمعآورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمىکند ، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمىپردازد ، و یا کم مىگذارد ، و نیز چنین کسى که حب مال تمام قلبش را فرا گرفته جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا آنها را متوجه به چهار آزمایش مهم که این گروه مجرم در همه آنها ناکام و مردود شده بودند مىکند : آزمایش در مورد یتیمان .
اطعام مستمندان.
آزمایش جمعآورى سهام ارث از طریق مشروع و نامشروع.
و بالاخره آزمایش جمع اموال بدون هیچ قید و شرط.
تفسیر نمونه ج : 26ص :467
و عجب اینکه تمام این آزمونها جنبه مالى دارد ، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.
این مال و ثروت دنیا است که به قول معروف ایمان فلک داده به باد چرا بزرگترین لغزشهاى فرزندان آدم در همین قسمت است ؟ کسانى هستند در حدى از مال امینند ، اما هنگامى پیمانه آنها پر شود و از آن حد بگذرد وسوسههاى شیطان آنها را به خیانت مىکشاند ، مؤمنان راستین کسانى هستند که امانت و درستکارى و رعایت حقوق واجب و مستحب دیگران را در هر حدى از مال و بدون هیچ قید و شرط رعایت کنند چنین کسانى مىتوانند دم از ایمان و تقوى زنند .
کوتاه سخن اینکه کسانى که از عهده امتحانات مالى در هر اندازه و کمیت و در هر شرایط برآیند افرادى قابل اعتماد متقى و پرهیزکار و با شخصیتند ، و بهترین دوستان و یاران محسوب مىشوند ، آنها در زمینههاى دیگر نیز ( غالبا ) افراد پاک و درستى هستند ، تکیه آیات فوق بر آزمونهاى مالى نیز از همین جهت است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :468
َکلا إِذَا دُکَّتِ الأَرْض دَکًّا دَکًّا(21) وَ جَاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صفًّا صفًّا(22) وَ جِاىءَ یَوْمَئذِ بجَهَنَّمَیَوْمَئذٍ یَتَذَکرُ الانسنُ وَ أَنى لَهُ الذِّکْرَى(23) یَقُولُ یَلَیْتَنى قَدَّمْت لحَِیَاتى(24) فَیَوْمَئذٍ لا یُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ(25) وَ لا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(26)
ترجمه:
21 -چنان نیست که آنها خیال مىکنند ، در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود .
22 -و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.
23 -و در آن روز جهنم را حاضر کنند ( آرى ) در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد.
24 -مىگوید : ایکاش براى این زندگى چیزى فرستاده بودم.
25 -در آن روز هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند.
26 -و هیچکس همچون او کسى را به بند نمىکشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص : 469
تفسیر : روزى بیدار مىشوند که کار از کار گذشته!
به دنبال نکوهشها که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود ، در این آیات به آنها اخطار مىکند که سرانجام قیامتى در کار است ، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است ، باید خود را براى آن آماده کنند .
نخست مىفرماید : چنان نیست که آنها خیال مىکنند ( که حساب و کتابى در کار نیست ، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان ) ( کلا).
در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود ( اذا دکت الارض دکا دکا).
دک در اصل به معنى زمین نرم و صاف است ، و سپس به درهم کوبیدن در ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده ، دکان به محلى گفته مىشود که صاف و بدون پستى و بلندى است ، و دکه به سکوئى مىگویند که آن را صاف و آماده نشستن کردهاند .
تکرار دک در آیه فوق براى تاکید است.
رویهمرفته این تعبیر اشاره به زلزلهها و حوادث تکاندهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است ، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم متلاشى شده ، و زمینها صاف و مستوى مىشوند ، چنانکه در آیه 106 - 108 سوره طه آمده است : و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا و لا امتا : از تو در باره کوهها سؤال مىکنند ، بگو : پروردگارم آنها را بر باد مىدهد ، سپس زمین را صاف و هموار و بىآب و گیاه
تفسیر نمونه ج : 26ص :470
مىسازد ، به گونهاى که هیچ پستى و بلندى در آن نمىبینى ! بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان ، مرحله دوم آغاز مىشود و انسانها همگى به زندگى باز مىگردند ، و در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند و در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد ، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند ( و جاء ربک و الملک صفا صفا).
و گرداگرد حاضران در محشر را مىگیرند و آماده اجراى فرمان حقند .
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فراز چنگال عدالت.
تعبیر به جاء ربک ( پروردگار تو مىآید ) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است.
یا اینکه منظور ظهور آیات عظمت و نشانههاى خداوند است.
و یا منظور از ظهور پروردگار ظهور معرفت او در آن روز است به گونهاى که جاى انکار براى هیچکس باقى نمىماند ، گوئى همه با چشم ، ذات بىمثالش را مشاهده مىکنند ، و به هر حال مسلم است که آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است ، معنى ندارد چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است .
همین معنى با صراحت در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل
تفسیر نمونه ج : 26ص :471
شده است.
شاهد این تفسیر آیه 33 سوره نحل است که مىفرماید : هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکة او یاتى امر ربک : آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد ؟ ! تعبیر به صفا صفا اشاره به این است که ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مىشوند و احتمالا فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مىیابند و گرداگرد اهل محشر را مىگیرند .
سپس مىافزاید : و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد ( و جىء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مىشود که جهنم قابل حرکت دادن است ، و آن را به مجرمان نزدیک مىکنند ! ، همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مىخوانیم : و ازلفت الجنة للمتقین : بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىسازند ! گرچه بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند ، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست ، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم ، چرا که حقایق عالم قیامت دقیقا بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد ، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :472
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم که وقتى آیه فوق ( و جىء یومئذ بجهنم ) نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت ، این حالت بر اصحاب گران آمد ، بعضى به سراغ على (علیهالسلام) رفتند و ماجرا را بیان کردند ، على (علیهالسلام) آمد میان دو شانه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را بوسید و گفت : اى رسول خدا ! پدرم و مادرم به فدایت باد ، چه حادثهاى روى داده ؟ فرمود : جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد .
على (علیهالسلام) مىگوید : عرض کردم : چگونه جهنم را مىآورند.
فرمود : هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مىکشند و مىآورند ! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مىزند ، سپس من در برابر جهنم قرار مىگیرم و او مىگوید اى محمد ! مرا با تو کارى نیست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده ، در آن روز هر کس در فکر خویش است ولى محمد مىگوید : رب امتى ! امتى ! پروردگارا ! امتم امتم ! .
آرى هنگامى که انسان مجرم این صحنهها را مىبیند تکان مىخورد و بیدار مىشود ، هالهاى از غم و اندوه وجودش را مىپوشاند ، نگاهى به گذشته خویش مىکند ، و از اعمال خود سخت پشیمان مىشود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.
انسان آرزو مىکند بازگردد و گذشته تاریک را جبران کند ، اما درهاى بازگشت به کلى بسته است.
مىخواهد توبه کند اما زمان توبه سپرى شده است.
مىخواهد اعمال صالحى بجا آورد تا اعمال سوئش را تلافى کند اما پرونده اعمال درهم پیچیده شده .
تفسیر نمونه ج : 26ص :473
اینجا است که فریادش بلند مىشود مىگوید : ایکاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم ! ( یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).
جالب توجه اینکه نمىگوید براى زندگى آخرتم بلکه مىگوید براى زندگیم گوئى واژه حیات شایسته غیر زندگى آخرت نیست ، و زندگى زودگذر آمیخته با انواع مصائب در دنیا زندگى محسوب نمىشود.
