روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

التماس دعا

دوستان شب قدر است التماس دعا

امربه معروف و نهی از منکر

amrebemaroof0708.jpg قال رسول الله صلى ‏الله ‏علیه ‏و ‏آله : مَن أَمَرَ بِالمَعرُوفِ وَنَهى عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَةُ اللّه‏ِ فِى الرضِ وَخَلیفَةُ رَسُولِهِ؛ هر کس امر بمعروف و نهى از منکر نماید، جانشین خدا در زمین و جانشین رسول اوست. مستدرک ‏الوسایل، ج12، ص179، ح13817 امام على علیه السلام : وَماأعمالُ البِرِّ کُلُّها وَالجِهادُ فى سَبیلِ اللّه‏ِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ إِلاّ کَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛ همه کارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر چون قطره‏اى است در دریاى عمیق. نهج البلاغه، حکمت 374 مَن تَرَکَ إنکارَ الْمُنکَرٍ بِقَلبِهِ ویَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الْأحیاءِ؛ کسى که منکَر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند، مرده‏اى است میان زندگان. تهذیب الأحکام، ج 6، ص 181 قال الباقر علیه السلام : إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ سَبیلُ الأنبیاءِ ، وَمِنهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَریضَةٌ عَظیمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ ، وتَحِلُّ المَکاسِبُ ، وتُرَدُّ المَظالِمُ ، وَتَعمُرُ الأرضُ ، وَیُنصَفُ مِنَ الأعداءِ ، وَیَستَقیمُ الأمرُ؛ امر بمعروف و نهى از منکر راه و روش پیامبران و شیوه صالحان است و فریضه بزرگى است که دیگر فرایض به واسطه آن بر پا مى‏شود، راه‏ها امن مى‏گردد و درآمدها حلال مى‏شود و حقوق پایمال شده به صاحبانش برمى‏گردد، زمین آباد مى‏شود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مى‏شود و کارها سامان مى‏پذیرد. MKA25.jpg 13861103011.jpg آیت الله العظمی خامنه ای : اولاً امر به معروف و نهى از منکر یک واجب است که رودربایستى و خجالت بر نمى‌دارد. ما گفتیم: اگر دیدید کسى مرتکب خلافى مى‌شود، امر کنید به معروف و نهى کنید از منکر. یعنى به زبان بگویید. نگفتیم مشت و سلاح و قوت به کار ببرید. اینها لازم نیست. خداى متعال که این واجب را بر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‌داند مصلحت چگونه است. ما هم تا حدودى حکم و مصالح الهى را درک مى‌کنیم. بزرگترین حربه در مقابل گناهکار، گفتن و تکرار کردن است. این‌که یک نفر بگوید اما ده نفر ساکت بنشینند و تماشا کنند، نمى‌شود. اگر یکى دچار ضعف نفس بشود، یکى خجالت بکشد و یکى بترسد، این‌که نهى از منکر نخواهد شد. گناهکار هم فقط بدحجاب نیست که بعضى فقط به مسأله‌ى بدحجابى چسبیده‌اند. این، یکى از گناهان است و از خیلى از گناهان کوچکتر است. خلافهاى فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجود دارد: خلافهاى سیاسى، خلافهاى اقتصادى، خلاف در کسب و کار، خلاف در کار ادارى، خلافهاى فرهنگى. اینها همه خلاف است. کسى غیبت مى‌کند، کسى دروغ مى‌گوید، کسى توطئه مى‌کند، کسى مسخره مى‌کند، کسى کم‌کارى مى‌کند، کسى ناراضى تراشى مى‌کند، کسى مال مردم را مى‌دزدد، کسى آبروى مردم را بر باد مى‌دهد. اینها همه منکر است. در مقابل این منکرات، عامل باز دارنده، نهى است؛ نهى از منکر. بگویید: «آقا، نکن.» این تکرار «نکن»، براى طرف مقابل، شکننده است. این نکته‌ى اول؛ که نهى از منکر، اراده و تصمیم و قدرت و شجاعت لازم دارد، که بحمداللَّه، در قشرهاى مردم ما و در زن و مرد ما وجود دارد. باید آن را به کار بگیرید. منتظر نباشید که دستگاهها بیایند و کارى بکنند. مسأله امر به معروف و نهى‏ازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امر به معروف ونهى‏از منکر کرد؟ البته من عرض مى‏کنم - قبلاً هم گفته‏ام - در جامعه‏اسلامى، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهى‏از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امر به معروف و نهى از منکر زبانى، مهمتر است. عاملى که جامعه رااصلاح مى‏کند، همین نهى از منکر زبانى است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمى که اشاعه فحشا مى‏کند، به آن آدمى که مى‏خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده‏نفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومى روى وجود و ذهن او باید سنگینى کند. این، شکننده‏ترین چیزهاست. همین نیروهاى مؤمن و بسیجى و حزب‏الّلهى؛ یعنى همین عامه مردم مؤمن؛ یعنى همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایى که جنگ را اداره کردند؛ همینهایى که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را مى‏توانند داشته باشند. بستگى به این دارد که چه کسى بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهید برخورد کنید، «زبان» است. شما به غیر از زبان، هیچ تکلیف دیگرى ندارید. نهى از منکر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حکومت، این‏طور نیست. تعجّب نکنید. من به شما عرض مى‏کنم که تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است. من چند سال است که گفته‏ام امر به معروف و نهى از منکر. البته عدّه‏اى این کار را مى‏کنند؛ اما همه نمى‏کنند. همه تجربه نمى‏کنند، مى‏گویند آقا چرا اثر نمى‏کند؛ تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید. اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است. شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایى ممکن است به نظر بعضى منکر بیاید؛ در حالى که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضى گفته‏اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏گویم احتمال تأثیر همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش براى شما که از من سؤال کردید، «زبان» است. 1_gol.jpg

