تفسیر نمونه : سوره فجر آیات 30 – 1
تفسیر نمونه ج : 26ص :437
( 89 )سوره فجر این سوره در مکه نازل شده و داراى 30 آیه است
تاریخ شروع 3 رمضان المبارک 1407
تفسیر نمونه ج : 26ص :438
محتوى و فضیلت سوره فجر
این سوره همانند بسیارى دیگر از سورههائى که در مکه نازل شده داراى آیاتى کوتاه ، تکان دهنده ، پر طنین ، و توأم به انذارهاى فراوان است.
در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مىکنیم که در نوع خود بیسابقه است ، و این قسمها مقدمهاى است براى تهدید جباران به عذاب الهى .
در بخش دیگرى از این سوره اشارهاى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است ، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.
در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد ، و کوتاهى او را که در اعمال خیر به باد انتقاد مىگیرد.
در آخرین بخش این سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمانو کافران ، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مىرود.
در فضیلت تلاوت این سوره ، در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم : من قرأها فى لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الایام کانت له نورا یوم القیامة : کسى که آن را در شبهاى دهگانه ( ده شب اول ذى الحجة ) بخواند خداوند گناهان او را مىبخشد ، و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش.
و در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم : سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على (علیهماالسلام) است ، هر کس آن را بخواند با حسین بن على (علیهماالسلام) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود .
تفسیر نمونه ج : 26ص :439
معرفى این سوره به عنوان سوره حسین بن على (علیهماالسلام) ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على (علیهماالسلام) است ، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) ذیل همین آیات آمده است.
و یا به خاطر اینکه لیالى عشر ( شبهاى دهگانه ) یکى از تفسیرهایش شبهاى دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصى با حسین بن على (علیهماالسلام) دارد .
و به هر حال اینهمه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمهاى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.
تفسیر نمونه ج : 26ص :440
سوره فجر.
سورة الفجر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الْفَجْرِ(1) وَ لَیَالٍ عَشرٍ(2) وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَسرِ(4) هَلْ فى ذَلِک قَسمٌ لِّذِى حِجْرٍ(5)
ترجمه:
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 -به سپیده دم سوگند.
2 -و به شبهاى دهگانه.
3 -و به زوج و فرد.
4 -و به شب هنگامى که ( به سوى روشنائى روز ) حرکت مىکند سوگند ( که پروردگارت در کمین ظالمان است ) .
5 -آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست ؟!
تفسیر نمونه ج : 26ص :441
تفسیر : به سپیده صبح شما سوگند!
در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده : نخست مىفرماید : قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب ( و الفجر).
و قسم به شبهاى دهگانه ( و لیال عشر).
فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مىشکافد از آن تعبیر به فجر شده است ، و مىدانیم فجر بر دو گونه است کاذب و صادق .
فجر کاذب همان سپیدى طولانى است که در آسمان ظاهر مىشود و آن را تشبیه به دم روباه مىکنند که نقطه باریک آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.
فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پیدا مىکند ، صفا و نورانیت و شفافیت خاصى دارد ، مانند یک نهر آب زلال افق مشرق را فرا مىگیرد ، و بعد در تمام آسمان گسترده مىشود.
فجر صادق اعلام پایان شب ، و آغاز روز است ، در این موقع روزهداران باید امساک کنند ، و وقت نماز صبح وارد مىشود.
بعضى فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کردهاند که مسلما یکى از نشانههاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمینى ، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده ، و پایان یافتن خواب و سکوت
تفسیر نمونه ج : 26ص :442
است ، و به خاطر این حیات خداوند به آن سوگند یاد کرده.
ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است تفسیر کردهاند.
و بعضى به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام مىگیرد ، و متصل به شبهاى دهگانه است.
و بالاخره بعضى به صبحگاهانماه مبارک رمضان و یا فجر صبح جمعه.
ولى آیه مفهوم وسیعى دارد که همه اینها را شامل مىشود ، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى دیگر روشنتر و پراهمیتتر است.
بعضى معنى آیه را از این هم گستردهتر دانستهاند ، و گفتهاند منظور از فجر هر روشنائى است که در دل تاریکى مىدرخشد.
بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق فجر است ، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى (علیهالسلام) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق دیگرى از آن محسوب مىشود ( همانگونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است ) .
و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا ، و شکافتن پردههاى تاریک ظلم بنى امیه ، و نشان دادن چهره واقعى آن دیوصفتان مصداق دیگر بود.
و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مىگیرد.
و حتى نخستین جرقههاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىکند فجر است.
ولى البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان
تفسیر نمونه ج : 26ص :443
فجر به معنى طلوع سپیده صبح است.
و اما لیال عشر ( شبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکاندهندهترین اجتماعات عبادى سیاسى مسلمین جهان است.
این معنى در حدیثى از جابر بن عبد الله انصارى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده است.
بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است تفسیر کردهاند.
و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.
جمع میان این تفسیرهاى سهگانه نیز کاملا ممکن است.
در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مىکند فجر به وجود حضرت مهدى (علیهالسلام) و لیال عشر به ده امام قبل از او ، و شفع که در آیه بعد مىآید به حضرت على و فاطمه زهرا (علیهاالسلام) تفسیر شده است .
به هر حال سوگند به این شبهاى دهگانه به هر تفسیرى که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهمه یاد مىکنند جمع میان معانى نیز ممکن است.
سپس سوگندها را ادامه داده مىافزاید : قسم به زوج و فرد ( و الشفع و الوتر).
تفسیر نمونه ج : 26ص :444
در اینکه منظور از شفع و وتر ( زوج و فرد ) در این آیه چیست ؟ مفسران اقوال و احتمالات فراوانى ذکر کردهاند : بعضى بالغ بر بیست قول و بعضى از آن هم فراتر رفته و بالغ بر سى و شش قول نقل کردهاند ! .
و مهمترین آنها اقوال زیر است.
1 -منظور اعداد زوج و فرد است ، مطابق این تفسیر خداوند به کل اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده است سوگند یاد کرده ، اعدادى که همه محاسبات و نظامها بر محور آن مىچرخد ، و سراسر عالم هستى را فرا مىگیرد ، گوئى فرموده است قسم به نظم و حساب ، و در حقیقت مهمترین مطلب در جهان هستى همین مساله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نیز پایه اصلى را تشکیلمىدهد.