همانگونه که در آیه 64 عنکبوت مىخوانیم و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون : این حیات دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ، و حیات حقیقى حیات آخرت است اگر مىدانستند .
آرى آنها که اموال یتیمان را به غارت بردند ، لقمهاى در دهان گرسنگان نگذاشتند ، اموال ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر کرده بود ، در آن روز آرزو مىکنند که ایکاش چیزى براى حیات آخرت که حیات حقیقى و جاویدان است از پیش فرستاده بودند ، ولى این آرزوئى است بىنتیجه که هرگز بجائى نمىرسد.
سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مىکند ، مىفرماید : در آن روز خداوند او را چنان مجازات مىنماید که هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند ( فیومئذ لا یعذب عذابه احد ) .
آرى این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مىشوند که سابقه نداشته ، همانگونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مىبینند که حتى از خیال کسى نگذشته است ، چرا که او در جاى خود ارحم الراحمین است و در جاى دیگر اشد المعاقبین.
تفسیر نمونه ج : 26ص :474
و نیز در آن روز هیچکس همچون خداوند کسى را به بند نمىکشد ( و لا یوثق وثاقه احد).
نه بند و زنجیر او مانندى دارد ، و نه مجازات و عذابش ، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند ، و سختترین شکنجهها را به آنها دادند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :475
یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ(27) ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً(28) فَادْخُلى فى عِبَدِى(29) وَ ادْخُلى جَنَّتى(30)
ترجمه:
27 -تو اى روح آرام یافته!
28 -به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
29 -و در سلک بندگانم داخل شو .
30 -و در بهشتم ورود کن.
تفسیر : اى صاحب نفس مطمئنه!
بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مىگیرد ، در آیات مورد بحث به نقطه مقابل آن پرداخته ، و از نفوس مطمئنه و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته ، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته مىگوید : اى نفس مطمئنه ! ( یا ایتها النفس المطمئنة).
تفسیر نمونه ج : 26ص :476
به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ! ( ارجعى الى ربکراضیة مرضیة).
و در سلک بندگانم داخل شو ( فادخلى فى عبادى).
و در بهشتم وارد شو ( و ادخلى جنتى).
چه تعبیرات جالب و دلانگیز و روحپرورى ؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مىبارد ! دعوت مستقیم پروردگار ، از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیدهاند.
دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان.
دعوتى که آمیخته با رضایت طرفینى است ، رضایت عاشق دلداده از معشوق ، و رضایت محبوب و معبود حقیقى.
و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن ، و به لباس بندگى مفتخرش کردن ، و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن ! و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت ، آنهم با تعبیر وارد بهشتم شو که نشان مىدهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است ، عجب دعوتى ! عجب میزبانى ! و عجب میهمانى ! منظور از نفس در اینجا همان روح آدمى است .
و تعبیر به مطمئنة اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده ، چنانکه قرآن مىگوید : الا بذکر الله تطمئن القلوب.
تفسیر نمونه ج : 26ص :477
بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مىگیرد ( رعد - 28).
چنین نفسى هم اطمینان به وعدههاى الهى دارد ، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است ، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا ، هم در طوفانها ، و هم در حوادث و بلاها ، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است .
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به عقیده جمعى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت او است ، ولى بهتر آن است که گفته شود بازگشت به سوى خود او است ، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن ، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
آیا این دعوت به بازگشت به سوى پروردگار تنها در قیامت است ، و یا از لحظهجان دادن و پایان گرفتن عمر ؟ سیاق آیات البته مربوط به قیامت است ، هر چند تعبیر خود این آیه مطلق و گسترده است.
تعبیر به راضیه به خاطر آن است که تمام وعدههاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مىکرد قرین واقعیت مىبیند ، و آنچنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مىگردد که یکپارچه رضا و خشنودى مىشود و اما تعبیر به مرضیة به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
چنین بندهاى ، با چنان اوصاف ، و با رسیدن به مقام رضا و تسلیم کامل ، حقیقت عبودیت را که گذشتن از همه چیز در طریق معبود است دریافته ، و درسلک بندگان خاص خدا گام نهاده ، و مسلما جائى جز بهشت براى او نیست.
در بعضى از تفاسیر آمده است که این آیات در مورد حمزه سید الشهداء نازل شده ، ولى با توجه به اینکه این سوره مکى است این در حقیقت نوعى
تفسیر نمونه ج : 26ص :478
تطبیق است نه شان نزول ، همانگونه که در باره امام حسین نیز در آغاز سوره خواندیم.
جالب اینکه در روایتى که در کافى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده مىخوانیم : که یکى از یارانش پرسید آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد ؟ ! فرمود : نه به خدا سوگند ، هنگامى که فرشته مرگبراى قبض روحش مىآید اظهار ناراحتى مىکند ، فرشته مرگ مىگوید : اى ولى خدا ناراحت نباش ! سوگند به آنکس که محمد (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان ، درست چشمهایت را بگشا و ببین ، او نگاه مىکند ، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام) و امامان از ذریه او (علیهمالسلام) را مىبیند ، فرشته به او مىگوید نگاه کن این رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهمالسلام) دوستان تواند .
او چشمانش را باز مىکند و نگاه مىکند ، ناگهان گویندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد ، و مىگوید : یا ایتها النفس المطمئنة : اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى ! بازگرد به سوى پروردگارت ، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى ، و او با ثوابش از تو خشنود است ، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهلبیتش (علیهمالسلام) و داخل شو در بهشتم ، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد!.
خداوندا ! ما را به چنان آرامشى مفتخر فرما که شایسته این خطاب بزرگ شویم .
تفسیر نمونه ج : 26ص :479
پروردگارا ! رسیدن به این مقام جز به لطف و عنایتت ممکن نیست ، ما را مشمول الطافت فرما.
خداوندا ! مسلما چیزى از کرمت کم نمىشود اگر ما را از صاحبان نفوس مطمئنه قرار دهى ، بیا و بر ما منت گذار و کرم کن.
بار الها ! مىدانیم که این آرامش جز در سایه ذکر تو ممکن نیست توفیق ذکر را خودت عنایت فرما.
آمین یا رب العالمین .
پایان سوره فجر و پایان جلد 26 تفسیر نمونه 7 رمضان المبارک 1407.