سیمای حقوق در قرآن

سیمای حقوق در قرآن

براساس تفسیر نور
مجتبی جاویدی
زیرنظر: حجت‌الاسلام‌والمسلمین قرائتی
و دکتر حسین میرمحمدصادقی
این مطلب و مطالب 4 پست قبلی برگرفته از پرتال ماوی
قواعد جزایی
1. حرمت جان مسلمان
• حفظ جان یکی ازمقاصد اصلی شریعت بوده و شارع مقدس به طرق مختلف بر آن تأکید داشته است. بر این اساس، متعرض عمدی به جان افراد را به قصاص و متعرض سهوی و خطایی را به پرداخت دیه محکوم می‌کند و چنانچه قاتل شناخته نشود، حاکم دیه مقتول را از بیت‌المال پرداخت می‌نماید که در این مورد فقیهان قاعده‌ای ویژه تدارک دیده‌اند و معتقدند که «دم المسلم لایذهب هدراً»؛ خون مسلمان هدر نمی‌رود. این قاعده از آیات زیر قابل استنباط است:
 «وَ لَوْلَا رِجَالٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِسَآءٌ مُّؤْمِنُونَ وَ نِسَآءٌ لَّمْ تَعْلَمُوهُمْ أَن تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَکُم مِّنْهُم مَّعَرَّةٌ بِغیْرِ عِلْمٍ» (فتح، 25)
و اگر مردان و زنان با ایمانی (در مکه) نبودند که (به خاطر فرمان حمله) آنان را نشناخته پایمال کنید و ناآگاهانه از سوی مسلمین، کشته شده و به شما ضرر برسد (ما فرمان جنگ و حمله به مکه و مبارزه با این کفار را صادر می‌کردیم.
• خون مسلمان محترم است و تفاوتی بین مرد و زن در این خصوص وجود ندارد. «رجال مؤمنون و نساء مؤمنات»
 «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلی الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ الْأُنْثی بِالْأُنْثی فَمَنْ عُفِیَ لَهِ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدی بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ ألِیمٌ» (بقره، 178)
این کسانی که ایمان آورده‌اید! (قانون) قصاص در مورد کشتگان، بر شما (چنین) مقرّر گردیده است: آزاد در برابر آزاد و برده در برابر برده و زن در برابر زن، پس اگر کسی از ناحیه برادر (دینی) خود (یعنی صاحب خون و ولی مقتول) مورد عفو قرار گیرد. (یا قصاص او به خون‌بهاه تبدیل شود) باید شیوه‌ای پسندیدیه پیش گیرد و به نیکی (دیه را به ولی مقتول) بپردازد، این حکم تخفیف و رحمتی است از ناحیه پروردگارتان، پس برای کسی که بعد از این (از حکم خدا) تجاوز کند، عذاب دردناکی دارد.
• در جاهلیت قبل از اسلام، گاه به خاطر کشته شدن یک نفر، قبیله‌ای به خاک و خون کشیده می‌شد و جنگ‌های طولانی به راه می‌افتاد. اسلام با طراحی که در این آیه مطرح شده، هم حفاظت خون مردم و هم رضایت طرفین و رعایت حدود و اندازه را در نظر گرفته است. البته قانون قصاص، حکم الهی نیست که قابل عفو و اغماض نباشد، بلکه حقی است برای صاحبان خون که می‌توانند با گرفتن دیه و یا بدون آن، از حق خود صرف نظر کنند.
• این قاعده از سایر آیات دال بر مجازات قصاص ودیه قابل استنباط است.
2. تناسب کیفر و جرم
• مفهوم این قاعده این است که بایستی میان نوع و میزان مجازات در نظر گرفته شده با فعل ارتکابی مجرمانه، نوعی تناسب وجود داشته باشد. البته به نظر می‌رسد که در ت ناسب جرم و مجازات نباید تنها به خود جرم و کیفر آن توجه داشته بلکه می‌باید کلیه عوامل اجتماعی، اقتصادی،‌طریق اثبات جرم و به طور کلی بستر اجرای کیفر را نیز مورد توجه قرار داد. این قاعده از آیات زیر قابل استنباط است:
 «ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللهُ إِنَّ اللهَ لَعَفُوٌّ عَفُورٌ» (حج، 60)
(آری،) مطلب چنین است، و هر کس به همان مقدار که به او ستم شده مجازات کند، ولی باز هم به او ظلم شود،‌قطعاً خداوند او را یاری خواهد کرد، البته خداوند بخشایشگر و آمرزنده است.
• شاهد مثال: «مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبِ بِهِ»
 « وَ قالَ الَّذِینَ اسْتُضعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْل وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِی أَعْناقِ الَّذِینَ کَفَرُا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (سبأ، 33)
و زیر دستان به مستکبران گویند: بلکه (مایه‌ی گمراهی ما) نیزنگ شب و روز (شما بود)، آن گاه که ما را فرمان می‌دادید به خدا کفر ورزیم و برای او همتایانی قرار دهیم. و همین که عذاب را مشاهده کردند پشیمانی خود را پنهان نمودند. و ما در گردن کسانی که کفر ورزیدند غل‌ها قرار دادیم، آیا جز آن چه عمل می‌کردند جزا داده می‌شوند؟
• شاهد مثال: «هل یجزون الا ما کانوا یعملون»
 «وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَی اللهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ» (شوری،40)
و جزای بدی بدیی مانند آن است، پس هر که عفو کند و اصلاح نماید پس پاداش او بر خداست همانا او ستمکاران را دوست ندارد.
• شاهد مثال: «جزا سیَئة مثلها»
•  «مَنْ جاءَ بَالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (قصص، 84)
هر کس نیکی آورد، برای او (پاداشی) بهتر از آن خواهد بود، و هر کس بدی آورد،‌پس کسانی که کارهای ناروا انجام دهند،‌جز (به اندازه) آنچه کرده‌اند، مجازات نمی‌شوند.
• شاهد مثال: «مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُِونَ»
•  «فکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»
پس هر یک (از آنان) را به (جرم)گناهش گرفتار (عذاب) کردیم،‌پس بر بعضی از آنان باد شدید ریگ افشان فرستادیم،‌و بعضی از آنان را صیحه‌ی آسمانی (و بانگ مرگبار) فرا گرفت، و برخی را در زمین فرو بردیم، و بعضی دیگر را غرق کردیم و چنان نبود که خداوند بر آنان ستم کند،‌بلکه خودشان بر خود ستم کردند. (عنکبوت، 40)
• شاهد مثال: «فکلاًّ اخذنا بذنبه»
•  «مَنْ عَمِلَ سَیَّئَةً فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیها بَغَیْرِ حَسابٍ» (غافر، 40)
هر کس کار بدی انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمی‌شود و هر کس از مرد یا زن که مؤمن باشد و کار شایسته‌ای انجامدهد،‌پس اینانند که داخل بهشت می‌شوند و در آن جا بی حساب روزی دده می‌شوند.
• شاهد مثال: «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلا یُجْزی إِلاَّ مِثْلَها»
•  «فَمَنِ اعْتَدی عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بَمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُم» (بقره، 194)
هر کس به شما تجاوز کرد، به مانند آن تجاوز، بر او تعدی کنید.
• شاهد مثال: «فَاعْتدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیْکُمْ»