2 -منظور از شفع مخلوقات است چرا که همه آنها داراى زوج و قرینى هستند و منظور از وتر خدا است که هیچ شبیه و نظیر و مانند ندارد ، بعلاوه ممکنات همگى مرکب از ماهیت و وجود هستند که در فلسفه از آن تعبیر به زوج ترکیبى مىشود ، تنها هستى بىانتها و بدون ماهیت ذات پاک خدا است ( این تفسیر در بعضى از روایات معصومین به آن اشاره شده است).
3 -منظور از زوج و فرد کل مخلوقات جهان است که از یک نظر بعضى زوجند و بعضى فرد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :445
4 -منظور نمازها است که بعضى از نظر تعداد رکعات زوج است و بعضى فرد ( این معنى نیز در روایتى از معصومین (علیهمالسلام) نقل شده است ) یا اینکه منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مىشود .
5 -منظور از شفع روز ترویه ( هشتم ماه ذى الحجة که حاجیان آماده کوچ به عرفات مىشوند ) و منظور از وتر روز عرفه است که زائران خانه خدا در عرفاتند ، یا اینکه منظور از شفع روز عید قربان ( دهم ذى الحجه ) و منظور از وتر روز عرفه است ( این تفسیر نیز در روایات معصومین آمده است).
عمده آن است اگر الف و لام در این دو کلمه براى عموم باشد همه این معانى در آن جمعمىگردد ، چرا که هر کدام از این تفسیرها و غیر اینها بیان مصداقى است از مصداقهاى شفع و وتر ، و ذکر هر یک به خصوص به معنى انحصار در آن مفهوم نیست ، بلکه از قبیل تطبیق بر یک مصداق روشن است.
ولى اگر الف و لام در آنها براى عهد باشد اشاره به زوج و فرد خاصى است ، و در اینجا به تناسب سوگندهاى گذشته دو معنى از همه مناسبتر است نخست اینکه منظور روز عید و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد ، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مىشود ، و یا اینکه نمازها است به تناسب سوگند به فجر کهوقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است به خصوص اینکه هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.
و بالاخره در آخرین سوگند مىفرماید : و قسم به شب هنگامى که به
تفسیر نمونه ج : 26ص :446
سوى صبحگاهان و روشنائى روز پیش مىرود ( و اللیل اذا یسر).
چه تعبیر جالبى که راه رفتن را به خود شب نسبت داده است ؟ آن هم راه رفتن در شب ( زیرا یسر از ماده سرى ( بر وزن شما ) به گفته راغب در مفردات به معنى راه رفتن در شب است).
گوئى شب موجود زندهاى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام برمىدارد ، و به سوى صبحى روشن حرکت مىکند .
آرى قسم به آن تاریکى یاد شده که رو به سوى روشنائى است ، تاریکى متحرک نه ایستا و ثابت ، تاریکى آن گاه وحشتناک است که به صورت ثابت در آید ، اما اگر در آن حرکتى باشد به سوى نور ، پر ارزش است.
بعضى نیز گفتهاند که ظلمت شب بر صفحه کره زمین در حال حرکت است و اصولا آنچه از شب مهم و مفید و حیاتبخش است همین شبى است که در حال حرکت مىباشد ، یعنى دائما و به طور متناوب جاى خود را با روز عوض مىکند که اگر شب در نیمى از کره میخکوب شود هم آن نیم مىمیرد ، و هم نیم دیگر که در برابر تابش دائم آفتاب قرار گرفته است ! در اینکه منظور از شب در اینجا چیست ؟ آیا همه شبهاست یا شب خاصى ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، اگر الف و لام آن به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مىشود که خود آیتى است از آیات خدا ، و پدیدهاى است از پدیدههاى مهم آفرینش .
و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است ، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به مزدلفه ( مشعر الحرام ) و بعد از گذراندن شب را در آن وادى مقدس
تفسیر نمونه ج : 26ص :447
به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مىشوند ( این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است ) .
کسانى که از نزدیک منظره آن شب را در عرفات و مشعر دیدهاند مىدانند که چگونه از هر گوشه و کنار هزاران هزار نفر در حال حرکتند ، گوئى احساس مىکند که شب با تمام وجودش در آنجا حرکت مىکند ، درست است که حجاج در حرکتند اما این حرکت عمومى به قدرى گسترده است که گوئى تمام زمین و زمان در حرکت است و این تنها وقتى احساس مىشود که انسان شب عید را در آن سرزمین باشد و معنى و اللیل اذا یسر را با چشم خود ببیند.
به هر حال شب به هر معنى بوده باشد ( عام یا خاص ) از آیات عظمت الهى است ، و از موضوعات پر اهمیت عالم هستى ، شب حرارت هوا را تعدیل مىکند ، و به همه موجودات آرامش مىبخشد ، و جو آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مىسازد ، و اما شب عید قربان که آن را لیله جمع مىنامند ، آن نیز از عجیبترین شبهاى سال در آن وادى مقدس مشعر الحرام است .
به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه ( سوگند به فجر ، و شبهاى دهگانه ، و زوج ، و فرد ، و شب به هنگامى که حرکت مىکند ) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است .
در غیر این صورت اشاره به مجموعهاى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانههائى هستند از عظمت خداوند و پدیدههائى هستند شگفتانگیز در عالم هستى.
بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر مىافزاید : آیا در آنچه
تفسیر نمونه ج : 26ص :448
گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان عقل و خرد وجود ندارد ؟ ! ( هل فى ذلک قسم لذى حجر).
حجر در اینجا به معنى عقل است و در اصل به معنى منع مىباشد مثلا گفته مىشود قاضى فلانکس را حجر ( بر وزن زجر ) کرد ، یعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت ، و یا اینکه به اطاق حجره گفته مىشود چون محلى است محفوظ و ممنوع از اینکه دیگران وارد آن شوند ، و به دامان نیز حجر ( بر وزن فکر ) گفته مىشود ، به خاطر حفظ و منع دیگران ، و از آنجا که عقل نیز انسان را از کارهاى نادرست منع مىکند از آن تعبیر به حجر شده ، همانگونه که خود واژه عقل نیز به معنى منع است ، لذا به طنابى که بر زانوى شتر مىبندند تا مانع حرکت او شود عقال مىگویند .