منبع:اندیشه قم
روزنامه تهران امروزدر گفت وگویی
با عنوان "روایت دست اول از جنایت آمریکا در مخوفترین زندان دنیا " به
بیان ناگفتههای زندانی شیعه از گوانتانامو پرداخته است:
« نه حق حرف
زدن داشتم، نه حق خوابیدن، نه حق حرکت. لحظه ورودم؛ اسمم فراموش شد و شدم
عدد ششصد و نودو پنج. میزبان مخوف من؛ مکانی بود که، گرما در آن بیرحمانه
بیداد میکرد و پشههای مزاحم تنها میزبان همیشگی هستند. باورش سخت بود.اما
قساوت هولناکشان خیلی زود می فهماند که خداحافظی با لوازم زنده بودن و
هویت انسانی را باور کن. جرمی نداشتم و چهارسال طول کشید تا بدانم دادگاهی
برای ثابت کردن جرم وقصور، نزدشان هیچ جایگاهی ندارد. »
راوی این
قوانین ناشناخته، دکتر سید محمد علیشاه موسوی گردیزی است. کسی که چهار سال
تمام نمی دانست به چه جرمی توسط آمریکاییها، از کنار خانواده اش
درافغانستان به جنوب شرقی کوبا و زندان گوانتانامو، پرواز کرده است. کلامش
آرام است و محزون، بیاجازه حتی کلامت را نمیبرد. اتهام همکاری با گروه
القاعده و تروریست بودن به انسانی چون او در باور نمیگنجد. پزشکی که چهار
سال تمام از تاریخ هزار وسیصد وهشتاد دو تا هزار سیصد هشتادو شش را ، به
همین اتهام، مهمان جهنمی به نام گوانتانامو بوده است. خودش
میگوید:«آمریکاییها، جلوی چشم خانوادهام به خانهام ریختند و گفتند ما
خودمان قانونیم اگر با ما همراه نشوی جلوی خانوادهات به تو شلیک میکنیم و
معنی عذاب و زجر را به تو و خانوادهات میفهمانیم. ابتدا به زندان بگرام
در افغانستان منتقل شدم. به جرات میتوان گفت بگرام به مراتب بدتر از
گوانتانامو بود. چیزی که بیش از همه برای من عذاب آور بود این جمله بود که
بارها تکرار میکردند که شما اکنون در خاک آمریکا هستید و باید بر اساس
قوانین آمریکا عمل کنید! پانزده روز با بیخوابی شکنجه شدم وسرانجام به علت
عدم اثبات جرمم، به زندان گوانتانامو انتقالم دادند!» او با تکیه برنیروی
ایمان درونی ؛چهل ماه زندگی درگوانتانامو را تاب آورده است. مکانی که حتی
به گفته این «پزشک شیعه» به بلندگوهایش هنگام پخش اذان نمیشد اطمینان کرد؛
چون برای دوری زندانی از آداب دینیاش تعبیه شده بودند واذان را پس و پیش
پخش میکردند تا روزهها باطل شوند و تو چارهای جزاعتماد به خورشید افق
برای انجام فرایض دینیات پیدا نمیکردی.
گفتوگوی پیش رو، از
ناگفتههای انسانی است که، در دنیای مدرنی که از انسانیت و حقوق بشر دم
زدنش ، جهان را پرکرده است ؛چهارسال به سبک جنگل و به رسم وحوش زندانی و
اسیر شده است.
دغدغه ملیت و قانونمندی، از آغاز جوانی
سید
محمد علیشاه موسوی گردیزی با آرامشی خاص و با نام و یاد حضرت امیر(ع)،
کلامش را آغاز می کند ومیگوید:«هنگام کودتای کمونیستی درافغانستان، من
دانشجوی پزشکی در کابل بودم. پیروزی انقلاب اسلامی درست با دوران جوانی من
همراه بود؛ که این حرکت مردمی، شعارنه شرقی ونه غربی را به رهبری امام
خمینی(ره) الگوی خود قرار داده بود؛ این الگونیز به سبب توسعه و اجرایی
شدنش به تفکر ما نیز راه پیدا کرد.من هم در بحبوحه همان سالها، ترک تحصیل
کردم و به جمع مجاهدین و مبارزین افغانی پیوستم.همچنین مدتی درجنوب و غرب
با پیوستن به صفوف جبهههای ایران نیز، رزمندگان ایران را همیاری میکردم.
بعد
از سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان، درسم را در رشته پزشکی دانشگاه
تهران پیگیری کردم. چیزی از اتمام درسم نگذشته بود، که ریشههای تحجر
طالبان پا گرفت ومتاسفانه طالبان وجهالتشان بر افغانستان مسلط شدند. با
اینکه در دوران مبارزه علیه شوروی، با بسیاری از آنان همسنگر بودم اما تحجر
عمیق آنان هرگز برای من پذیرفتنی نبود. به همین خاطر ناگزیر به ترک کشور
شدم. بعد از اینکه طالبان نیز با خاک افغانستان خداحافظی کردند؛ شواهد و
قرائن خبر از روزهای خوبی برای افغانستان میداد.به همین سبب بسیاری از
روشنفکران تصور میکردند؛ روزهای آباد کردن تن زخمی افغانستان فرا رسیده
است. به همین دلیل در انتخابات تصویب قانون اساسی شرکت و در تشکیل مجلس
(لویه جرگه) کاندیدا شدم.هدفم از بازگشت به کشورم، تاسیس یک بیمارستان مجهز
با امکانات عالی برای هموطنانم بود.اما در آن لحظه تصور نمیکردم سالها
بین من و این هدف ،وقفهای طولانی بیفتد وتحقق آرزوهایم را، باید به زمانی
دور موکول کنم.
آمریکاییها قانون را تحقیر میکردند
دکتر
علیشاه در ادامه از تلاش ها و آرمان هایش از افغانستان بدون حضور طالبان
می گوید :«درآن روزها ،تصور میکردم با تصویب قانون اساسی ،قانونمندی و
عقلگرایی ، بارقه امیدی برکشور افغانستان میتاباند اما این امید،عمر
دیرینهای نیافت. درست درشب دوم اقامتمان در شهر گردیز، آمریکاییهای مسلح
به خانه ما حمله کردند.من فکر میکردم قانون اصل مهمی درکشورماست و هنگامی
که کسی برای بازجویی یا سوال به خانه کسی مراجعه میکند باید حکم قضایی
داشته باشد؛ وقتی به فرمانده آمریکایی گفتم:« باید برای ورود به خانه، حکم
قضایی یا مجوز ورود داشته باشید. زیرا کشور ما دارای قانون است.» افسر
آمریکایی با تمسخر وتهدید ، سینه من را نشانه گرفت و گفت:«ما قانون هستیم
واگر مقاومت کنی در برابر خانوادهات تورا زخمی خواهیم کرد.» درست در همان
لحظه فهمیدم،آرمانهای ما برای ساختن یک افغانستان قانونمند و مترقی با
حضور آمریکاییها محقق نمیشود وآنان برای حکومتکردن، به خاک افغانستان
قدم گذاشتهاند و شعار احیای نظم و قانون آنان چیزی جز، عوام فریبی برای
جهانیان نیست.
اتهام من تا آخرین روز اسارت نامشخص بود این
پزشک شیعه درباره دلایل آمریکاییها برای دستگیری و حمله به خانهاش
میگوید:«نیروهای آمریکایی هرگز دلایل منطقی وموجهی برای دستگیری من ارائه
ندادند. گویی وقایع کل زندگی من؛ اتهام دستگیری من بود.اتهاماتی نظیر آموزش
نظامی دیدن یا مبارزه با حکومت کمونیستی جزو اتهامات بیاساس آنها
بود.هرچند آنان به ظاهر توجیهاتی ظاهری نیز برای این ادعای واهی
میتراشیدند. به عنوان مثال من چون نماینده شیعه مردم پکتیا بودم، بسیاری
ازسران قبایل به بازدید من آماده بودند. معمولا در افغانستان ،ماشینهای
آمریکایی برای تردد مقدم هستند اما زمانی که من برای بازدید و دیدار به
پکتیا سفر کرده بودم، آمریکاییها مجبور به ایست شدند.آنها نیز دلیل
دستگیری من را ،طراحی توطئه علیه آمریکاییها و برانگیختن مردم پکتیا بیان
میکردند.در صورتی که من به عنوان نماینده مردم ،حق دیدار و مذاکره با سران
قبایل شهرم را داشتم.علاوه براینها چون من در زمان مبارزه با دولت شوروی
با دونفرهمرزم بودم که حالا فرزندانشان جزو سران طالبان و مخالفین
آمریکاییها در استان پکتیا بودند ،دلیل ناموجه دیگری بدون اینکه مدرکی
داشته باشند، به اتهامات ناوارد خود می افزودند.