فرهنگ مردم ایران در ماه مبارک رمضان

فرهنگ مردم ایران در ماه مبارک رمضان

نور خورشید آن هنگام که از پنجره های گوناگون به رنگ های مختلف عبور می کند، خود نیز به جامه هر یک از این رنگ ها درمی‌آید. به همین سان، دین هم چون در میان اقوام گوناگون تجلی می‌یابد، به لباس هر قوم درمی‌آید و در هر جا هیئتی می‌یابد متفاوت از جای دیگر. این نوشتار کوششی است برای نمایاندن اشکال فرهنگی رمضان در تمدن ایرانی.

پیشواز و فراهم نمودن ملزومات ماه رمضان
چهره‌ تمام شهرها و روستاهای ایران از نیمه‌ ماه شعبان دگرگون می‌شود و ‌ مردم به جنب و جوش و تکاپو افتاده و خود را برای استقبال از ماه مبارک رمضان؛ ماه عبادت، ماه پرهیز از گناه، ماه پالوده شدن از دوگانگی و ماه نزدیک شدن به پروردگار آماده می کنند. از چند روز قبل از آغاز ماه رمضان، مردم به نظافت و پاکسازی خانه‌ها، محله‌ها، تیمچه‌ها، بازارها، دکان‌ها، تکیه‌ها، مساجد و حسینیه‌ها می‌پردازند. خانه‌تکانی، تمیز کردن و تهیه مایحتاج ماه رمضان از دل‌مشغولی‌های این روزهای مردم است.

پیشواز ماه رمضان در شهرهای ایران
در روستای «آوانک طالقان» بسیاری از مردم سه روز اول، وسط و آخر ماه‌های رجب و شعبان را روزه می‌‌گیرند و عقیده دارند با روزه‌ ماه رمضان، خداوند ثواب سه ماه روزه را برای آنان ثبت می‌کند. هر کس این ایام را روزه بگیرد، می‌گویند: «روزه‌ سه ماهان» گرفته است. بعضی‌ها هم تنها سه روز آخر ماه شعبان را روزه می‌گیرند و به پیشواز ماه رمضان می‌روند.
در «فرنق خمین» عده‌ای یک روز و بعضی دو تا سه روز قبل از ماه رمضان روزه‌ پیشواز می‌گیرند. این روزه را «روزه نذری» می‌گویند و از خدا حاجت می‌طلبند تا دردشان را دوا کند؛ مسافرشان را به سلامت از سفر بازگرداند؛ قرض‌شان را ادا کند؛ اولادی به آنها عطا کند؛ زیارت قبور ائمه – علیهم السلام- را قسمت آنها کند؛ گناهان‌شان را بیامرزد و روزی بلند و حلال نصیب آنها بگرداند.
آنهایی هم که از سال قبل یا سال‌های قبل روزه بدهکارند، چند روز قبل از ماه رمضان به نیت ادای قرض‌ خود روزه می‌گیرند.
در برخی شهرهای استان گیلان از جمله رشت و بندرانزلی، به پیشواز رفتن ماه رمضان را «پیشاشو» گویند و اکثر مردم پیشواز ماه رمضان را مستحب می‌دانند و بر انجام این امر مصّرند.