در اینکه مقسم به ( چیزى که این سوگندها به خاطر آن یاد شده است ) چیست ؟ دو احتمال وجود دارد : نخست اینکه جمله ان ربک لبالمرصاد ( پروردگار تودر کمینگاه است ) جواب این قسمها است.
دیگر اینکه جواب قسم محذوف است و آیات آینده که سخن از مجازات طغیانگران مىگوید گواه بر آن است ، و در معنى چنین است : قسم به آنچه گفته شد که ما کفار و طغیانگران را عذاب مىکنیم.
و به این ترتیب قسم و مقسم به روشن مىگردد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :449
أَ لَمْ تَرَ کَیْف فَعَلَ رَبُّک بِعَادٍ(6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ(7) الَّتى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فى الْبِلَدِ(8) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ(9) وَ فِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتَادِ(10) الَّذِینَ طغَوْا فى الْبِلَدِ(11) فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ(12) فَصب عَلَیْهِمْ رَبُّک سوْط عَذَابٍ(13) إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ(14)
ترجمه:
6 -آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟
7 -و با آن شهر ارم با عظمت.
8 -همان شهرى که نظیرش در بلاد آفریده نشده بود.
9 -و قوم ثمود که صخرههاى عظیم را از دره مىبریدند ( و از آن خانه و کاخ مىساختند).
تفسیر نمونه ج : 26ص :450
10 -و فرعونى که قدرتمند و شکنجهگر بود.
11 -همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند.
12 -و فساد فراوان در آنها ببار آوردند .
13 -لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.
14 -مسلما پروردگار تو در کمینگاه است.
تفسیر : پروردگارت در کمین ظالمان است
به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پر معنائى در باره مجازات طغیانگران بود ، در این آیات به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند ، اما بر مرکب غرور سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مىکند ، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مىسازد ، تا مشرکان مکه و اقوام دیگر که شاید از آنها بسیار ضعیفتر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بیدار شوند.
نخست مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟ ؟ ! ( ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).
منظور از رؤیت ( دیدن ) در اینجا علم و آگاهى است ، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مىدیدند تعبیر به رؤیت شده است.
البته مخاطب در این آیه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) است ، ولى هشدارى است براى همگان.
عاد همان قوم پیامبر بزرگ خدا هود است بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق مىشود : قبیلهاىکه در گذشته بسیار دور زندگى
تفسیر نمونه ج : 26ص :451
داشتند ، و قرآن از آنها تعبیر به عاد الاولى کرده است ( نجم - 50).
آنها احتمالا قبل از تاریخ زندگى مىکردهاند.
قبیله دوم که در دوران تاریخ بشر ، و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (علیهالسلام) وجود داشتند ، و به نام عاد مشهورند در سرزمین احقاف یا یمن زندگى مىکردند.
قامتهائى بلند و اندامى نیرومند داشتند ، و به همین دلیل جنگجویانى زبده محسوب مىشدند.
به علاوه از نظر تمدن ظاهرى نیز پیشرفته بودند ، شهرهائى آباد و زمینهاى خرم و سرسبز ، و کاخهاى عظیم و باغهاى پر طراوت داشتند .
بعضى مىگویند عاد نام جد این قبیله است ، و قبیله را معمولا بنام جد آن قبیله مىخواندند.
سپس مىافزاید : همان شهر ارم پرشکوه و عظیم ( ارم ذات العماد).
در اینکه ارم نام شخص یا قبیله است ، یا محل و شهرى است ؟ در میان مفسران گفتگو است.
زمخشرى در کشاف از بعضى نقل مىکند که عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام فرزند نوح است ، و از آنجا که نام جد قبیله بر آن قبیله اطلاق مىشده به قبیله عاد نیز ارم مىگفتند.
بعضى نیز معتقدند که ارم همان عاد اولى است ، و عاد قبیله دوم است در حالى که بعضى دیگر معتقدند ارم نام شهر و سرزمین آنها است .
ولى مناسب با آیه بعد این است که ارم نام شهر بىنظیر آنها باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :452
عماد به معنى ستون و جمع آن عمد ( بر وزن شتر).
بنابر تفسیر اول اشاره به اندام نیرومند و پیکرهاى ستون مانند قوم عاد است ، و بنابر تفسیر دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود ، و در هر دو صورت اشارهاى است به قدرت و قوت قوم عاد.
ولى تفسیر دوم ( یعنى ستونهاى عظیم کاخهاى آنها ) مناسبتر است .
و لذا در آیه بعد مىافزاید : همان شهر و دیارى که مانند آن در بلاد آفریده نشده بود ( التى لم یخلق مثلها فى البلاد).
این تعبیر نشان مىدهد که منظور از ارم همان شهر است ، نه قبیله و طایفه.
و شاید به همین دلیل است که بعضى از مفسران بزرگ همین تفسیر را پذیرفتهاند و ما نیز آن را ترجیح دادیم.
بعضى از مفسران داستان مفصلى از کشف شدن شهر زیبا و پرشکوه ارم در بیابانهاى جزیرة العرب ، و صحارى عدن ، نقل کردهاند که از ساختمان با عظمت و زینت آلات فوق العاده عجیب و بىنظیر آن سخن مىگوید ولى داستان مزبور به افسانه یا خواب شبیهتر است تا به یک واقعیت ! اما به هر حال جاى تردید نیست که قوم عاد و شهرهاى آنان از نیرومندترین قبائل ، و پیشرفتهترین بلاد بود ، و همانگونه که قرآن اشاره مىکند همانند آن در بلاد پیدا نمىشد .
داستانهاى زیادى نیز از بهشت شداد که فرزند عاد بوده در افواه،
تفسیر نمونه ج : 26ص :453
و تواریخ وجود دارد ، تا آنجا که بهشت شداد و باغهاى ارم به صورت ضرب المثل درآمده ، ولى این داستانها به اساطیر شبیهتر است ، اساطیرى که ریشهاى از واقعیت دارد ، اما پیرامونآن شاخ و برگهاى زیادى درست کردهاند.
سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مىرود و مىفرماید : آیا ندیدى پروردگارت با قوم ثمود چه کرد ، همان قومى که صخرههاى عظیم را در وادى مىبریدند و از آن خانهها و کاخها مىساختند ( و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).