بگرام افغانستان؛ خاک آمریکاست
دکترعلیشاه
درباره نحوه انتقال غیرانسانی وغیراخلاقی خود به زندان توسط آمریکاییها
میگوید:«من به مدت بیست روز بدون هیچگونه تفهیم اتهام در گردیز در محلی
که برای زندگی انسانها ساخته نشده بود، در اسارت به سر می بردم اما این
اسارت کوتاه مقدمه زندان دیگری،با شکنجههای بیشتر بود. دوماه و بیست روز
نیز، مهمان ناخوانده زندان بگرام شدم. بازجوی آمریکاییام هنگام ورودم
میگفت: بگرام جزو خاک کشور آمریکا محسوب میشود. تحقیر و فراموش کردن هویت
اجتماعی و انسانیام ،اولین دستور بازجوی من بود که با کلماتی خشونت آمیز
به من میگفت:«نه تنها حق حرف زدن با دیگران را نداری بلکه حق حرکت کردن
نیز نداری. در اتاقهای عمومی افراد مجبور به دراز کشیدن در کنار یکدیگر
بودند؛ در غیر این صورت ،هنگام نشستن چارهای جز نگاه کردن به زمین
نداشتند. چون در بگرام نگاه کردن انسان ها به هم نیز،جزو خطاهای نابخشودنی
به شمار میآمد و با تنبیه شدید مواجهه میشد. شکنجههای جسمی حساب شده و
علمی بود. به عنوان مثال با تکانی کوچک در نقاط حساس بدن درد شدیدی به
وجودت منتقل می شد که به نظرم درطراحی این نوع اعمال غیر انسانی ازپزشکان
نیز بهره میگرفتند. »
پانزده شبانه روزمحرومیت از خواب ؛شکنجهای متداول
علیشاه
درادامه از شکنجههایی که بر اتاقهای بگرام سایه افکنده بود
میگوید:«صحبت کردن از شکنجهها را خیلی دوست ندارم چون بهنظرم نوعی
بدآموزی نیز به همراه دارد.اتاقهایی که برای جلوگیری از خوابیدن تعبیه شده
بود؛ بخشی ازاین پروسه خوف انگیز بود. من به مدت پانزده شب باید
میایستادم وصداهایی نیز ازبلندگوهای بزرگی پخش می شد وزندانی حتی حق نداشت
دستش را به سمت گوشهایش ببرد. من حتی بعد از سپری کردن آن دوره هم،
نمیتوانستم درست بخوابم .»
بدترین شکنجه بگرام؛تهدید به انتقال به گوانتانامو دکترعلیشاه
درباره نحوه بازجوییهای بگرام از بیمسئولیتی آمریکاییها نسبت به سرنوشت
آدم ها، مثال جالبی میآورد و میگوید«معمولا آمریکاییها ،برای دستگیر
کردن افراد از راپورتهایی استفاده میکردند و بودجهای نیز در این راه صرف
میکردند اما وقتی می دیدند هیچ دلیلی برای بازداشت فرد مذبور پیدا
نمیکنند،بازجو در پرونده شخص مینوشت که من به نتیجه نرسیدهام! و اینگونه
راه آزاد شدن افراد بیگناه را می بست. درمورد من این موضوع بسیار صادق بود
و مدام تهدید به انتقال به گوانتانامو می شدم .»
سلول انفرادی در بگرام پس
از بازداشت به زندان بگرام منتقل شدم یک روز: دو سرباز مانند هیولا وارد
اتاق شده و با خشونت چشمان و گوشهایم را بستند و با شدت بازوانم را محکم
گرفته، حرکت دادند. در راه چندین بار صورتم را به دیوارها کوبیده و از همان
مسیر به پایین و طبقه همکف بردند، در راه باز بلند داد میزدند که اسمت
چیست؟ میگفتم: «695» من را داخل راهرو برده و با صدای گوشخراش میله آهنی
را که برای محکم نگهداشتن دروازه تعبیه شده بود، کشیدند، دری باز شد، مرا
به داخل آن پرت کرده، به شدت به زمین کوبیدند و در را بستند. همان میله را
با همان صدای خشن کشیدند. داد زدند که حق ندارید کلاه، ماسک، عینک و گوشی
را بردارید. دست و پایم که از اول بسته بود. هر پانزده دقیقه زندانبانی جهت
بیدارباش و خبرگیری به ما سر میزد و نظارت میکرد که اوامر اجرا شود، با
خارج و وارد شدن هر زندانی از اتاقها، همان صدای گوشخراش میلهآهنی بلند
بود. ضمن اینکه برای بیدار ماندن زندانیان هرچند دقیقهای به دیوارهای
اتاقها با چوب بلند میکوبیدند تا از آرامش و خواب زندانیان جلوگیری کنند.
من که تازه در بگرام با انسانهای وحشی روبهرو شده بودم، با ترس چشمان
خود را کمی باز کرده ، دیدم اتاق انفرادی است، چهار طرف آن با چوب نئوپان و
دیوار و سقف آن با سیم مشبک و تور پوشانیده شده است. مساحت اتاق شاید دو
متر و در دو متر بوده باشد؛ (اگر چه واحد آمریکاییها «گز» است). برق تیزی
روی شبکه سیمی در سقف کار گذاشته شده بود. به اطراف نگاه کردم. از نگهبان
خبری نبود، یعنی نگهبانان جلوی دروازه نبودند. دروازه «سه» دریچه داشت: یکی
از زمین به فاصله یک نیم متر و به ابعاد 20 سانتیمتر در 30 سانتیمتر که
از آن داخل اتاق و زندانی را نظارت میکردند و در مواقع ضروری یا انتقال،
گوشی و عینک را به سر و صورت زندانی میگذاشتند، قرار داشت. دریچه دوم در
پایین آن و در اندازه کمر انسان، شاید یک متر یا بلندتر در ابعاد 15 در 40
سانتیمتر قرار داشت که از آنجا مواد خوراکی مانند غذا و آب را به زندانی
میدادند اما در اصل برای بستن دستبند درست شده بود که زندانیان قبل از
خروج باید دستبند در دست داشته باشند. دریچه یا شکاف دیگری نیز در پایین و
به ابعاد 15 در 30 سانتیمتر تعبیه شده بود که از آنجا پابند را به پای
زندانی میبستند. گاهی از آنجا در بعضی اتاقها آب و تشت برای مسواک زدن
داده میشد. اما من تا وقتی که در این اتاق بودم کسی برایم مسواک نیاورد.
دو دریچه پایین بعد از اینکه سربازان دست بند و پابند را بسته یا باز
میکردند، بسته میشدند و قفل روی آنها نصب میشد. من به خود جرات داده و
بلند شدم. از دریچه بالایی به بیرون نگاه کردم، دیدم اتاقهای انفرادی
پهلوی هم قرار دارند.
زندگی در کوچکترین قفس
این
زندانی گوانتانامو گفت: یک روز صبح زود، وقتی شیفت شب عوض شد و سرشماری
صورت گرفت، سر زندانبان که زنی بدجنس و بدقواره بود با صدای بلند و با حالت
عصبانیت مرا صدا زد که لباسها و اثاثت را جمع کن، انتقال دارید. بدون
اینکه دیگر توضیحی بدهد که به کجا و چرا، مرا از اتاق خارج کرده و در صحن
سالن در محوطه پنجرهداری که مقابل اتاق قبلی ما بود و با شبکه و پنجره
سیمی و اطرافش را حصار کشیده و از دیگر نواحی سالن جدا کرده بودند، انتقال
دادند.
