روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

منشور کورش هخامنشی

منشور کورش هخامنشی

برگرفته از کتاب «منشور کورش هخامنشی» (چاپ نخست ۱۳۷۷/ چاپ نهم ۱۳۸۹) از همین نگارنده.

پیشگفتار

منشور کورش هخامنشی، کهن‌ترین بیانیه حقوق بشرِ شناخته شده جهان و سند سربلندی ایرانیان از همزیستی آشتی‌جویانه و گرامیداشتِ باورها و اندیشه‌های همه مردمان تابعه در هنگامه بنیادگذاری نخستین امپراطوری جهان است. دنیای باستان همواره از آتش جنگ‌ها و یورش‌های بی‌پایان در رنج بوده است و کشورهای آشتی‌جو نیز ناچار بوده‌اند تا برای رهایی مردمان خود از تاخت‌و‌تاز‌های همیشگی همسایگان ناآرام، به رویارویی و چیرگی بر آنان بپردازند. اما مهم این است که پیروزمندانِ میدان نبرد و چیره‌شدگان بر شهرها، چگونه با سپاه شکسته و مردم فرودست رفتار می‌کرده‌اند؟‌ تاریخنامه‌های بشری بازگوکننده رفتار نیک کورش بزرگ، پادشاه نیرومندترین کشور آنروز جهان، و کنش‌های ستیزنده دیگر فرمانروایان گیتی بوده است.

جهان امروز، نه با چشمداشت بر خاک سرزمین‌ها، که با تاختن بر اندیشه، باورها، غرور و هویت ملی مردمان، چیرگی بر آنان را در سر می‌پروراند. مردمانی که باورها و هویت ملی و تاریخی خود را به فراموشی سپارند؛ مردمانی که نیازمند دانش و فن‌آوری کشورهای دیگر باشند؛ شکست‌خوردگان جهان امروزند. پیشینیان ما گذشته‌ای سرافرازانه برای ما به ارمغان نهادند. ما برای فرزندان آینده خود چه دستاوردی داریم و برای شکسته نشدن در جهانِ سخت نامهربان امروز، چه راه‌هایی اندیشیده‌ایم؟

* * *

در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی، به دنبال کاوش‌های گروه انگلیسی در معبد بزرگ اِسَـگیلَـه (نیایشگاه مَـردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر باستانی بـابِـل در میاندورود (بین‌النهرین) استوانه‌ای از گل پخته بدست باستان‌شناسی کـلدانی به نام «هرمز رسـام» پیدا شد که امروزه در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.

بررسی‌های نخستین نشان می‌داد که گرداگرد این استوانه گِـلین را نوشته‌هایی به خط و زبان بابلی نو (اَکَـدی) در برگرفته است که گمان می‌رفت نبشته‌ای از فرمانروایان آشور و بابِـل باشد. اما بررسی‌های بیشتری که پس از گرته‌برداری و آوانویسی و ترجمه آن انجام شد، نشان داد که این نبشته در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کورش بزرگ هخامنشی (۵۵۰-۵۳۰ پ‌م.) و به هنگام ورود به شهر بابل نویسانده شده است. از زمان نگارش این فرمان تا به امروز (۱۳۸۴) ۲۵۴۵ سال می‌گذرد.

هرمز رسام، کاشف منشور کورش هخامنشی

هرمز رسام (۱۸۲۶- ۱۹۱۰) کاشف استوانه کورش در بابل
عکس از: Foto search

شکل ظاهری این فرمان، به مانند استوانه‌ای دیده می‌شود که میانه آن قطورتر از دوسوی آنست. انتشار و ثبت فرمان‌ها و یادمان‌های رسمی بر روی استوانه گِلین و نیز بر روی لوحه‌های مسطح، از سابقه‌ای دیرین در ایران و میاندورود برخوردار بوده، که گونه استوانه‌ای آن نسبت به بقیه، پایداری و دوام بیشتری داشته است. بی‌تردید این فرمان در نسخه‌های متعددی برای ارسال به نواحی گوناگون نویسانده شده بوده که امروزه تنها یکی از آنها به دست آمده است.

استوانه کورش آسیب‌هایی جدی به خود دیده است. بسیاری از سطرهای آن از بین رفته و یا بر اثر فرسودگی بیش از اندازه قابل خواندن نیستند. نبشته‌های بخش‌های آسیب‌دیده را تنها با توجه به اندازه فضای خالی و برخی حروف باقی مانده در آن می‌توان تا حدودی بازسازی کرد که در این بازسازی نیز، بی‌گمان احتمال اشتباه‌هایی وجود دارد. بدین لحاظ و نیز به دلیل اینکه در خوانش و ترجمه نبشته‌های بابلی، هنوز نیز اتفاق نظر وجود ندارد؛ متن منشور کورش در ترجمه‌های گوناگون به تفاوت‌هایی دچار آمده است. با این نگرش، هیچیک از ترجمه‌‌های امروزی کتیبه، معادل دقیق معنای عبارت‌های اصلی آنرا ارائه نمی‌کنند. استناد به محتوای کتیبه و به ویژه کلید‌واژه‌ها، می‌بایست با دقت و وسواس بسیاری صورت پذیرد. بی‌تردید استناد به کتیبه هنگامی با اطمینان بیشتری ممکن می‌شود که واژ‌ه یا مفهومی خاص، در بیشتر پژوهش‌ها به گونه کم‌وبیش یکسانی برگردان شده باشند.

در دانشگاه «ییل» (Yale) کتیبه کوچک و آسیب‌‌دیده‌ای نگهداری می‌شود که ریشارد بِرگِر در سال ۱۹۷۵ آنرا بخشی گمشده از استوانه کورش دانست. این بخش توسط همو به کتیبه اصلی اضافه گردید و نُه سطر پایانی فعلی آنرا تشکیل می‌دهد (← سطرهای ۳۷ تا ۴۵).