رؤیت هلال در شب اول ماه
در گذشته‌های نه چندان دور، در شهرستان یزد برای رؤیت ماه، مردم غروب روز آخر ماه شعبان بر بالای مناره‌ها، گلدسته‌ها، تکیه‌ها، پیش‌طاق مساجد و پشت‌بام‌ها می‌رفتند و با نگاه دقیق به آسمان به جست وجوی ماه می‌پرداختند و در صورت مشاهده‌ ماه، اعمال مخصوص ماه رمضان را به جا می‌آوردند.
همگانی شدن مراسم آغاز ماه رمضان در صورتی بود که «اعلم بلد» (مجتهد جامع الشرایط) به آن حکم می‌کرد. برای این که «اعلم بلد» به آغاز ماه حکم کند، باید شخصاً ماه را می‌دید یا به‌ گفته‌ عده زیادی که ماه را دیده بودند، یقین حاصل می‌کرد و یا به قول دو مؤمن عادل اکتفا می‌ نمود.
وی بعد از به جا آوردن نماز جماعت مغرب و عشاء به منبر می‌رفت و ضمن خواندن خطبه، آغاز ماه رمضان را به اطلاع حاضران می‌رساند. سپس مؤذن بر بالای گلدسته مسجد می‌رفت و اذان می‌گفت. بعضی از افرادی هم که صدای اذان را می‌شنیدند به اذان گفتن می‌ایستادند تا صدای اذان به دورترین نقاط برسد و مردم از حکم مطلع شوند. اگر هوا ابری و رؤیت ماه غیرممکن بود، افرادی را به آبادی‌ها و شهرهای نزدیک که افق‌شان با افق شهر یکی بود و احتمال می‌دادند آسمان آنجا صاف است می‌فرستادند تا از رؤیت ماه اطمینان حاصل کنند.
مردم اگر از این راه هم موفق به دیدن ماه نمی‌شدند، به خانه‌های‌ خود می‌رفتند و منتظر حکم مجتهد می‌ماندند. در ‌صورتی‌که شب از نیمه می‌گذشت و دیدن ماه ثابت و معلوم می‌گشت، به وسیله نواختن نقاره حلول ماه رمضان را اعلام می‌کردند. چنانچه تا هنگام سحر دیدن ماه ثابت نمی‌شد، مردم سحری می‌خوردند و روزه می‌گرفتند تا اگر ماه رمضان آغاز شده باشد از ادای تکالیف دینی غافل نمانند. به این ترتیب، اگر تا قبل از ظهر اطلاع می‌یافتند که ماه رمضان آغاز نشده است، روزه خود را می‌شکستند و در غیر این صورت، روزه را ادامه می‌دادند.
از جمله عقاید مردم در مورد دیدن ماه نو آن است که به محض رؤیت ماه چشم‌شان را می‌بندند و سعی می‌کنند روی قرآن یا نام خدا یا ظرف آب یا سبزه و یا روی زیبا بگشایند و صلوات بفرستند. همچنین عقیده دارند در لحظه‌ دیدن ماه نو هر حاجتی از خداوند طلب کنند، برآورده خواهد شد.
در «صغاد آباده فارس» اگر چهار مؤمن موفق به دیدن ماه نو می شدند، متفقاً به مسجد جامع صغاد می‌رفتند و به مؤذن می‌گفتند: «جار بکش، امشب حتماً شب نیت است.»
مؤذن هم روی بام یا گلدسته مسجد می رفت و با صدای بلند می‌گفت: «مؤمنان ماه نو را دیده‌اند. خود را برای سحری خوردن و روزه گرفتن آماده کنید.»
اما اگر هوا ابری بود و موفق به دیدن ماه نمی شدند، چند نفر را به شهرهای «آباده» و «قمشه» (شهرضا) یا آبادی‌های اطراف می‌فرستادند تا از دیدن ماه مطلع شوند.
در «اصطهبانات» فارس به محض دیدن هلال ماه مبارک رمضان چند توپ شلیک می‌کردند تا همه مردم با‌خبر شوند.
در «جهرم» مردم برای دیدن ماه نو به «کوه البرز» (کوهی است نزدیک شهرستان جهرم) که مشرف به شهر است می‌رفتند و با دیدن ماه چشم‌شان را می‌بستند و آن را روی انگشتر فیروزه یا درخت سبز یا آب روان و یا قرآن می‌گشودند و اگر هیچ کدام از آنها در دسترس نبود، چشم‌شان را روی سکّه باز می‌کردند.
در «کازرون» بعد از دیدن هلال ماه رمضان، مردم سه صلوات می‌فرستادند و می‌گفتند: «خدایا یک ماه قدم‌دار و مبارکی رو همه شیعیون (روی همه‌ شیعیان) نو شده باشد.» یا می گفتند: «الهی ماه شریف و مبارک و با برکتی رو همه‌ عزیزون و غریبون (عزیزان و غریبان) نو شده باشد.»
مردم «اراک» هم وقتی هلال ماه رمضان را می‌دیدند به یکدیگر تبریک می‌گفتند و آرزوی توفیق گرفتن روزه و انجام عبادت برای خود و دیگران می‌کردند.