قوم ثمود از قدیمىترین اقوامند و پیامبرشان صالح (علیهالسلام) بود ، و در سرزمینى بنام وادى القرى میان مدینه و شام زندگى داشتند ، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه ، و صاحب ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.
بعضى گفتهاند : ثمود نام پدر قبیله بود که به آن نام نامیده شدهاند .
جابوا در اصل از جوبة ( بر وزن توبه ) به معنى زمین پست گرفته شده ، سپس به معنى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است ، و پاسخ کلام را از این رو جواب نامیدهاند که گوئى هوا را قطع مىکند و از دهان گوینده به گوش شنونده مىرسد ( یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مىدهد).
به هر حال منظور در اینجا بریدن قطعات کوهها ، و ایجاد خانههاى مطمئن است ، همانگونه که در آیه 82 سوره حجر در باره همین قوم ثمود
تفسیر نمونه ج : 26ص :454
مىخوانیم : و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا آمنین : آنها در دل کوهها خانههاى امن مىتراشیدند نظیر همین معنى در آیه 149 سوره شعراء نیز آمده ، و در آنجا تعبیر به بیوتا فارهین شده که دلیل بر آن است آنها در این خانهها به عیش و نوش و هوسرانى مىپرداختند .
بعضى گفتهاند قوم ثمود نخستین قومى بودند که بریدن سنگها را از کوه و ایجاد خانههاى محکم در دل کوهها اقدام کردند.
واد که در اصل وادى بوده ، و به معنى بستر رودخانه ، یا محل عبور سیلابها ، و گاه به معنى دره نیز آمده چرا که سیلابها از درههائى که در کنار کوهها است مىگذرد.
و در اینجا مناسبمعنى دوم یعنى درهها و کوهپایهها است زیرا با توجه به آیات دیگر قرآن که در باره این قوم سخن مىگوید و در بالا اشاره شد قوم ثمود خانههاى خود را در دامنه کوهها مىساختند ، به این ترتیب که سنگها را مىبریدند و در درون آنها خانههاى امنى ایجاد مىکردند.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) در غزوه تبوک در مسیر خود به شمال عربستان به وادى ثمود رسید ، در حالى که سوار بر اسب بود ، فرمود سرعت کنید که شما در سرزمین ملعون و نفرین شدهاى هستید.
بدون شک قوم ثمود نیز در عصر خود تمدنى پیشرفته و شهرهائى آباد داشتند ، ولى باز در اینجا به اعداد و ارقامى برخورد مىکنیم که مبالغهآمیز یا افسانه به نظر مىرسد ، مثل اینکه جمعى از مفسران نوشتهاند که آنها یکهزار و هفتصد شهر ساخته بودند که همه آنها از سنگ بود !
تفسیر نمونه ج : 26ص :455
سپس به سومین قوم پرداخته ، مىگوید : و همچنین فرعون صاحب قدرت ! ( و فرعون ذى الاوتاد).
اشاره به اینکه آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد ؟ ! اوتاد جمع وتد ( بر وزن صمد ) به معنى میخ است.
در اینکه چرا فرعون را ذى الاوتاد گفتهاند تفسیرهاى مختلفى است ، نخست اینکه او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمهها زندگى مىکردند ، و چادرهاى نظامى را که براى آنها بر پا مىشد با میخها محکم مىکردند .
دیگر اینکه بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مىگرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مىکشید ، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مىبست ، یا با میخ به زمین مىکوبید ، و یا او را بر روى قطعه چوبى مىخواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مىکوبیدند ، یا مىبستند و به همان حال رها مىکردند تا بمیرد ! این تفسیردر حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده چنانکه در تواریخ آمده هنگامى که همسرش آسیه به موسى (علیهالسلام) ایمان آورد او را به همین صورت شکنجه کرد و کشت.
دیگر اینکه : ذى الاوتاد اصولا کنایه از قدرت و استقرار حکومت است.
البته این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معنى آیه جمع باشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص :456
سپس در یک جمعبندى به اعمال این اقوام سهگانه اشاره کرده ، مىافزاید : همانها که در شهرها طغیان کردند ( الذین طغوا فى البلاد).
و فساد فراوان در آنها ببار آوردند ( فاکثروا فیها الفساد ) .
فساد که شامل هر گونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مىشود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود ، و هر قوم طغیانگرى سرانجام در فساد همه جانبه فرو مىرود.
سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده ، مىافزاید : لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت ( فصب علیهم ربک سوط عذاب).
سوط به معنى تازیانه و در اصل به معنى مخلوط کردن چیزى به چیزى است سپس به تازیانه که از رشتههاى مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است ، و بعضى آن را کنایه از عذاب مىدانند ، عذابى که با گوشت و خون انسان آمیخته مىشود ، و او را سخت ناراحت مىکند .
در کلام امیر مؤمنان على (علیهالسلام) در مورد امتحان مىخوانیم : و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن سوط القدر : سوگند به کسى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ، به سختى ، مورد آزمایش قرار مىگیرید ، و غربال مىشوید ، و مانند محتویات دیگ به هنگام جوشش مخلوط و زیر و رو خواهید شد.
تعبیر به صب که در اصل به معنى فرو ریختن آب است در اینجا اشاره
تفسیر نمونه ج : 26ص :457
به شدت و استمرار اینعذاب است و ممکن است اشاره به تطهیر صفحه زمین از وجود این طاغیان باشد ، و به هر حال از همه معانى سوط مناسبتر همان معنى اول یعنى تازیانه است ، تعبیرى که در گفتگوهاى روزمره نیز رائج است که مىگوئیم فلانکس تازیانه عذاب را بر پشت دشمن کوبید.
این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد ، اما عاد به گفته قرآن مجید به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة ( حاقه - 6).
و اما قوم ثمود بوسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة(حاقه - 5).
و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند فاغرقناهم اجمعین ( زخرف - 55).
و در آخرین آیه مورد بحث به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمىدارند ، مىفرماید : مسلما پروردگار تو در کمینگاه است ( ان ربک لبالمرصاد).