این حصار بر عکس دیگر محوطهها که با سیم خاردار محصور و محدود
شده بودند با سیم شبکهای و پنجره دیواری احاطه شده بود. جای مرا در
محدوده ورودی یا دروازه این حصار قرار دادند که ابعاد آن 180 سانتیمتر در
70 سانتیمتر و محل عبور و مرور زندانیان به داخل و خارج محوطه و گرفتن آب و
غذا بود. اینجا محل جزایی ها و مکان خرابی بود، شاید من در همین روز در
لیست افرادی که باید جزا ببینند قرار گرفته بودم و شاید در لیست افراد
اعزامی به کوبا نامم درج شده بود چون همه زندانیان توجیه شده بودند که این
افراد را که مکانهای مشخص نگهداری میشوند، بخصوص در دروازه حصارها و
محوطهها به هر بهانه جزا بدهند ( این موضوع را بعدا وقتی افرادی را همراه
من به کوبا منتقل نمودند فهمیدم) به علاوه این محل برای تحقیر و خرد شدن
شخصیت و توهین افراد بود، به همین علت هر روز و هر زندانی به هر بهانه واهی
ما را به مدت طولانی مجازات میکردند.
سی وشش ساعت انتظار برای رسیدن به پایان دنیا این
زندانی شیعه درباره تصور اولیهاش از گوانتانامو، خاطرهای جالب را بیان
می کند و بالحنی شوخ می افزاید :«گاهی، وقتی درتلویزیون تصاویری اززندانیان
این زندان نشان داده می شد، فکر میکردم کاش میتوانستم حالات و روحیات
یکی از این افراد را از نزدیک ببینم. وقتی تهدید آمریکاییها برای رفتن به
این زندان مخوف،عملی شد؛حس کردم درمعرض امتحان الهی خودخواستهای قرار
گرفتم. پرواز برفراز کوبا، تلخ ترین خاطره افرادی است که درآن پرواز
همسفرهم بودند.شاید همه ما میخواستیم آن پرواز هرگزبه مقصد نرسد.من درحالی
به سخت ترین ندامتگاه دنیا منتقل می شدم.که هیچ جرمی نداشتم و حتی فردی که
از قوه قضایی آمریکا آمده بود با بررسی پروندهام، نوید آزادیام را داده
بود.اما ظاهرا اقامت در جهنم سوزان، در داستان زندگیام نوشته شده بود.
در فضای آزاد طمع اسارت همه جانبه را می چشیدیم دکتر
علیشاه به تاریخچه این زندان تاریخ ساز شکنجه، اشاره میکند و
میگوید:«حکومت قبل از فیدل کاسترو در کوبا، این ناحیه را در ازای آب به
آمریکا داده بود وظاهرا قرار بوده آمریکا به خاطر اجاره این ناحیه پولی به
این کشور پرداخت کند. فضای بیرونی گوانتانامو سخت بود و به دور ازهرگونه
نگاه انسانی شکل گرفته و تاسیس شده بود. دو کانتینر روبهروی هم ساخته شده
بودند وهرکدام به بخشهایی کوچک تقسیم شده بودند و توسط توریهایی مجزا
ازهم جدا شده بودند.گاهی اوقات امکان دید برای ما ،از ناحیه کنار و روبه رو
مهیا بود. بعضی جاها نیز،با دیوار آهنی مشخص شده بود که خبر از اتاقهای
انفرادی گوانتانامو می داد.این زندان به کمپهای مختلفی تقسیم می شد که کمپ
پنج وشش که با اتاقک سیمانی و خطرناک مجهزمی شد نیز بعد از حضور من ساخته
شد. »
انسانهای بی گناه به جای سران القاعده علیشاه
تصورات قبلیاش را با دیدههایش از گوناتانامو منطبق نمیداند
ومیگوید:«من فکر می کردم سران القاعده و تروریستها ساکنان این جزیره
هستند اما،متوجه شدم این بخش دیگری از جنگ روانی آمریکاست و انسانهای بی
گناهی در این جزیره بیهیچ جرم ثابت شدهای ، ساکن هستند. اعتراف به گناه
نکرده اصلا مسئله اصلی نبود. بلکه مسئله اصلی این بود که نمی دانستیم از ما
چه میخواهند. به عنوان مثال از من میپرسیدند چه اسلحه ای را به طالبان
داده ای در صورتی که من در زمان حکومت طالبان اصلا در افغانستان نبودم.هدف
جمع آوری افراد بیشتر در این سبک زندانها؛ نوعی نمایش برای ایجاد تصور
اقتدارداشتن آمریکا در مردم، به خاطر دستگیری تروریست ها بود.
لا تکلمنا و لا نکلمک مسئولان،
زندان گوانتانامو را که اعراب در آن محبوس بودند نیز جهت ترمیم و رنگ
تخلیه نموده و زندانیان آن را به بلوکهای دیگر انتقال دادند، به همین جهت،
در بلوک ما از کنار پنجره بنده تا اول بلوک، حدود 16 نفر عرب را که اکثرا
یمنی بودند جای دادند. همگی در روزهای اول با من برخورد صمیمانه داشته و
همه احترام میگذاشتند. بعد از یک هفته زمانی که متوجه شدند من شیعه هستم
برخوردها تغییر کرد و ارتباطات کند شد تا اینکه شبی بعد از نماز مغرب، فردی
یمنی از قفسهای روبهرو از من پرسید، شما برای چه نماز را دست باز
میخوانید؟ گفتم پیروان بعضی از مذاهب اسلامی اینطور نماز میخوانند؛ مانند
مالکی و جعفری. گفت: شما از کدام مذاهب هستید؟ گفتم الحمدالله جعفری مذهب
هستم. در پنجره روبهرویم زندانی دیگری بود که بهنام ابو انس، اهل و ساکن
اردن و حالا مقیم انگلستان. در کار تجارت بوده و طی سفر به کشور اوگاندا به
اتهام ارتباط با القاعده دستگیر شده و به افغانستان و سپس کوبا انتقال
یافته بود و با جهاد افغانستان سابقه همکاری طولانی داشت.
گفت: من چند
روز است شما را میبینم که دست باز نماز خوانده و بعد از نماز و درختم آن
دستهای خود را تا کنار گوش بالا برده و تکبیر میگویید. چرا سلام را در دو
طرف نمیدهید؛ چون خارج شدن از نماز فرض است. گفتم در مذهب شما هم سلام
سنت است و خارج شدن از نماز فرض من با سلام از نماز خارج میشوم و در آخر
تکبیر میگویم. او قبول نمیکرد چون از مسائل شرعی خیلی آگاهی نداشت با او
بحث نکردم وگفتم الحمدالله در مذهب امام جعفر صادق(ع) هستم. پرسید: در مذهب
شما تقیه چگونه است؟ گفتم من که تقیه نکردهام اما در جایی که لازم باشد
جایز است. گفت: صیغه چطور است؟ گفتم صیغه جزو اسلام است و پیامبر گرانقدر
اسلام و اصحاب کبار آن حضرت آن را انجام دادهاند ما هم مسلمان بوده آن را
قبول داریم. گفت در اسلام این چیزها وجود نداشته و ندارد. وقتی دیدم سطح
مطالعه و فکرش در این حد است سکوت کردم. آنها که اکثرا یمنی بودند با مصلحت
گفتند: از این به بعد نه تو با ما حرف بزن و نه ما با شما حرفی داریم. «لا
تکلمنا و لا نکلمک»
شکنجه جسمی بگرام؛آزارهای روحی گوانتانامو علیشاه
هدف شکنجه های روانی را تخریب تدریجی جسمی و روحی، توصیف میکند و
میگوید:«تهدید و آزار توسط سگ امری واقعی و حیاتی بود اما مسئله اصلی
تهدید روانی آمریکاییها برای تخریب شخصیت وآزار انسانی بود که تاکید بر
استفاده از سگ هم، این هدف را برایشان تامین میکرد.ملیت زندانیان، گوناگون
بود. شیعه هایی از کشور عراق وپاکستان نیز در آنجا دیده میشدند.افرادی
با سنین کم، در میان زندانیان این زندان هولناک دیده می شدند که کمپ ویژه
ای برایشان ساخته بودند. درطول روز،بارها و بارها جا ومکان ما عوض می شد تا
احساس امنیت در ما کشته شود یا مجبور بودیم به مدت طولانی دراتاق مخوف
بازجویی تنها ومنتظر بمانیم.