اراکی‌ها هنگام دیدن ماه نو سعی می‌کنند چشم‌ خود را روی قرآن یا آب روان بگشایند. بعضی آب روان را روشنایی و بعضی سرگردانی می‌دانند. عده‌ای هم ماه را در آیینه‌ای که روبه‌روی ماه نگه می‌دارند، مشاهده می‌کنند و دیدن ماه را در آیینه مبارک می‌دانند. در این شهر هنگام رؤیت ماه رسم است چند پیرمرد به پشت‌بام یا گلدسته مساجد بروند و اذان اول را بگویند.
در «قمصر» کاشان برای دیدن هلال ماه رمضان مردم به بام خانه‌های‌شان می‌رفتند و با خود یک جلد کلام‌الله مجید، یک آیینه و یک سینی می بردند که داخل آن یک ظرف آب و کمی سبزی خوردن قرار داشت. آنان روی فرش رو به قبله می‌نشستند، آن‌گاه آیینه را به سمت آسمان می‌گرفتند و آن قدر جا به جا می‌کردند تا ماه را در آیینه ببینند. به‌محض مشاهده‌ ماه یک شخص باسواد با صدای بلند سوره «یاسین» را قرائت می‌کرد و دیگران در دل همراه با او تکرار می نمودند. سپس یک «حمد» و سه «قل هو ‌الله» خوانده و چند صلوات می‌فرستادند. سرانجام هر یک از افراد جرعه‌ای از ظرف محتوی آب و سبزی می‌نوشیدند و عقیده داشتند خوردن آب و سبزی به آنها نیروی قناعت می‌دهد و موفق می‌شوند بدون ناراحتی ماه مبارک رمضان را روزه بگیرند. بعد از این اعمال، یک نفر بر طبل می‌زد تا اگر کسی ماه را ندیده باشد مطلع شود.
در قمصر، باز گشودن چشم را بعد از دیدن هلال در صورت سادات شگون می‌دانند و سعی می‌کنند وقتی هلال ماه رمضان را دیدند، به صورت سید یا سیده‌ای نگاه کنند.
سادات هم وقتی ماه را می‌بینند به سینه‌ خود نگاه می‌کنند و صلوات می‌فرستند.
در «تاکستان» قزوین پس از رؤیت ماه نو بر آیینه و قرآن می‌نگرند. کسانی هم که در سینه خال دارند، پس از مشاهده‌ ماه به سینه‌ خود نگاه می‌کنند و معتقدند چون این خال خدایی است، برای آنها خوشبختی می‌آورد.
زنانی که فرزند ندارند، دختر یا پسر بچه‌ای خوش‌رو را با خود به روی بام می‌برند و به محض دیدن ماه به روی او نگاه می‌کنند و از خدا می‌خواهند که به آنها بچه‌ای سالم و زیبا عطا کند.
در «لُهران» طالقان در آغاز هر ماه، از جمله در ماه رمضان، روز اولِ ماه کودکی را به خانه می‌آوردند. کودک چند دقیقه‌ای در خانه می‌ماند و به او تنقلاتی مثل گردو، سنجد، کشمش و یا پول می‌دادند. آن‌گاه او را با محبت به خانه‌ خود می‌فرستادند و معتقد بودند چون کودکان معصوم هستند، خوش‌قدم می‌باشند و خیر و برکت با کودکان به خانه‌ آنها می‌آید و تا آخر ماه،‌ زندگی افراد خانواده به خوشی و تندرستی خواهد گذشت.
در «مشهد» عقیده بر این بود که وقتی هلال ماه رمضان را دیدند، باید به شمشیر نگاه کنند. اگر شمشیر نباشد به سبزه، به گل، به آب و یا به چراغ نگاه می‌کردند. اما اگر هیچ کدام از این‌ها در دسترس نبود، به کف دست راست‌ خود نگاه می‌کردند و صلوات می‌فرستادند و دست را بر صورت‌شان می‌کشیدند یا این که چشم‌شان را می‌بستند و یک نفر قرآن می‌آورد و یک حبه قند در کف دست‌شان می‌گذاشت. آن گاه چشم‌شان را به روی قرآن باز می‌کردند و قند را در دهان‌شان می‌گذاشتند. بعضی‌ افراد نیز چشم‌شان را می‌بستند و کورمال کورمال دست‌شان را به دیوار می‌گرفتند و تا لب حوض می‌رفتند و به آب نگاه می‌کردند.
زنان مشهد برخلاف زنان قزوین و طالقان عقیده داشتند نباید با دیدن هلال ماه رمضان به صورت کودک نگاه کرد؛ والاّ تا آخر ماه رمضان زمین می‌خورند.
اهالی روستای «خوانیک علیای بیرجند» هم عقیده داشتند هلال ماه مبارک رمضان را باید با یکی از این پنج چیز نو کنند: کف دست راست، آیینه، روی دختر باکره، آب روان و سبزه. آنان معتقد بودند چنانچه تا سه شب موفق به دیدن ماه نشوند، باید سه مرتبه روی زمین به طرف مغرب بغلتند تا آن ماه بر آنها خوش و میمون سپری شود؛ وگر‌نه غم و اندوه به سراغ‌شان خواهد آمد.