فرمان کورش بزرگ از زمان پیدایش تا به امروز بارها ترجمه و ویرایش و پژوهش شده است. پیش از همه، جوان پر شور و کاشـف رمز خط میخی فارسی باستان یعنی هنری کِرِسْویک راولینسون در سال ۱۸۸۰ میلادی و بعدها ف. ویسباخ ۱۸۹۰، گ. ریختر ۱۹۵۲، آ. اوپنهایم ۱۹۵۵، و. اِیلرز ۱۹۷۴، ج. هارماتا ۱۹۷۴، پ. بـرگـر ۱۹۷۵، ا. کـورت ۱۹۸۳، پ. لوکوک ۱۹۹۹ و بسیاری دیگر آنرا تکرار و کامل‌تر کردند. متن فارسی ارائه شده در این کتاب نیز با نگرش به پژوهش‌های پیشین و روند بهبود شناخت حروف و واژگان بابلی یا اَکَدی و نیز خوانش‌های تازه‌تر منشور کورش فراهم شده و در زیرنویس‌ها به یادداشت‌های اندکی پرداخته شده است.

ترجمه و انتــشار فرمــان کــورش بــزرگ (کــورش دوم) پــرده از نادانــسته‌های بســیار برداشت و بزودی بعنوان «منشور آزادی» و «نخستین منشور جهانی حقوق بشر» شهرتی عالمگیر یافت و نمایندگان و حقوق‌دانان کشورهای گوناگون جهان در سال ۱۳۴۸ خورشیدی با گردهمایی در کنار آرامگاه کورش در پاسارگاد، از او بنام نخستین بنیاد‌گذار حقوق بشر جهان یاد کردند و او را ستودند. حقوقی که انسانِ امروز پس از دوهزاروپانصد سال در اندیشه ایجاد و فراهم‌سازی آن افتاده است و آرزوی گسترش آنرا در سر می‌پروراند.

(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شده تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).

چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟ پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.

آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است: ‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.”

در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است: ‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.”

در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.”

و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.) آمـده است: ‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.”

این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع هلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.

کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی همچون عراق می‌گذارند تا بر سر جوانان ایران زمین بریزد و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.

اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی به عنوان شاه نیرومندترین کشور جهان، نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.”

کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد و آنان ایران را میهن دوم خود می‌دانسته‌اند. در این باره در باب‌های گوناگون اسفار عَـزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق)، ضمن نامبر کردن کورش با عنوان «مسیح خداوند» آمده است: ‘‘ خداوند روح کورش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد: کورش پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یـهُـوَه/ یـهْـوِه خدای آسمان مرا امر فرموده است که خانه‌ای برای او در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد و به اورشلیم که در یهودا است برود و خانه یـهُـوَه را که خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید …؟ پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را که در اورشــلیم است، بـنا نمایند. … و کورش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نَـبوکَـد نَـصَـر آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد.”

در اینجا مایلم بخصوص به این نکته تاکید کنم که با وجود اینکه منشور کورش بزرگ را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. سرافرازی نخستین بیانیه جهانی حقوق بشر نه تنها برای کورش، بلکه همچنین برای فرهنگ کشوری است که سراسر پهنه پهناور آن از کهن‌ترین روزگاران تابش‌گاهِ اندیشه نیک و کردار نیکی بوده است که امروزه و از پس هزاران سال مردمان جهان در آرزو و آرمان فراهم ساختن آن هستند.

منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد.

منشور کورش هخامنشی

گزیده

رضا مرادی غیاث آبادی

منم کـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ … نوه کورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل‌های پاک مردم بابـل را متوجه من کرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

مَـردوک خدای بزرگ از کردار من خشنود شد … او برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود که دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘ به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

منشور کورش هخامنشی

متن کامل

رضا مرادی غیاث آبادی

۱٫ «کورش» (در بابلی: ‹کو- رَ – آش›)، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه «بـابِـل» ‹با- بی- لیم›، شاه «سـومـر» ‹شو- مـِ- ری› و «اَکَّـد» ‹اَ‌ک- کـَ- دی- ای›، …

۲٫ … همه جهان

از اینجا تا پایان سطر نوزدهم، نه از زبان کورش، بلکه به روایت ناظری ناشناخته که می‌تواند نظر اهالی و بزرگان بابل باشد، بازگو می‌شود.

۳٫ … مرد ناشایستی به فرمانروایی کشورش رسیده بود.

۴٫ او آیین‌های کهن را از میان برد و چیزهای ساختگی بجای آن گذاشت.

۵٫ معبدی بَدلی از نیایشگاه «اِسَـگیلَـه» ‹اِ- سَگ- ایلَـه› برای شهر «اور» ‹او- ریم› و دیگر شهرها ساخت.

«اِسَـگیـلَـه/ اِزاگیلا» نام نیایشگاه بزرگ «مردوک» یا خدای بزرگ است. این نام شباهت فراوانی با نام نیایشگاه ایرانی «اِزَگین» در «اَرَتَـه» دارد که در حماسه سومری «اِنمِـرکار و فرمانروای اَرَته» بازگو شده است. آقای جهانشاه درخشانی در آریاییان، مردم کاشی و دیگر ایرانیان (تهران، ۱۳۸۲، ص ۵۰۷)، «اِزَگین» را به معنای «سنگ لاجورد» می‌داند. از سوی دیگر «کاسیان» نیز رنگ آبی را رنگ خداوند بشمار می‌آوردند و «کاشّـو/ کاسّـو»، نام خدای بزرگ آنان به معنای «رنگ آبی» است. امروزه همچنان واژه «کاس» برای رنگ آبی در گویش‌های محلی بکار می‌رود. برای نمونه در گیلان، مردان با چشم آبی را «کـاس آقا» خطاب می‌کنند. همچنین برای آگاهی از پیوند اَرَتَـه با نواحی باستانی حاشیه هلیل‌رود در جنوب جیرفت بنگرید به: مجیدزاده، یوسف، جیرفت کهن‌ترین تمدن شرق، تهران، ۱۳۸۲٫

۶٫ او کار ناشایست قربانی کردن را رواج داد که پیش از آن نبود … هر روز کارهایی ناپسند می‌کرد، خشونت و بد‌کرداری.