مرصاد از ماده رصد به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است ، و معادل آن در فارسى کمینگاه است ، این واژه معمولا در جائى به کار مىرود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند ، و شخصى در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است ، و در مجموع اشاره به این است گمان نکنید کسى مىتواند از چنگال عذاب الهى بگریزد ، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مىنماید .
بدیهى است خداوند مکان ندارد ، و در گذرگاهى نمىنشیند ، این تعبیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :458
کنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است ، و لذا در حدیثى از على (علیهالسلام) آمده است که معناى این آیه این است : ان ربک قادر على ان یجزى اهل المعاصى جزائهم : پروردگارت توانائى دارد که کیفر گنهکاران را به آنها بدهد.
در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم که فرمود : المرصاد قنطرة على الصراط ، لا یجوزها عبد بمظلمة عبد : مرصاد پلى است بر طریقى که از روى جهنم مىگذرد کسى که حق مظلومى بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت .
و این در حقیقت از قبیل بیان یک مصداق روشن است چرا که کمینگاه الهى منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست ، خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالم است ، و عذاب اقوام سه گانه پیشین مصداق بارز آن است.
تعبیر به ربک ( پروردگار تو ) اشاره به این است که سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مىشود ، هم تسلى خاطرى است براى پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینهتوز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد ، و هم اعلام خطرى است به آنها که هر گونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان روا مىداشتند ، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد ، یک طوفان ، و یا یک جرقه و صیحه آسمانى ، تاب مقاومت نیاوردند ، اینها چگونه فکر مىکنند مىتوانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند .
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم .
که فرمود : روح الامین
تفسیر نمونه ج : 26ص :459
به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مىسازد ، جهنم را مىآورد ، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مىنهد ، و بر صراط سه پل قرار دارد ، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است ! و بر پل دوم نماز ! و بر پل سوم عدل پروردگار جهان ! و به مردم دستور داده مىشود که از آن بگذرند ، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کردهاند در پل اول مىمانند ، و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند ، در پل دوم مىمانند ، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مىگیرند ، و این است معنى آیه ان ربک لبالمرصاد .
در سخنان على (علیهالسلام) مىخوانیم : و لئن امهل الله الظالم فلن یفوت اخذه ، و هو له بالمرصاد ، على مجاز طریقه ، و بموضع الشجى من مساغ ریقه : اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بین نمىرود ، او بر سر راه در کمین ستمگران است ، و چنان گلوى آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان مىفشارد که حتى آب دهان از گلویشان فرو نرود.
تفسیر نمونه ج : 26ص :460
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبى أَکْرَمَنِ(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبى أَهَنَنِ(16) َکلابَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ(17) وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ(18) وَ تَأْکلُونَ الترَاث أَکلاً لَّمًّا(19) وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)
ترجمه:
15 -اما انسان هنگامى که خداوند او را براى آزمایش اکرام مىکند و نعمت مىبخشد ( مغرور مىشود و ) مىگوید:پروردگارم مرا گرامى داشته!.
16 -و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد مایوس مىشود و مىگوید پروردگارم مرا خوار کرده!
17 -چنان نیست که شما خیال مىکنید ، بلکه شما یتیمان را گرامى نمىدارید.
18 -و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید.
تفسیر نمونه ج : 26ص :461
19 -و میراث را ( از طریق مشروع و نامشروع ) جمع کرده مىخورید.
20 -و مال و ثروت را بسیار دوست مىدارید.
تفسیر : نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مایوس!
در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مىداد و آنها را به مجازات الهى تهدید مىکرد ، در آیات مورد بحث به مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى انسان محسوب مىشود مىپردازد .
نخست مىفرماید : اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام کند و نعمت بخشد ، مغرور مىشود ، و مىگوید : خداوند مرا گرامى داشته است ! ( فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).
او نمىداند که آزمایش الهى گاه با نعمت است ، و گاه با انواع بلا ، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد ، و نه بلاها مایه یاس و نومیدى ، ولى این انسان کم ظرفیت در هر دو حال هدف آزمایش را فراموش مىکند ، به هنگام روى آوردن نعمت چنان مىپندارد که مقرب درگاه خدا شده ، و این نعمت دلیل بر آن قرب است .
قابل توجه اینکه در آغاز آیه مىگوید : خداوند او را مورد اکرام قرار مىدهد ولى در ذیل آیه از اینکه انسان خود را مورد اکرام خدا مىبیند ملامت مىشود این به خاطر آن است که اکرام اول به همان معنى انعام است و اکرام دوم به معنى قرب در درگاه خداست.
تفسیر نمونه ج : 26ص :462
و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد ، مایوس مىشود و مىگوید : پروردگارم مرا خوار کرده ! ( و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن ) .
یاس سر تا پاى او را فرا مىگیرد ، و از پروردگارش مىرنجد و ناخشنود مىشود ، غافل از اینکه اینها همه وسائل آزمایش و امتحان او است ، امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان ، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب ، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.
این دو آیه هشدار مىدهد که نه اقبال نعمت دلیل بر تقرب به خدا است ، و نه ادبار نعمت دلیل بر دورى از حق ، اینها مواد مختلف امتحانى است که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مىکند ، این انسانهاى کمظرفیتند که گاه مغرور ، و گاه مایوس مىشوند .
در آیه 51 فصلت نیز آمده است : و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض : هنگامى که نعمتى به انسان مىدهیم روى مىگرداند و با تکبر از حق دور مىشود ، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مىکند و بیتابى مىنماید.
و در آیه 9 سوره هود آمده است : و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه لیؤس کفور : هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مىشود.
این دو آیه علاوه بر اینکه مساله آزمایش الهى را از طرق مختلف گوشزد مىکند این نتیجه را نیز مىبخشد که هرگز نباید برخوردار شدن از نعمتها ، و یا محرومیت از آن را دلیل بر شخصیت و مقام در پیشگاه خداوند ، و یا دورى از ساحت مقدس او بدانیم ، بلکه معیار همیشه و همه جا ایمان و تقوى است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :463
چه بسیار پیامبرانى که به انواع مصائب در این دنیا گرفتار شدند ، و در مقابل چه بسیار کفار ستمگرى که از انواع نعمتها برخوردار بودند ، و این است طبیعت زندگى دنیا.
در ضمن ، این آیه اشاره سربستهاى بهفلسفه بلاها و حوادث دردناک نیز مىکند.
سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مىشود پرداخته ، مىفرماید : چنان نیست که شما خیال مىکنید ( که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است ، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خدا است ) شما یتیمان را گرامى نمىدارید ( کلا بل لا تکرمون الیتیم).
و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمىکنید ( و لا تحاضون على طعام المسکین).
قابل توجه اینکه در مورد یتیمان از اطعام سخن نمىگوید ، بلکه از اکرام سخن مىگوید ، چرا که در مورد یتیم تنها مساله گرسنگى مطرح نیست ، بلکه از آن مهمتر جبران کمبودهاى عاطفى او است ، یتیم نباید احساس کند که چون پدرش را از دست داده خوار و ذلیل و بىمقدار شده ، باید آنچنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند ، و لذا در روایات اسلامى به مساله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است : در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام) مىخوانیم ما من عبد یسمح یده على رأس یتیم رحمة له الا اعطاه الله بکل شعرة نورا یوم القیامة : هیچ بندهاى دست مرحمت بر سر یتیمى نمىکشد مگر اینکه خداوند به تعداد موهائى که از زیر
تفسیر نمونه ج : 26ص :464
دست او مىگذرد نورى در قیامت به او مىبخشد.
در آیه 9 سوره ضحى نیز آمده است : فاما الیتیم فلا تقهر : اما یتیم را مورد قهر و تحقیر قرار مده.
و این درست در مقابل چیزى است که در جوامع دور از ایمان و اخلاق همچون جامعه عصر جاهلیت دیروز و امروز رواج داشته و دارد ، که نه تنها به انواع حیلهها براى تملک اموال یتیمان متوسل مىشوند بلکه خود او را در جامعه چنان تنها مىگذارند که درد یتیمى و فقدان پدر را به تلخترین صورتى احساس مىکند.
از آنچه گفتیم روشن مىشود که اکرام یتیمان منحصر به حفظ اموال آنها نیست ، آنچنانکه بعضى از مفسران پنداشتهاند ، بلکه معنى وسیع و گستردهاى دارد که هم آن ، و هم امور دیگر را شامل مىشود .
جمله تحاضون از ماده حض به معنى تحریص و ترغیب است ، اشاره به اینکه تنها اطعام مسکین کافى نیست ، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند ، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.
عجب اینکه در آیه 34 سوره حاقه این موضوع را همردیف عدم ایمان به خداوند بزرگ ذکر کرده مىفرماید : انه کان لا یؤمن بالله العظیم و لا یحض على طعام المسکین : او به خداوند بزرگ ایمان نمىآورد و دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمىکند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :465
سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده و آنها را مورد نکوهش قرار مىدهد ، و مىافزاید : شما میراث را ( از طریق حلال و حرام ) جمع کرده و مىخورید ( و تاکلون التراث اکلا لما).
بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست ، بنابر این نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد : نخست اینکه منظور جمع میان حق خود و دیگران است ، زیرا کلمه لم در اصل به معنى جمع است ، و بعضى از مفسران مانند زمخشرى در کشاف مخصوصا آن را به جمع میان حلال و حرام تفسیر کرده است ، به خصوص اینکه عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مىکردند ، و حق آنها را براى خود برمىداشتند ، و معتقد بودند ارث را باید کسانى ببرند که جنگجو هستند ( زیرا بسیارى از اموالشان از طریق غارت به دست مىآمد ، تنها کسانى را سهیم مىدانستند که قدرت بر غارتگرى داشته باشند ! ) .
دیگر اینکه وقتى ارثى به شما مىرسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمىکنید ، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مىآید چنین مىکنید ، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیلتر و سختگیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است .
سوم اینکه منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده است که افراد بىایمان ، یا بىبندوبار هنگامى که دستشان به اموال
تفسیر نمونه ج : 26ص :466
ارث مىرسد به هیچوجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمىکنند ، و از اینکه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مىکنند ، و این از زشتترین و شرمآورترین گناهان است.
جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.
بعد به چهارمینعمل نکوهیده آنها پرداخته مىافزاید : و شما بسیار ثروت و اموال را دوست مىدارید ( و تحبون المال حبا جما).
شما افرادى دنیاپرست ، ثروتاندوز ، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید ، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العادهاى به مال و ثروت دارد به هنگام جمعآورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمىکند ، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمىپردازد ، و یا کم مىگذارد ، و نیز چنین کسى که حب مال تمام قلبش را فرا گرفته جائى براى یاد خدا در دل او نیست.
و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا آنها را متوجه به چهار آزمایش مهم که این گروه مجرم در همه آنها ناکام و مردود شده بودند مىکند : آزمایش در مورد یتیمان .
اطعام مستمندان.
آزمایش جمعآورى سهام ارث از طریق مشروع و نامشروع.
و بالاخره آزمایش جمع اموال بدون هیچ قید و شرط.
تفسیر نمونه ج : 26ص :467
و عجب اینکه تمام این آزمونها جنبه مالى دارد ، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.
این مال و ثروت دنیا است که به قول معروف ایمان فلک داده به باد چرا بزرگترین لغزشهاى فرزندان آدم در همین قسمت است ؟ کسانى هستند در حدى از مال امینند ، اما هنگامى پیمانه آنها پر شود و از آن حد بگذرد وسوسههاى شیطان آنها را به خیانت مىکشاند ، مؤمنان راستین کسانى هستند که امانت و درستکارى و رعایت حقوق واجب و مستحب دیگران را در هر حدى از مال و بدون هیچ قید و شرط رعایت کنند چنین کسانى مىتوانند دم از ایمان و تقوى زنند .
کوتاه سخن اینکه کسانى که از عهده امتحانات مالى در هر اندازه و کمیت و در هر شرایط برآیند افرادى قابل اعتماد متقى و پرهیزکار و با شخصیتند ، و بهترین دوستان و یاران محسوب مىشوند ، آنها در زمینههاى دیگر نیز ( غالبا ) افراد پاک و درستى هستند ، تکیه آیات فوق بر آزمونهاى مالى نیز از همین جهت است .