مخالفت با حضورخارجی ها ؛جرم زندانی شدن در گوانتانامو
علیشاه
درباره علل ماندگاری اش به مدت چهل ماه ،در مخوفترین زندان دنیا
میگوید:«بعد از اینکه آمریکاییها بعد از شکنجه وآزار فراوان من، مدرکی
دال بر همکاری با القاعده پیدا نکردند.مرا به اتهام سابقه مخالفت با حضور
نیروهای خارجی در افغانستان ،محکوم به ماندن درزندان گوانتانامو
کردند.»میگفتند تو سابقه مبارزه با نیروهای خارجی در کشورت را داری در
نتیجه برای آمریکا خطرناک هستی.
تفتیش عقاید؛ شکنجه مرسوم روایان دموکراسی
وی
درباره اتهام آخرش که حضورش را در گوانتانامو تثبیت کرد میگوید:«تفتیش
عقاید و دست گذاشتن روی اعتقادات شیعیان امری عادی و متداول شده بود ، هر
روزعدهای برای تفتیش عقاید من را مورد بازخواست و پرسش قرار میدادند.به
عنوان مثال اعتقاد به حجاب یا پرهیز از نوشیدن شراب که جزئی از اعتقادات
مسلمانان است، برای آنها نامانوس بود و به دلیل داشتن این اعتقادات من فردی
مشکوک و محکوم به ماندن در زیر شکنجههای غیرانسانی آمریکاییها شدم. یا
از من درباره تشکیل حکومت اسلامی در افغانستان سوالاتی میپرسیدند که من
نیز همیشه بنا به اعتقادات خودم به اینگونه سوالات پاسخ می دادم.یا بارها
درباره حکومت ولایت فقیه صحبت میکردند و سعی میکردند به شکلی عقاید ما را
زیر سوال ببرند.
به خاطر اهانت به قرآن به عدهای دست به خودکشی زدند دکتر
علیشاه درباره بی اثر شدن تهدیدات آمریکاییها بعد از رفتن به جهنم
گوانتانامو میگوید:«در بگرام همیشه تهدیدات در بردن به گوانتانامو خلاصه
میشد. به همین دلیل ترس مرموزی درزندانیهای بگرام برای فراراز موقعیت
گوانتانامو دیده میشد که دیگر در گوانتانامو این ترس معنایی نداشت. ما به
آخر خط رسیده بودیم. به همین دلیل هم ،برای رسیدن به خواستههای معقول
ومنطقی خودمان تلاش بیشتری میکردیم .این خواستهها ازاجرای آزاد مراسم
مذهبی تا بهتر شدن وضعیت غذا و بهداشت را در بر میگرفت.به عنوان مثال
یکباربه علت اهانت به قرآن بیست وشش نفر دست به خود کشی زدند. هرچند این
خودکشیها ناموفق بود اما فایده اش این بود که آمریکاییها متوجه میزان
اهمیت اعتقادات مسلمانان شدند به همین دلیل برگزاری مراسم مذهبی مثل نماز
جماعت آزادی بیشتری پیدا کرده بود. دسترسی به دارو برای جلوگیری ازمرگ
زندانیان وجود داشت اما بعد ازخودکشی ناموفق سه نفردر زندان، خوردن داروها
در زندان توسط زندانبان چک میشد.
با خودکشی سه نفر ،صدای ما به بیرون قفس ها رسید وی
در داستان مخاطره آمیزش درباره حضور در بزرگترین و ضدانسانیترین زندان
جهان میگوید :«جهانی شدن ماجرای گوانتانامو به علت خودکشی سه نفر از
اعراب ،صورت گرفت. یک روز سه نفر ازاعراب برای اینکه صدای خود را از
آزارهای آمریکاییها به گوش جهانیان برسانند. خود را به طناب دار آویختند.
این درست چند ماهی قبل از آزادی من بود ومقارن با همین مسئله، رسانهای شدن
این ماجرا آغاز شد.»
غذا در گوانتانامو وجود نداشت
دکتر
علیشاه با اطمینان خاصی در مورد نگاه یکجانبه و خود محور زندانبانان
آمریکایی میگوید:«می توانم بگویم قبل ازخودکشی اعراب، چیزی به عنوان غذا
خوردن وحقوق طبیعی و انسانی در این زندان امری بعید و غیرقابل تصور بود.
به همین دلیل زندانیان دست به یک اعتصاب غذای سه ماهه برای رسیدن به شرایطی
انسانی وهمراه با حقوق اولیه طبیعی زدند. شروطی را، به عنوان حقوق خود
مطرح کردند که برگزاری نماز جماعت و دیدار با خانواده ها و تغذیه بهتر بخشی
از آنها بود.این محدودیت شدید در حالی بود که در قوانین قضایی آمریکا حتی
برای زندانهایی با شرایط محدود نیز، دیدار خانوادهها پیش بینی شده است.
حتی نامههایی که ما به خانوادههایمان ارسال میکردیم تماما خط میخورد و
جز یک کلمه سلام و انتهای خداحافظ چیزی به دستمان نمیرسید. آمریکاییها
میگفتند: شما دراینجا حقی ندارید. اگر هم امکاناتی در اختیار شما قرار
میگیرد، نوعی امتیاز است که از سرلطف و محبت به شما داده می شود وگرنه شما
از هیچگونه حقوق طبیعی بهره مند نیستید و از سر همین اعطای لطف به سبک
آمریکایی، من چهل کیلو وزن کم کردم. البته ناگفته نماند که غذای ما بعد از
اعتصاب سراسری، اندکی بهبود یافته بود.»
خصوصیات شخصی زندانبانها و محققان آمریکایی
آمریکاییها
افرادی را در ارتش استخدام میکنند و به عبارت دیگر افرادی جبرا به
استخدام ارتش و اردوی آمریکا درمیآیند که دیگر مکانی را برای استخدام در
اختیار نداشته یا صلاحیت استخدام در شرکتهای خصوصی، پردرآمد و با امتیاز
را ندارند. اکثریت زندانبانان افرادی بیکار، تنبل، کمسواد، معتاد، سرراهی
تو سریخور و عقدهای بودند و همگی عقده حقارت داشته و از جامعه خود دل
خوش ندارند. چون از اجتماع و دولت خود نمیتوانند انتقام بگیرند عقده درونی
و خشم خود را با رفتار، حرکات و گفتار تند و زشت نسبت به زندانیان خالی
میکنند.