۷٫ او کارهای … روزمره را دشوار ساخت. او با مقررات نامناسب در زنـدگی مـردم دخالت می‌کرد. اندوه و غم را در شهرها پراکند. او از پرستش «مَــردوک» ‹اَمَـر- اوتو› خدای بزرگ روی برگرداند.

گمان می‌رود نام «مردوک» با واژه آریایی و اوستایی «اَمِـرِتات» به معنای «جاودانگی/ بی‌مرگی» در پیوند باشد. اما ویژگی‌های دیگر مردوک شباهت‌هایی با «اهورامزدا» دارد و همچون او در سیاره «مشتری» متجلی می‌شده است. همانگونه که مردوک را با نام «اَمَـر- اوتو‌» می‌شناخته‌اند؛ از او با نام آریایی و کاسی «شوگورو» نیز یاد می‌کرده‌اند که به معنای «بزرگترین سرور» بوده و با معنای اهورامزدا (سرور دانا/ سرور خردمند) در پیوند است.

۸٫ او مردم را به سختی معاش دچار کرد. هر روز به شیوه‌ای ساکنان شهر را آزار می‌داد. او با کارهای خشنِ خود مردم را نابود می‌کرد … همه مردم را.

۹٫ از ناله و دادخواهی مردم، «اِنـلیل/ ایـلّیل» خدای بزرگ (= مردوک) ناراحت شد … دیگر ایزدان آن سرزمین را ترک کرده بودند. (منظور آبادانی و فراوانی و آرامش)

۱۰٫ مردم از خدای بزرگ می‌خواستند تا به وضع همه باشندگان روی زمین که زندگی و کاشانه‌اشان رو به ویرانی می‌رفت، توجه کند. مردوک خدای بزرگ اراده کرد تا ایزدان به «بابِـل» بازگردند.

۱۱٫ ساکنان سرزمین «سـومِـر» و «اَکَّـد» مانند مردگان شده بودند. مردوک بسوی آنان متوجه شد و بر آنان رحمت آورد.

۱۲٫ مردوک به دنبال فرمانروایی دادگر در سراسر همه کشورها به جستجو پرداخت. به جستجوی شاهی خوب که او را یاری دهد. آنگاه او نام «کورش» پادشاه «اَنْـشان» ‹اَن- شـَ- اَن› را برخواند. از او بنام پادشاه جهان یاد کرد.

۱۳٫ او تمام سرزمین «گوتی» ‹کو- تی- ای› را به فرمانبرداری کورش در آورد. همچنین همه مردمان «ماد» ‹اوم- مـان‌مَـن- دَه› را. کـورش با هر « سیاه سر» (همه انـسان‌ها) دادگرانه رفتار کرد.

در تداول، نامِ بابلی «اومان‌منده» را با «ماد» برابر می‌دانند. اما به نظر می‌آید که این نام بر همه یا یکی از اقوام آریایی که در هزاره دوم پیش از میلاد به میاندورود مهاجرت کرده‌ بوده‌اند؛ اطلاق می‌شده است.

۱۴٫ کورش با راستی و عدالت کشور را اداره می‌کرد. مردوک، خدای بزرگ، با شادی از کردار نیک و اندیشه نیکِ این پشتیبان مردم خرسند بود.

۱۵٫ او کورش را برانگیخت تا راه بابل را در پیش گیرد؛ در حالی که خودش همچون یاوری راستین دوشادوش او گام برمی‌داشت.

ممکن است منظور دیده شدن سیاره مشتری بوده باشد. در باورهای ایرانی، سیاره مشتری نماد آسمانی اهورامزدا/ مردوک بوده است. نک به: بارتل ل. واندروردن، پیدایش دانش نجوم، ترجمه همایون صنعتی‌زاده، ۱۳۷۲٫ او حتی منظور از «سپاه پر شمار او» را نیز ستارگان آسمان می‌داند.

۱۶٫ لشکر پر شمار او که همچون آب رودخانه شمارش ناپذیر بود، آراسته به انواع جنگ‌افزارها در کنار او ره می‌سپردند.

۱۷٫ مردوک مقدر کرد تا کورش بدون جنگ و خونریزی به شهر بابل وارد شود. او بابل را از هر بلایی ایمن داشت. او «نَـبـونـید» ‹نـَ- بو- نـَ- اید› شاه را به دست کورش سپرد.

۱۸٫ مردم بابل، سراسر سرزمین سومر و اَکَّـد و همه فرمانروایان محلی فرمان کورش را پذیرفتند. از پادشاهی او شادمان شدند و با چهره‌های درخشان او را بوسیدند.

۱۹٫ مردم سروری را شادباش گفتند که به یاری او از چنگال مرگ و غم رهایی یافتند و به زندگی بازگشتند. همه ایزدان او را ستودند و نامش را گرامی داشتند.

۲۰٫ منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.

از اینجا روایت به صیغه اول شخص و از زبان کورش بازگو می‌شود. استرابو نقل می‌کند که «کورش» نامی است که او پس از پادشاهی و با الهام از رود «کُـر» در جنوب پاسارگاد بر خود نهاد. پیش از این، نام او «اَگـرَداتوس Agradatus» (اَگـرَداد/ اَگـراداد) بوده است. نک به: جغرافیای استرابو، ترجمه هـ. صنعتی‌زاده، ۱۳۸۲، ص. ۳۱۹٫

۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیش‌پیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.