تفسیر نمونه ج : 26ص :468
َکلا إِذَا دُکَّتِ الأَرْض دَکًّا دَکًّا(21) وَ جَاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صفًّا صفًّا(22) وَ جِاىءَ یَوْمَئذِ بجَهَنَّمَیَوْمَئذٍ یَتَذَکرُ الانسنُ وَ أَنى لَهُ الذِّکْرَى(23) یَقُولُ یَلَیْتَنى قَدَّمْت لحَِیَاتى(24) فَیَوْمَئذٍ لا یُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ(25) وَ لا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(26)
ترجمه:
21 -چنان نیست که آنها خیال مىکنند ، در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود .
22 -و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.
23 -و در آن روز جهنم را حاضر کنند ( آرى ) در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد.
24 -مىگوید : ایکاش براى این زندگى چیزى فرستاده بودم.
25 -در آن روز هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند.
26 -و هیچکس همچون او کسى را به بند نمىکشد.
تفسیر نمونه ج : 26ص : 469
تفسیر : روزى بیدار مىشوند که کار از کار گذشته!
به دنبال نکوهشها که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود ، در این آیات به آنها اخطار مىکند که سرانجام قیامتى در کار است ، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است ، باید خود را براى آن آماده کنند .
نخست مىفرماید : چنان نیست که آنها خیال مىکنند ( که حساب و کتابى در کار نیست ، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان ) ( کلا).
در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود ( اذا دکت الارض دکا دکا).
دک در اصل به معنى زمین نرم و صاف است ، و سپس به درهم کوبیدن در ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده ، دکان به محلى گفته مىشود که صاف و بدون پستى و بلندى است ، و دکه به سکوئى مىگویند که آن را صاف و آماده نشستن کردهاند .
تکرار دک در آیه فوق براى تاکید است.
رویهمرفته این تعبیر اشاره به زلزلهها و حوادث تکاندهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است ، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مىدهد که کوهها همه از هم متلاشى شده ، و زمینها صاف و مستوى مىشوند ، چنانکه در آیه 106 - 108 سوره طه آمده است : و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا و لا امتا : از تو در باره کوهها سؤال مىکنند ، بگو : پروردگارم آنها را بر باد مىدهد ، سپس زمین را صاف و هموار و بىآب و گیاه
تفسیر نمونه ج : 26ص :470
مىسازد ، به گونهاى که هیچ پستى و بلندى در آن نمىبینى ! بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان ، مرحله دوم آغاز مىشود و انسانها همگى به زندگى باز مىگردند ، و در دادگاه عدل الهى حاضر مىشوند و در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد ، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند ( و جاء ربک و الملک صفا صفا).
و گرداگرد حاضران در محشر را مىگیرند و آماده اجراى فرمان حقند .
این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فراز چنگال عدالت.
تعبیر به جاء ربک ( پروردگار تو مىآید ) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است.
یا اینکه منظور ظهور آیات عظمت و نشانههاى خداوند است.
و یا منظور از ظهور پروردگار ظهور معرفت او در آن روز است به گونهاى که جاى انکار براى هیچکس باقى نمىماند ، گوئى همه با چشم ، ذات بىمثالش را مشاهده مىکنند ، و به هر حال مسلم است که آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است ، معنى ندارد چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است .
همین معنى با صراحت در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام) نقل
تفسیر نمونه ج : 26ص :471
شده است.
شاهد این تفسیر آیه 33 سوره نحل است که مىفرماید : هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکة او یاتى امر ربک : آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد ؟ ! تعبیر به صفا صفا اشاره به این است که ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مىشوند و احتمالا فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مىیابند و گرداگرد اهل محشر را مىگیرند .
سپس مىافزاید : و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مىشود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد ( و جىء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).
از این تعبیر استفاده مىشود که جهنم قابل حرکت دادن است ، و آن را به مجرمان نزدیک مىکنند ! ، همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مىخوانیم : و ازلفت الجنة للمتقین : بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مىسازند ! گرچه بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند ، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست ، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم ، چرا که حقایق عالم قیامت دقیقا بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد ، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :472
در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) مىخوانیم که وقتى آیه فوق ( و جىء یومئذ بجهنم ) نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت ، این حالت بر اصحاب گران آمد ، بعضى به سراغ على (علیهالسلام) رفتند و ماجرا را بیان کردند ، على (علیهالسلام) آمد میان دو شانه پیامبر (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را بوسید و گفت : اى رسول خدا ! پدرم و مادرم به فدایت باد ، چه حادثهاى روى داده ؟ فرمود : جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد .
على (علیهالسلام) مىگوید : عرض کردم : چگونه جهنم را مىآورند.
فرمود : هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مىکشند و مىآورند ! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مىزند ، سپس من در برابر جهنم قرار مىگیرم و او مىگوید اى محمد ! مرا با تو کارى نیست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده ، در آن روز هر کس در فکر خویش است ولى محمد مىگوید : رب امتى ! امتى ! پروردگارا ! امتم امتم ! .
آرى هنگامى که انسان مجرم این صحنهها را مىبیند تکان مىخورد و بیدار مىشود ، هالهاى از غم و اندوه وجودش را مىپوشاند ، نگاهى به گذشته خویش مىکند ، و از اعمال خود سخت پشیمان مىشود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.
انسان آرزو مىکند بازگردد و گذشته تاریک را جبران کند ، اما درهاى بازگشت به کلى بسته است.
مىخواهد توبه کند اما زمان توبه سپرى شده است.
مىخواهد اعمال صالحى بجا آورد تا اعمال سوئش را تلافى کند اما پرونده اعمال درهم پیچیده شده .
تفسیر نمونه ج : 26ص :473
اینجا است که فریادش بلند مىشود مىگوید : ایکاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم ! ( یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).
جالب توجه اینکه نمىگوید براى زندگى آخرتم بلکه مىگوید براى زندگیم گوئى واژه حیات شایسته غیر زندگى آخرت نیست ، و زندگى زودگذر آمیخته با انواع مصائب در دنیا زندگى محسوب نمىشود.
همانگونه که در آیه 64 عنکبوت مىخوانیم و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون : این حیات دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ، و حیات حقیقى حیات آخرت است اگر مىدانستند .
آرى آنها که اموال یتیمان را به غارت بردند ، لقمهاى در دهان گرسنگان نگذاشتند ، اموال ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر کرده بود ، در آن روز آرزو مىکنند که ایکاش چیزى براى حیات آخرت که حیات حقیقى و جاویدان است از پیش فرستاده بودند ، ولى این آرزوئى است بىنتیجه که هرگز بجائى نمىرسد.
سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مىکند ، مىفرماید : در آن روز خداوند او را چنان مجازات مىنماید که هیچکس عذابى همانند عذاب او نمىکند ( فیومئذ لا یعذب عذابه احد ) .
آرى این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مىشوند که سابقه نداشته ، همانگونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مىبینند که حتى از خیال کسى نگذشته است ، چرا که او در جاى خود ارحم الراحمین است و در جاى دیگر اشد المعاقبین.
تفسیر نمونه ج : 26ص :474
و نیز در آن روز هیچکس همچون خداوند کسى را به بند نمىکشد ( و لا یوثق وثاقه احد).
نه بند و زنجیر او مانندى دارد ، و نه مجازات و عذابش ، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند ، و سختترین شکنجهها را به آنها دادند .
تفسیر نمونه ج : 26ص :475
یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ(27) ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً(28) فَادْخُلى فى عِبَدِى(29) وَ ادْخُلى جَنَّتى(30)
ترجمه:
27 -تو اى روح آرام یافته!
28 -به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.
29 -و در سلک بندگانم داخل شو .
30 -و در بهشتم ورود کن.
تفسیر : اى صاحب نفس مطمئنه!
بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مىگیرد ، در آیات مورد بحث به نقطه مقابل آن پرداخته ، و از نفوس مطمئنه و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته ، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته مىگوید : اى نفس مطمئنه ! ( یا ایتها النفس المطمئنة).
تفسیر نمونه ج : 26ص :476
به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ! ( ارجعى الى ربکراضیة مرضیة).
و در سلک بندگانم داخل شو ( فادخلى فى عبادى).
و در بهشتم وارد شو ( و ادخلى جنتى).
چه تعبیرات جالب و دلانگیز و روحپرورى ؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مىبارد ! دعوت مستقیم پروردگار ، از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیدهاند.
دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان.
دعوتى که آمیخته با رضایت طرفینى است ، رضایت عاشق دلداده از معشوق ، و رضایت محبوب و معبود حقیقى.
و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن ، و به لباس بندگى مفتخرش کردن ، و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن ! و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت ، آنهم با تعبیر وارد بهشتم شو که نشان مىدهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است ، عجب دعوتى ! عجب میزبانى ! و عجب میهمانى ! منظور از نفس در اینجا همان روح آدمى است .
و تعبیر به مطمئنة اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده ، چنانکه قرآن مىگوید : الا بذکر الله تطمئن القلوب.
تفسیر نمونه ج : 26ص :477
بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مىگیرد ( رعد - 28).
چنین نفسى هم اطمینان به وعدههاى الهى دارد ، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است ، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا ، هم در طوفانها ، و هم در حوادث و بلاها ، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است .
منظور از بازگشت به سوى پروردگار به عقیده جمعى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت او است ، ولى بهتر آن است که گفته شود بازگشت به سوى خود او است ، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن ، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.
آیا این دعوت به بازگشت به سوى پروردگار تنها در قیامت است ، و یا از لحظهجان دادن و پایان گرفتن عمر ؟ سیاق آیات البته مربوط به قیامت است ، هر چند تعبیر خود این آیه مطلق و گسترده است.
تعبیر به راضیه به خاطر آن است که تمام وعدههاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مىکرد قرین واقعیت مىبیند ، و آنچنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مىگردد که یکپارچه رضا و خشنودى مىشود و اما تعبیر به مرضیة به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.
چنین بندهاى ، با چنان اوصاف ، و با رسیدن به مقام رضا و تسلیم کامل ، حقیقت عبودیت را که گذشتن از همه چیز در طریق معبود است دریافته ، و درسلک بندگان خاص خدا گام نهاده ، و مسلما جائى جز بهشت براى او نیست.
در بعضى از تفاسیر آمده است که این آیات در مورد حمزه سید الشهداء نازل شده ، ولى با توجه به اینکه این سوره مکى است این در حقیقت نوعى
تفسیر نمونه ج : 26ص :478
تطبیق است نه شان نزول ، همانگونه که در باره امام حسین نیز در آغاز سوره خواندیم.
جالب اینکه در روایتى که در کافى از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده مىخوانیم : که یکى از یارانش پرسید آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد ؟ ! فرمود : نه به خدا سوگند ، هنگامى که فرشته مرگبراى قبض روحش مىآید اظهار ناراحتى مىکند ، فرشته مرگ مىگوید : اى ولى خدا ناراحت نباش ! سوگند به آنکس که محمد (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) را مبعوث کرده من بر تو مهربانترم از پدر مهربان ، درست چشمهایت را بگشا و ببین ، او نگاه مىکند ، رسول خدا (صلىاللهعلیهوآلهوسلّم) و امیر مؤمنان (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) و حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام) و امامان از ذریه او (علیهمالسلام) را مىبیند ، فرشته به او مىگوید نگاه کن این رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهمالسلام) دوستان تواند .
او چشمانش را باز مىکند و نگاه مىکند ، ناگهان گویندهاى از سوى پروردگار بزرگ ندا مىدهد ، و مىگوید : یا ایتها النفس المطمئنة : اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى ! بازگرد به سوى پروردگارت ، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى ، و او با ثوابش از تو خشنود است ، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهلبیتش (علیهمالسلام) و داخل شو در بهشتم ، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد!.
خداوندا ! ما را به چنان آرامشى مفتخر فرما که شایسته این خطاب بزرگ شویم .
تفسیر نمونه ج : 26ص :479
پروردگارا ! رسیدن به این مقام جز به لطف و عنایتت ممکن نیست ، ما را مشمول الطافت فرما.
خداوندا ! مسلما چیزى از کرمت کم نمىشود اگر ما را از صاحبان نفوس مطمئنه قرار دهى ، بیا و بر ما منت گذار و کرم کن.
بار الها ! مىدانیم که این آرامش جز در سایه ذکر تو ممکن نیست توفیق ذکر را خودت عنایت فرما.
آمین یا رب العالمین .
پایان سوره فجر و پایان جلد 26 تفسیر نمونه 7 رمضان المبارک 1407.
منبع:اندیشه قم