از طرفی این سربازان مخصوصا برای توهین و رفتار ناشایست و غیر
انسانی با زندانیان تربیت شده و تشویق میشدند به همین دلیل سربازها و
مسئولان زندان خوشحال میشدند که دلی را بشکنند فردی را بیازارند و به
بهانههای واهی زندانی را مجازات کرده و با فریاد، داد و بیداد، لباس
زندانی را به اندازه او ندادن، سوال زندانی را بیپاسخ گذاشتن، خود را به
بیخبری زدن، در وقت نماز داد و بیداد کردن، به قرآن و مقدسات بیاحترامی
کردن و به فرهنگ، عادت و حتی به نماز خواندن ما خندیدن و تمسخر کردن و از
همه بدتر لخت کردن زندانی و ندادن وقت غسل و قضای حاجت، در وقت نماز او را
صدا زدن و قطع نماز او و بیعزتی و بیحرمتیهای دیگرو... که از گفتن آنها
شرم دارم. این حالات و خصایص نه تنها در سربازان و مسئولان نظامی کمپها و
زندانها بود که محققان بدتر از آنها عمل میکردند.
زندانبانان از ما می ترسیدند
دکتر
علیشاه درباره ایجاد ترس و ترسیم فضای جنایتکاربودن زندانیان گوانتانامو
در اذهان عمومی آمریکا و بخصوص سربازان آمریکایی خاطرهای جالب بیان میکند
و می گوید:«حمام دودریچه داشت.معمولا با اینکه دست و پا و کمر ما بسته
بود، دو یا چهار نفر زندانی را تا حمام بدرقه می کردند . یکی از زندانبانان
که به تازگی به کادر این زندان افزوده شده بود ،هنگامی که میخواست یک قفل
را از یک دست من باز کند خیس عرق شده بود، زیرا این افراد تصور میکردند
ما قاتل و جنایتکار هستیم وهمگی چند نفر را کشتهایم. وی درباره تاثیرات
عادات مذهبی بر آمریکاییها میگوید بسیاری از این افراد سریع ومرتب عوض می
شدند چون آمریکاییها اثرات انتقال مفاهیم ارزشی را میفهمیدند واز این
تاثیرات دینی ، برروحیه سربازان جلوگیری میکردند.
بحران در زندان گوانتانامو
دکتر
علیشاه افزود: حدود یک هفته از بازدید هیات افغانی گذشته بود که مسئولان
کمپ، باد پنکههای اتاقها را در کمپ چهار جمع کرد (چون در مقابله با
سربازان آمریکایی از پایههای پنکه استفاده شده بود) و بعد از چند روز تحمل
گرمای طاقت فرسای کوبا در تابستان گرم آن مناطق، پنکههای کوچک را در
اتاق مراقب جا دادند و آنها را از دسترس زندانیان دور ساختند.
چند روز
بدین منوال گذشت که مسئولان کمپ با زندانبانهای متعدد آمده، مواد غذایی،
آب، پرده حمام، کلمن آب یخ و همه لباسها را از ما گرفته و حتی صندوقی که
حاوی وسائل، قلم،کاغذ و نامهای صلیب بود را به خارج از اتاقها منتقل
کردند و برای ما به جز لباس ضخیم و فرش پلاستیکی چیزی نگذاشتند. ما
نمیدانستیم که چرا با ما چنین برخوردی دارند و هر چه از مسئولان کمپ سوال
میکردیم که ما چه بیانضباطی کردهایم که چنین جزایی شدهایم جواب درست
نمیدادند. فقط بعضیها ابراز میکردند که مسئولان کمپ عوض شده و این دستور
را دادهاند. بعضیها هم میگفتند در همه کمپ ها این حالت است و ما به جز
تعجب و سوال از مسئولین کاری نمیتوانستیم انجام دهیم.
هر روز به
بهانههای واهی وجود دارو، حرکت بیجا، اعتراض، حتی با گذشتن دستمال کوچک
روی سر و غذا خوردن کنار دیوار افراد را جزایی نموده و به کمپهای دیگر
انتقال میدادند. همه سر درگم بودیم چون مراقبت جدی شده بود، تفریح و
ساعت خارج شدن محدود آب، غذا و ... جیره بندی شده و سختیها و مشکلات
طاقتفرسا بود.
بالاخره از طریق محققی با خبر شدیم که در بلوک الفای
کمپ اول سهنفر زندانی عرب خودکشی کردهاند و این همه سختیها و مراقبتها
از ترس و وقوع اقدامات مشابه صورت میگیرد.
در کمپ اول در بلوک الفا دو
نفر یمنی و یک نفر سعودی همزمان و با مشورت هم و با خبر کردن زندانیهای
بلوک در مقابل چشمان سربازان مراقب و در همهمه و نغمههای انقلابی و سرود
خواندن دیگران، خود را حلقآویز نموده و در اعتراض به دستگیری و نگهداری
غیرقانونی خود و همه زندانیان و بهخاطر اینکه جهانیان را متوجه وخامت
اوضاع نابسامان زندان بسازند و طرفداران و مدعیان حقوق بشر را رسوا ساخته و
صدای مظلومیت خود و همسلولیهای خود را به گوش جهانیان برسانند و کسانی
را آگاه سازند که هنوز هم آمریکا و غرب منتهای آمال و آرزویهای آنهاست و
آنجا را مهد انساندوستی و حقوق بشر میدانند و به خاطر اینکه به همه
جهانیان اعلام کنند که این داعیهداریها دروغ بوده و ظاهر قضیه است، دست
به این اقدام زده و جان خود را فدای جمع کرده و در مظلومیت، خود را تسلیم
مرگ کردهاند.
کتاب حافظ در گوانتانامو
وی
درباره جلوگیری نیروهای آمریکایی از ارتباطات انسانی میگوید:«با اینکه
نیروهای آمریکایی همه گونه ارتباطات بین زندانیان را در داخل و خارج محدود
میکردند اما ما برای اوقات خود برنامهای تدارک میدیدیم به عنوان مثال دو
نفر در کنار هم در قفس سعی میکردیم قرآن بخوانیم.البته زمانی که من درکمپ
چهار حضور پیدا کردم، این ارتباطات بهتر بود و گاهی به بعضی از کمپها
اجازه استفاده از کاغذ و قلم را نیز میدادند.البته من زمانی تقاضای کتاب
کردم که کتاب حافظ و قرآن مجید تقاضای من بود که کتاب حافظ را به من
دادند.»
روزه گرفتن حتی در کمپهای گوانتانامو از یادم نرفت
وی
گفت: عادات مذهبی ما حتی در زندان ترک نمیشد و آمریکاییها نیز کمکم به
این مسئله واقف شده بودند. به همین سبب اسم کسانی که روزه میگرفتند و
روزهای روزهداری آنها را مینوشتند تا وعده سحر را به جای صبحانه و ناهار
به زندانی غذا بدهند.البته من متوجه شدم بلندگوهای زندان اذان را در زمان
خودش پخش نمیکند و به همین دلیل به خورشید اطمینان بیشتری برای زمان افطار
داشتم.
پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه همه را خوشحال کرد علیشاه
درباره اطلاع از وقایع سیاسی روز درگوانتانامو میگوید:«جهان خارج تقریبا
در این کمپها مرده بود. اما کم و بیش از خبرهای کشورهای مختلف نیز بیبهره
نمیماندیم به عنوان مثال هنگام بروز جنگ سی وسه روزه بین اعراب و حزب
الله، اعراب با شنیدن خبر پیروزی حزبالله خوشحال بودند.»
میافزاید:«زمانی که فردی در زندان، خبر کشته شدن صدام را به من داد، شادی
وصفناپذیری وجودم را پر کرد و خوشحال شدم که جهان با دیکتاتوری بیرحم و
خشن خداحافظی کرده است.»