۲۲٫ از دودمـانی ‌کـه ‌همیشه شـاه بـوده‌اند و فـرمانـروایی‌اش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی می‌دارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛

«نَـبـو» ایزد نویسندگی و دبیـری بـوده، و نیایشگاه او به نـام «اِزیـدَه» خوانده می‌شده است. ورود کورش «بدون جنگ و پیکار» به بابل، نه تنها در گزارش او، بلکه در متون بابلی همچون «سالنامه نبونید» و نیز در «تواریخ هرودوت» (کتاب یکم) تأیید شده است. برای آگاهی از سالنامه نبونید نگاه کنید به:
Hinnz, W., Darios und die Perser, I, 1976, p. 106.

23. همه مـردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بـابـل بر تخت شهریاری نشستم. مَردوک دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من‌کرد، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

پذیرش کورش توسط مردم، در «کورش‌نامه/ سیروپدی» (Curou Paideia) نوشته گزنفون نیز تأیید شده است. گزنفون اظهار می‌دارد که مردمان همه کشورها با رضایت خودشان پادشاهی و اقتدار کورش را پذیرفته بودند (سیروپدی، کتاب یکم).

۲۴٫ ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

۲۵٫ وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد … من برای صلح کوشیدم. نَـبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود.

۲۶٫ من برده‌داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد.

۲۷٫ او بر من، کورش، که ستایشگر او هستم، بر پسر من «کمبوجیه» و همچنین بر همه سپاهیان من،

۲۸٫ برکت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم. به فرمان مَردوک همه شاهانی که بر اورنگ پادشاهی نشسته‌اند؛

۲۹٫ و همه پادشاهان سرزمین‌های جهان، از «دریای بالا» تا «دریای پایین» (دریای مدیترانه تا خلیج فارس)، همه مردم سرزمین‌های دوردست، همه پادشاهان «آموری» ‹اَ- مور- ری- ای›، همه چادرنشینان،

۳۰٫ مـرا خـراج گذاردند و در بـابـل بر من بـوسـه زدنـد. از … تا «آشـــور» ‹اَش- شور› و «شوش» ‹شو- شَن›.

۳۱٫ من شهرهای «آگادِه» ‹اَ- گـَ- دِه›، «اِشنونا» ‹اِش- نو- نَک›، «زَمبان» ‹زَ- اَم- بـَ- اَن›، «مِتورنو» ‹مـِ- تور- نو›، «دیر» ‹دِ- ایر›، سرزمین «گوتیان» و شهرهای کهن آنسوی «دجله» ‹ای- دیک- لَت› که ویران شده بود را از نو ساختم.

۳۲٫ فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی که بسته شده بود را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی که پراکنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم. خانه‌های ویران آنان را آباد کردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم.

با اینکه هیچ دلیل قاطعی در زرتشتی بودنِ کورش بزرگ در دست نیست؛ اما او همچون زرتشت به این باور کهن ایرانی پایبند بوده است که هر کس در پرستش خدای خود و انتخاب دین خود آزاد است. افسوس که موبدان زرتشتی عصر ساسانی با سختگیری‌ و خشونت‌های بی‌شمار و اعمال سلیقه‌های شخصی در تحریف آیین زرتشت، به این دستاورد با ارزش فرهنگ ایرانی آسیب زدند.

۳۳٫ همچنین پیکره خدایان سومر و اَکَّـد را که نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود؛ به خشنودی مَردوک به شادی و خرمی،

۳۴٫ به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم، بشود که دل‌ها شاد گردد. بشود، خدایانی که آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم،

گشایش و بازسازی نیایشگاه‌ها به فرمان کورش، دستکم در یک متن دیگر شناخته شده است. بر این لوح چهار سطری که از «اَرَخ» در میاندورود کشف شده، آمده است: “منم کورش، پسر کمبوجیه، شاه توانمند، آنکه «اِسَـگیلَـه» و «اِزیـدَه» را باز ساخت.” برای آگاهی بیشتر نگاه کنید به صفحه ۱۵۶ مقاله W. Eilers در کتاب‌شناسی.

۳۵٫ هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خواستار زندگانی بلند باشند. بشود که سخنان پر برکت و نیکخواهانه برایم بیابند. بشود که آنان به خدای من مَردوک بگویند: ‘‘به کورش شاه، پادشاهی که ترا گرامی می‌دارد و پسرش کمبوجیه جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

در باورهای ایرانی، «سرای سپند» یا «اَنَـغْـرَه رَئُـچَـنْـگْـه» (اَنَـغران/ اَنارام) به معنای «روشنایی بی‌پایان و جایگاه خدای بزرگ یا اهورامزدا و بهشت برین است.

۳۶٫ بی‌گمان در روزهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم. (صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم). . . . .

۳۷٫ … غاز، دو اردک، ده کبوتر. برای غازها، اردک‌ها و کبوتران…

از سطر ۳۷ تا ۴۵ بخش نویافته‌ای است که در پیشگفتار به آن اشاره شد. این نُه سطر دنباله بلافصل سطرهای پیشین نیست.

۳۸٫ … باروی بزرگ شهر بابل بنام «ایمگور- اِنـلیل» ‹ایم- گور- اِن- لیل› را استوار گردانیدم …

۳۹٫ … دیوار آجری خندق شهر را،

۴۰٫ … که هیچیک از شاهان پیشین با بردگانِ به بیگاری گرفته شده به پایان نرسانیده بودند؛

۴۱٫ … به انجام رسانیدم.

۴۲٫ دروازه‌هایی بزرگ برای آنها گذاشتم با درهایی از چوب «سِدر» و روکشی از مفرغ …

۴۳٫ …کتیبه‌ای از پـادشاهی پیش از من بنام «آشور بانیپال» ‹آش- شور- با- نی- اَپ- لی›

۴۴٫ …

۴۵٫ … برای همیشه!

ـــــــــــــــــــــــــــ

منشور حقوق بشر کوروش

منشور حقوق بشر کوروش

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


منشور حقوق بشر کوروش
Cyrus cilinder.jpg
اطلاعات کلی
نام منشور حقوق بشر کوروش
دوره هخامنشیان
تاریخ ساخت ۵۳۸ پیش از میلاد
منصوب به کوروش دوم (کورش بزرگ)
محل اکتشاف محوطهٔ باستانی بابل در بین‌النهرین (میان‌رودان)
کاشف هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی
تاریخ کشف ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی
محل نگهداری موزه بریتانیا
کاربرد ثبت نوشتار و بیانیهٔ کوروش
اطلاعات فیزیکی
جنس گل پخته
توضیحات

منشور حقوق بشر کوروش یا استوانهٔ کوروش دوم (بزرگ) لوحی از گل پخته است که در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش دوم هخامنشی پادشاه و بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی نگاشته شده است. نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن سخنان و دستورهای کورش به زبان و خط میخی اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌است. این استوانه در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل باستانی پیدا شده‌ و در موزه بریتانیا در شهر لندن نگهداری می‌شود.[۱] این منشور یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است. [۲]

محتویات

تاریخچه

اکتشاف

در سال ۱۲۵۸ خورشیدی/ ۱۸۷۹ میلادی به هنگام کاوش‌های باستان‌شناسی هیئت بریتانیایی در محوطهٔ باستانی بابل در بین‌النهرین (میان‌رودانهرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری‌تبار، استوانهٔ گلی‌ای را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود.[۳] جنس این استوانه از گل رس است، ۲۲٫۵ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن ۴۵ سطر (به جز بخش‌های تخریب‌شده) به خط و زبان اکدی (بابلی نو) نوشته شده‌است. بررسی‌های بعدی نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال ۵۳۸ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ پس از شکست دادن نبونید و تصرف کشور بابل، نوشته شده است. این اثر در نیایشگاه اِسَگیله (معبد مردوک) در شهر بابل قرار داده شده‌ بود. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود. از سوی دیگر، در سال ۱۳۷۵ آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را متعلق به نبونید پادشاه بابل می‌دانستند، در حقیقت پاره‌ای از استوانهٔ کوروش بزرگ، از سطرهای ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این آگاهی، این پاره از لوح استوانه‌ای که در دانشگاه ییل (Yale) در آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانهٔ اصلی پیوست گردید. پژوهش‌های زبان‌شناسی روی دو قطعه استخوان فسیل شدهٔ اسب که در موزهٔ شهر ممنوعه در چین نگهداری می‌شوند، منجر به شناسایی نسخهٔ چینی منشور کورش شد. قدمت این استخوان‌ها به دورهٔ سلطنت هخامنشیان بازمی‌گردد.[۴]

ساخت منشور

کوروش دوم یا کورش بزرگ، بنیان‌گذار پادشاهی ایران و آغازگر سلسلهٔ هخامنشیان، پس از تسخیر بابل، در بابل بر تخت پادشاهی نشست و ادیان بومی را آزاد اعلام کرد. برای جلب محبت مردم میانرودان (بین‌النهرینمردوک که بزرگترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، او را نیایش کرد و سپاس گفت. او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی کسانی را که به اسارت به بابل آورده شده بودند گرد هم آورد و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند. کوروش همچنین قوم یهود را نیز از اسارت و بیگاری در بابل آزاد کرد. به دستور کوروش، شرح وقایع و دستورات وی روی یک لوح استوانه‌ای سفالین نگاشته شد و در معبد مردوک قرار گرفت.

جایگاه

طرفداران

از طرف برخی این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته می‌شود[۵][۶][۷] و در سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرد. بدلی از این منشور در مقر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری می‌شود[۸].

مخالفان

اطلاق عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» توسط برخی دیگر مورد اعتراض قرار گرفته است و نامگذاری این استوانه را به این نام به حکومت پهلوی نسبت می دهند. کلاوس گالاس (Klaus Gallas) متخصص تاریخ هنر که در شهر وایمار سرگرم تدارک فستیوال فرهنگی آلمان و ایران بود که متوجه ناهمخوانی‌هایی در این منشور شد. او می‌گوید: «سازمان ملل یک خطای بزرگ مرتکب شده است.»[۹] پرفسور امیلی کورت از محققان تاریخ خاورمیانه به وجود دروغ‌های بزرگی در این منشور که کوروش برای توجیه فتح بابل به کار برده، اشاره می‌کند.[۱۰] بروس لینکلن به چهار قیام مردم بابل بر علیه حکومت پارس‌ها اشاره کرده و ماهیت این منشور را زیر سؤال می برد.[۱۱]

مقایسه محتوای منشور با دیگر اسناد تاریخی

در تورات

در بارهٔ فرمان کوروش مبنی بر آزادی یهودیان، اشاره‌هایی در باب‌های گوناگون عزرا و اشعیا در کتاب تورات (عهد عتیق) در دست است: «خداوند روح کوروش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی صادر کند و بنویسد کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید که یهوه خدای آسمان مرا چنین امر فرموده است که خانه‌ای برای او که در اورشلیم که در یهودا است، بنا نمایم. پس همگی برخاسته و روان شدند تا خانه خداوند را بنا نمایند. و کوروش پادشاه، ظروف خانه خداوند را که نبوکدنصر (بخت‌النصر) آنها را از اورشلیم آورده و در خانه خود گذاشته بود، بیرون آورد و به رئیس یهودیان سپرد».

در رویدادنامه نبونید

ورود کوروش «بدون جنگ و پیکار» به شهر بابل، در یک سالنامهٔ بابلی که به رویدادنامه نبونید مشهور است، تأیید شده است: «در روز شانزدهم ماه تشریتو (۱۲ مهر ۱۱۶۰ پیش از ایرانی (هجری خورشیدی)/ ۱۱ اکتبر ۵۳۹ پیش از میلاد) «گَئوبَروَه» فرماندار گوتیوم همراه با سپاه کوروش بدون جنگ و پیکار به بابل اندر آمد».