صدای اتحادیه زندانیان گوانتانامو به جایی نمیرسد
دکتر
علیشاه درباره پیگیری حقوقیکه حالا بعد از انتشاراسناد رفتار ضد انسانی
آمریکاییها از او وهمبندانش انتظار میرود با تاسف سری تکان میدهد وبا
خنده میگوید :«اولین کسی که بعد از آزادی از من خواست به دولت افغانستان
درباره مصائبی که به ناحق به من روا شده شکایت کنم پسرم بود.اما کدام مرجع
رسمی وقانونی برای پیگیری این ماجرا وجود دارد که اثربخشی شکایت ما را
تضمین کند؟علاوه براین بعید میدانم کسی حاضر قبول به وکالت ما باشد. با
اینکه ما اتحادیه زندانیان گوانتانامو را تشکیل دادیم بسیاری ازآنها هنوز
حاضر به صحبت یا مصاحبه نیستند زیرا یکی از این افراد که حرفهایی هم زده
بود، دوباره دستگیر شده است.» هرچند که من بلافاصله بعد از آزادی،خاطرات
رنجهایم را در دوران اسارت به نام خاطرات زندان گوانتانامو نوشتم که در
افغانستان با استقبال زیادی مواجه شد.
داشتن یک اسلحه برای دفاع؛ جرم زندانی بودن درگونتانامو ؟ دکترعلیشاه
با همان لحن شوخ و بشاش اضافه میکند:«بعد ازچهار سال زندانی بودن در
سختترین شرایط و درست زمانی که قصدی جز اعطای نظم وقانون به کشورم نداشتم
با برگزاری چند دادگاه فرمایشی حکم آزادی من صادر شد.
علت این آزادی هم
این بود که هیاتی از افغانستان برای بررسی پرونده من به زندان آمدند. علت
دستگیری من را داشتن دو عدد اسلحه در خانه بیان کردند در حالی که داشتن
اسلحه، در استان پکتیا در شرایط افغانستان امری کاملا عادی وطبیعی است و من
از این تعجب کرده بودم که چرا فقط از 18 خانه که متلعق به کل اقوام من
است، دو اسلحه پیدا شده است.»
کابوس این اسارت همیشه با من است
دکترعلیشاه
درباره تداوم اثرات روحی و روانی که به علت شکنجهها همراه او مانده است
میگوید :«به جرات میگویم اگرکسی مسلمان و افغانی نبود، قطعا شرایط آنجا
را تاب نمیآورد زیرا تحمل این همه ظلم و تعدی ازشرایط روحی و جسمی یک
انسان خارج است و محال است کسی بتواند نه حق حرف زدن داشته باشد و نه
خوابیدن و روزانه با سی وشش نخود در آب جوشیده به عنوان قوت روزانه زنده
بماند. یکبار یک خانم آمریکایی که به زندان آمده بود پرسید شما چگونه
توانستهاید این شرایط سخت را تحمل کنید و زنده بمانید؟ من هم به او گفتم
ما به خداوند اعتقاد داریم وهمین که جهانی به غیر از این دنیا وجود دارد و
سختیهای ما درآن پاداش میگیرد، ما را یاری میکند. بیشتر مواقع کلام حضرت
زینب(س) نیز به یادم میآمد که بعد از شهادت امام حسین علیه السلام
فرمودند: جز زیبایی چیزی ندیدم.»
اهداف اولیهام را فراموش نکردهام محمد
علیشاه موسوی درباره اقداماتش بعد از آزادی از گوانتانامو و متحمل شدن
بسیاری از دردها و رنجهای بیشمار به جرم بیگناهی میگوید:«بعد از اینکه
از زندان آزاد شدم تصمیم داشتم یک دانشگاه بزرگ و یک بیمارستان مجهز تاسیس
کنم که این ایده به علت کمبود بودجه دولت؛ به یک درمانگاه ویک دبیرستان
تقلیل یافت.معتقدم ایمان به خدا به انسانها نیرو و امید میدهد. به همین
دلیل انگیزههای فرهنگیام را هرگز فراموش نمیکنم و همچنان در انتظار رویش
جوانههای امید و تلاش در دل مردم، برای احیای جوانههای امید و تلاش برای
کشور افغانستان هستم زیرا که دیو جنگ وناامیدی که دردامن جهل رشد میکند،
سالهاست که بذر رکود وغم را بر استعدادهای کشورم پاشیده است.»
ستاد حقوق بشر قوه قضاییه
عابد فتاحی، در گفت وگو با پایگاه اطلاع رسانی ستاد حقوق بشر، با اشاره به اینکه تحریم های اعمال شده از سوی غرب علیه ایران مخالف با قوانین حقوق بشری است، گفت: فشار تحریم ها مستقیما بر مردم است و این موضوع بر تمام ابعاد زندگی آنها تاثیر می گذارد.
وی با تاکید بر اینکه این تحریم ها ناعادلانه است، افزود: یکی از این ابعاد بخش سلامت وبهداشت شهروندان است و تحریم ها بر گرانی و کمبود دارو تاثیر می گذارد. غرب به خوبی می داند تاثیر مستقیم فشارها بر مردم ایران است و به همین دلیل از حربه تحریم های سیاسی استفاده می کند تا مردم را در فشار گذاشته واز این طریق به خواسته های نامعقول خود دست یابد.
فتاحی همچنین با بیان اینکه کمیسیون بهداشت ودرمان نشست های خوبی با دکترشیبانی معاون غذا وداروی وزارت بهداشت برای جلوگیری از تاثیر تحریم ها بر روی دارو برگزار کرده وبه نتایج خوبی هم رسیده ، گفت: برای پشبرد این مهم بودجه ای به مبلغ یک میلیارد و پانصد میلیون دلار نیاز است که بخشی از آن تامین شده وامیدواریم مابقی آن نیز به زودی فراهم شود.
وی در ادامه با بیان اینکه ما می توانیم تحریم ها را دور بزنیم ،تصریح کرد: اگر رفتار کشورهای غربی با ایران اصلاح شود و تحریم ها رفع شود، روابط میان کشورها نیز بهتر می شود و درشرایطی که آنها نیاز به کمک دارند کشور ما نیز می تواند به انها کمک کند. در طوفانی که اخیرا ایالت های آمریکا را درنوردیده و خسارت های فراوانی به بار آورده ، با شهروندان آمریکا احساس همدردی داریم و خواستار کمک به آنها هستیم.
وی هچنین تاکید کرد: امروزه ارتباطات گسترده باعث شده تا کل جهان از اوضاع یکدیگر با خبر شوند و به همین دلیل کوچکترین مشکلی برای کشوری دردنیا به وجود آید، همه خبردار می شوند. مشکلات اقصادی بسیاری از کشورهای اروپایی را در برگرفته و این جا است که باید گفت بنی آدم اعضای یکدیگرند و نباید به مشکلات هیچ کشوری بی توجه بود.
فتاحی با تاکید بر اینکه سازمان ملل باید جلوی تحریم های سیاسی را بگیرد، گفت: هم اکنون سرمای شدید کشورهای اروپایی را دربرگرفته ، ایران می تواند با صادرات گازی به بسیاری از کشورها کمک کند، اما با وجود تحریم های نابخردانه غرب این امکانات از میان می رود. به عنوان یک پزشک از مقامات در سازمان ملل می خواهم و امیدوارم جلوی تحریم های سیاسی علیه ایران را بگیرند و مانع فشاربر ملت باآبرو و دیندار ایران شوند.
عضو کمیسیون بهداشت ودرمان در پایان اظهاراتش ، گفت: بازی های سیاسی به ضرر تمام مردم جهان است . ما با مردم هیچ کشوری دشمنی نداریم و احساس همدردی با تمام ملت های دنیا داریم ، اما جامعه بین المللی باید جلوی رفتار دوگانه غرب و تحریم های سیاسی را بگیرد.
منبع: سایت ستاد حقوق بشر قوه قضاییه