برگردان

منشور حقوق بشر کوروش کبیر در «بخش ایران باستان» موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.
تصویری از مقابل منشور حقوق بشر کوروش کبیر در موزه بریتانیا
تصویری از پشت منشور حقوق بشر کوروش کبیر در موزه بریتانیا

نسخه‌های جعلی بسیاری از ترجمه این منشور موجود است.[۱۲] در این لوح استوانه‌ای، کوروش پس از معرفی خود و دودمانش و شرح مختصر فتح بابل، می‌گوید که تمام دستاوردهایش را با کمک و رضایت مردوک خدای بابلی به انجام رسانده است. وی سپس بیان می‌کند که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل و سومر و دیگر کشورها به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی که نبونید از نیایشگاه‌های مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاه‌های اصلی آنها برگردانده‌است. پس از آن، کوروش بزرگ می‌گوید که چگونه نیایشگاه‌های ویران‌شده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاه‌های بابل بودند به میهن‌شان برگردانده‌است. در این نوشته اشارهٔ مستقیمی به آزادی قوم یهود از اسارت بابلیان نشده، اما با مطالعه و پژوهش منابع تاریخی مشخص شده‌است که آزادی یهودیان بخشی از سیاست کوروش پس از فتح بابل بوده است.[۱۳][۱۴][۱۵][۱۶]

منشور کوروش در ایران

در جریان جشن‌های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی ایران، منشور کوروش به رغم مخالفت دولت وقت بریتانیا برای چند روز به ایران آورده شد و به نمایش در آمد.[۱۷] برای بار دوم منشور حقوق بشر کوروش برای نمایش به مدت ۴ ماه در روز جمعه ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰ ساعت ۴:۲۵ دقیقه صبح تحت تدابیر امنیتی از بریتانیا وارد تهران شد. به همراه این منشور ویترین نمایش آن نیز آورده‌شد. مذاکرات برای انتقال این اثر تاریخی از ۵ سال پیش آغار شده‌بود که نهایتاً ۲ سال قبل موزهٔ بریتانیا با انتقال آن به ایران موافقت کرد. [۱۸] [۱۹] [۲۰] در روز شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۹ مراسم رونمایی از منشور با حضور و سخنرانی محمود احمدی‌نژاد و اسفندیار رحیم مشایی برگزار شد. طی این مراسم احمدی نژاد چفیه‌ی خود را بر گردن ۲ نفر که به‌عنوان نماد یک سرباز هخامنشی و کاوه آهنگر در مراسم حضور داشتند و سپس یک جوان بسیجی انداخت.[۲۱] در این مراسم نیل مک گرگور رئیس موزهٔ بریتانیا در سخنرانی خود که پیرامون تاریخچهٔ منشور کوروش بود، حکومت کوروش را «بزرگترین امپراطوری جهان» و فتح بابل و منشور کوروش را «پیروزی امپراطوری هخامنشی» و «فرازی از تاریخ یهودیان» توصیف کرد و این منشور را یک «میراث همگانی و متعلق به همهٔ انسان‌ها» دانست.[۲۲] تاریخ بازگشت این منشور به موزهٔ بریتانیا ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ اعلام شده. [۲۳]

رابطه بین مالکیت فکری و حقوق بشر

رابطه بین مالکیت فکری و حقوق بشر

دکتر حسین میرمحمد صادقی، استاد دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی

حقوق مالکیت فکری از پیشینه و سابقهای قدیمی برخوردار است. حتی گفته شده که رومیها از علایمی بر روی ظروف سفالی که نشانگر هویت سازندهی آنها بوده استفاده میکردند، و یک قانون مصوب 1474 میلادی در ونیز حق انحصاری ده سالهای را برای کسانی که ابزار جدیدی را اختراع میکردند پیشبینی کرده بود.
حق مالکیت فکری حتی در متون کهن پارسی نیز مورد اشاره قرار گرفته است. فردوسی در شاهنامه به بهرهگیری از دهقان دانشوری که دست کم چهار صد سال قبل از او داستانهای کهن را در مجموعهای به نام خداینامه به نثر گردآورده بود اشاره کرده و حق اخلاقی او را پاس داشته است.
لیکن، وقوع انقلاب صنعتی که منجر به انفجار ایدهها و ابزار جدید شد، موجب اهمیت یافتن بیش از پیش این حقوق گشت و البته میتوان گفت که پذیرش حق مالکیت فکری خود از علل وقوع انقلاب صنعتی هم بوده وگرنه کسی انگیزهی اختراع و ابتکار پیدا نمیکرد.
از قرن نوزدهم میلادی حمایت از مالکیت فکری، با توجه به انعقاد معاهدات بینالمللی مهمی در مورد این موضوع، دارای بعد بینالمللی و اهمیت فزایندهای شد در توجیه لزوم حمایت از مالکیت فکری میتوان ادلهی مختلفی را،اعم از مفهمومی و عملی، ارائه کرد. از جملهی توجیهات اخلاقی برای این حقوق، لزوم اعطای پاداش منصفانه در قبال یک تلاش فکری منتج به یک تولید جدید میباشد که هر عقل سلیمی بر آن صحه میگذارد. از لحاظ اقتصادی، این حقوق را میتوان این گونه توجیه کرد که وجود آن موجب تقسیم عادلانهتر منابع مالی میشود، از آن رو که هزینهی باز تولید هر چه بسیار کمتر از هزینهی اختراع اولیهی آن است،و در نتیجه، منافع مالی بیشتری باید به اختراع کننده و نه به کسانی برسد که درصدد بهرهمندی مالی از تلاش اولیهای مخترع و مبتکر میباشند.
توجیه اقتصادی دیگر این حقوق آن است که موجب تشویق مخترعان به اختراعات بیشتر و ورود ثمرات دانشورزی با بازار میگردد. زاویهی دیگری که میتوان از آن منظر به مالکیت فکری و حقوق مرتبط با آن نگریست، ارتباط آن با حقوق بنیادین بشر میباشد، به ویژه از آن رو که مالکیت فکری به نتایج و آثار حاصل از قوهی ابتکار و فکر انسان مربوط میشود و موضوع آن ایدههای جدید انسانها در ابعاد مختلف زندگی بشری است. با توجه به این که فکر و ا ندیشه اصیلترین بعد انسان را تشکیل میدهد،چگونگی رابطهی بین مالکیت فکری و حقوق بنیادین مالکیت فکری میتواند،بدون ریشه داشتن مقررات آن در حقوق و آزادیهای اساسی، وجود داشته باشد؟
نظریههای سنتی و مدرن راجع به حقوق بشر،همگی بر این نکته تأکید دارند که وجود و اعمال برخی از حقوق مبتنی بر وجود بعضی حقوق دیگر است. برای مثال،حق آزادی باید با حق رفاه،حق آزادی و حق آموزش همراه باشد. همین طور،حقوق مالکیت فکری باید در خدمت آن دسته از نیازهای مردم که آنها را با توجه به مبانی حقوق بشر، اساسی و بنیادین محسوب میکنند، مثل حق بر آموزش و بهداشت، قرار گیرد. بدین ترتیب، باید به این ابهام به طور جدی پرداخته شود که آیا برخی از اسناد بینالمللی راجع به حقوق مالکیت فکری،علیرغم حمایت از حقوقمشروع برخی از مردم، این کار را به بهای فرسودن ارزشهای بنیادین پذیرفته شده در جهان، مثل حق بر آموزش،بهداشت و توسعهی اقتصادی، انجام ندادهاند؟
اسناد جدیدتر در مورد حقوق مالکیت فکری،مثل موافقتنامهی TRIPS و معاهدات WIPO، این نکته را پذیرفتهاند که باید بین حقوق مالکیت فکری و رفاه اجتماعی،رفاه اقتصادی، بهداشت عمومی و حق بر غذا نوعی تعادل برقرار باشد. لیکن اجرای ا ین مسأله در عمل چندان آسان نیست. چگونه میتوان بین نیاز به پاداش دادن به مخترعان و مؤلفان و نیاز به اشاعهی اهداف فنی، علمی،بهداشتی و آموزشی توازن معنیداری برقرار کرد؟ دولتها چگونه میتوانند بین نیاز اقتصادی به کشف منابع جدید دانش و حق گروههای بومی در کنترل دانش خود و منابع فرهنگیشان تعادل برقرار سازند؟ آیا برخی از بهرهمندیها را باید از شمول مقررات مالکیت فکری مستثنی کرد؟ آیا باید مخترعان و مبتکران، به عنوان یک حق بنیادین، مجاز به هر گونه بهرهمندی اقتصادی از اختراع و ابتکارشان باشند؟
و بالاخره، با توجه به این که حق بر توسعه یکی از حقوق بنیادین در نسل سوم حقوق بشر میباشد،چگونه میتوان از حقوق مالکیت فکری در راستای رسیدن به توسعهپایدار جوامع استفاده کرد، به طوری که،ضمن توجه ویژه به این نکته که علم و تکنولوژی، در طول قرنها،بر اساس اشتراک افراد در دانش بشری توسعه یافتهاند،در عین حال،با رعایت حقوق مالکیت فکری، انگیزهی اختراع و ابتکار را در مخترعان و مبتکران زنده نگاه داشته و گسترش داد و به این ترتیب موجب توسعهی پایدارجوامع شد. ما در این مقاله به این مسأله خواهیم پرداخت که علیرغم مشکلات موجود، شاید غیرممکن بودن ابجاد تعادل کامل بین مالکیت فکری و حقوق بنیادین بشر، تلاش برای ایجاد حداکثر توازن بین این دو ممکن و از اهمیت اساسی برخوردار میباشد. در این مسیر، ملاحظات حقوق بشری باید بر ملاحظات اقتصادی محور اولویت داشته باشند.
بعید نیست که فقیهانی که گاه در آرای فقهی خود حق طبع را یک حق شرعی به حسای نیاورده و دیگران را ملزم به رعایت این حقوق ندانستهاند،در صدد نادیه گرفتن اهمیت مالکیتهای فکری، که امروزه مورد پذیرش و اتفاق عقلای عالم است،نبودهاند بلکه، در تگنای موجود برای ایجاد توازن بین حق ناشر و حق آگاه شدن مردم نسبت به مبانی فرهنگی و دینی، برای این دومی اولویت قائل شده،و به علاوه،بیشتر مواردی را مدنظر داشتهاند که برخی از ناشران کتب قدیمی اندیشمندان،فقیهان و محدثان نامی را، که طبعاً خود آن ناشران نقشی در تولید آنها نداشتهاند، منتشر کرده و با ذکر عبارت «حق چاپ محفوظ است» سعی در بازداشتن دیگران از ورود به این وادی،و نتیجه، جلوگیری از اشاعهی علم داشتهاند،چنان که این موضوع در نظریهی معروف امام خمینی (ره) مشاهده میشود.
در هر حال، به نظر میرسد که با اعمال درست حقوق مالکیت فکری و رعایت دقیق ضوابط آن، با توجه به موازین واصول بنیادین حقوق بشر،میتوان جامعهای انسانیتر و پیشرفتهتر داشت.
واژگان کلیدی: مالکیت فکری،حقوق بشر، موافقتنامهی WIPO, TRIPS-این مطلب و مطلب قبلی نقل از پرتال نشریه ماوی.

جایگاه علم قاضی در ادله اثبات دعوی

جایگاه علم قاضی در ادله اثبات دعوی

حسنا اشراقی

شریعت اسلام مدافع عدالت و مروج اصلاح است و مطلوب دستگاه قضا استیفای حقوق از کف رفته و در نهایت اجرای عدالت میباشد. قرآن نصبالعین و اساس تفکر اسلامی است و تجلی دارد بنحوی که در قول ایزدمنان در آیه شریفه 105 سوره مبارکه نساء آمده است (لِتَحَکمْ بین الناس بما اراک ...) وی در نظر آورده است حکم نموده از این رو قضای مجاز است که بر طبق علم خود در حقالناس قضاوت کند به دلالت عمومیت قول خدای متعال که «(فَاحکُمْ بینَهُمْ بالقسط) قابل ذکر است که در رتبهبندی ادله اثبات دعوی بسیاری از متفکرین قائلند که علم قاضی از شهادت والاتر است چرا که شهادت ایجاد ظن میکند لذا عمل به علم قاضی اولی است.
شایان ذکر است که منظور از شهود فوقالذکر، افراد عرفی اجتماع شاخصه این برجستگان است که تجربه به اثبات رسانده که تنها در صورت احساس فریضه با وسواس حاضر به اظهار و ادای شهادت میگردند که قطعاً سنخ شهادتی از این دست قابلیت اعتناء و اعتماد دارد.
جستاری در تاریخ فقه تطبیقی مذاهب، حکایت از این واقعیت دارد که مذهب امامیه متعتقد بر بیشترین اعتبار نسبت به خاستگاه رفیع علم قاضی در قیاس یا الباقی مکاتب فقهی اسلامی است و این دال بر فرهنگ انتزاعی و فقدان انسداد بر طرق قضا در این جریان زاینده فکری دارد،علم قاضی حائز ید بسیطی است و دایره حیطه آن مبسوط است. د رمکتب متعالی تشیع به واسطه خصیصه مفتوح بودن باب اجتهاد روح حاکم بر منابع و در نتیجه استنباط احکام از غنای مضاعفی بهرهمند است. با توفقی الهی حقوق مدنی جاریه کشور بر مبنای فقه تشیع پیر یزی گردیده است که با ارائه نظراتی در ارتقاء دانش قضایی کوشا بوده در کتب فقهی شیعه مکرراً و به صراحت پیرامون علم قاضی تصریح گردیده واز جمله مصادیق آن در کتاب کفایه الاحکام در باب قضا آمده است، امام به علم خود به طور مطلق حکم میکند و اشهر در غیر امام جواز حکم بر طبق علم به طور مطلق است، دگر از فقیه مبرز شیعه ابن ادریس نیز منقول میباشد که حکم قاضی بر طبق علمش در حقوق الناس جواز دارد. همچنین در مختصر النافع بیان گردیده که امام قادر است بر طبق علم خود به طور مطلق در حقوق الناس حکم نماید و در حقوق ... البته دو قول است. در شرح لمعه شهید ثانی در باب قضا آورده شده که قاضی به علم خود مورد دعوی را فیصله میدهد.
بسیاری از فقهای شیعه امامیه اجماع دارند بر جواز و نفوذ حکم مستند بر علم قاضی خواه در مجلس قضای خود به آن علم دست یافته یا از طرق دیگر قضاوت به این علم احراز و اشراف یابد. در ساختار حقوق جزای اختصاصی برای راههای ثبوت جزا علم قاضی حجیت دارد لذا به ضروریات اجتماعی حضور علم قاضی در روند و کیفیت صدور حکم قضایی بالأخص در روزگار معاصر از مبانی اساسی قضاوت به شمار میآید از این رو در ماده 231 قانون حدود و قصاص علم قاضی در شمار مهمترین ارکان قضاوت است قنایت به سیره عقلاء و مضامینی همچون فراست و تیزبینی و بینش تخصصی قضایی و قابلیت قرینهسازی در زیر مجموعههای علم ؟؟؟ قاضی جای میگیرد. به لسان حقوقی علم قاضی از ارزش اثباتی نافعی برخوردار است. در جریان دعاوی، این عنصر علم قاضی است که با استماع ادله طرفین دعوی و رؤیت مستندات و غیره با تیزبینی خود حقانیت را کشف و اقدام به صدور حکم مینمایند. مسند مقدس قضاوتی مستعد است که با اتکاء به علم قاضی و آراء وحدت رویه و ظرفیتهای حقوقی برحسب مورد به اتخاذ تصمیمات قضایی پرداخته و صدور رأی بنمایند. به حق است که از این چشمه شایسته و کارآمد در حقوق خصوصی نیز بنحوی پر رنگتر و بیش از پیش بهرهگیری شود.
براستی این علم قاضی است که حلقههای وصول حق به صاحب حق را ادراک نموده و به صیانت از عدالت میپردازد.
منابع :
1. محمد حسن مرعشی، قانون حدود و قصاص ص 125
2. شهید ثانی، ترجمه کتاب لمعه جلد اول کتاب قضاء
3. کفایة الاحکام

رئیس سازمان بازرسی کل کشور: فرمایشات رهبری را در دستور کار قرار

رئیس سازمان بازرسی کل کشور تأکید کرد: توصیه‌های مقام معظم رهبری در خصوص اقتدار و اعتماد عمومی را به عنوان دو رکن اصلی مورد نیاز قوه قضاییه به طور جدی پیگیری می کنیم.
به گزارش خبرگزاری فارس، پورمحمدی در جمع معاونان و مدیران این سازمان بر تلاش و برنامهریزی برای اجراییشدن فرمایشات، توصیهها و تذکرات مقام معظم رهبری تأکید کرد وبا برشمردن اقدامات سازمان بازرسی کل کشور در دورههای گذشته و فعلی برای اقتدار و اعتمادسازی، اظهار داشت: تذکر مقام معظم رهبری برآیندی است از مجموعه نیازها و راهکارهایی که باید انجام شود. مسیری که در آن گام برمیداریم باید در راستای اقتدار و اعتمادسازی باشد.
مطلب فوق و 3 مطلب قبلی برگرفته از پرتال نشریه ماوی.