مجالس ختم قرآن در ماه رمضان
محل برگزاری مراسم ختم قرآن مردها اغلب در مساجد است. در بهار و تابستان در صحن یا پیش طاق مسجد و در پاییز و زمستان در شبستان یا به قول یزدی‌ها در گرم‌خانه مسجد مجلس قرآن برپا می‌شود. معمولاً بعد از نماز صبح یا ظهر و یا عشاء اغلب آنهایی که در نماز جماعت شرکت می‌کنند دور تا دور شبستان می‌نشینند و قرآنی را که از خانه آورده‌اند، در دست ‌گرفته و آماده شرکت در ختم قرآن می‌شوند. آغازکننده کسی است که سمت رهبری گروه را دارد و به خاطر استادی اش در قرائت قرآن لقب «قُراء» گرفته ‌است. این شخص در صدر مجلس می‌نشیند و با خواندن آیاتی از اول یک جزء قرائت قرآن را آغاز می‌کند. پس از خواندن چند آیه نوبت به شخصی که سمت راست «قراء» نشسته است می‌رسد و به این ترتیب هر کدام از شرکت‌کنندگان آیاتی از قرآن را می‌خوانند. «قُراء» نیز با دقت گوش می‌دهد و غلط‌ها را تصحیح می‌کند. نوبت هر کس که تمام می‌شود «قراء» با گفتن عبارت «غفرالله» نوبت را به نفر بعد می‌دهد و او دنباله سوره را قرائت می‌کند. اگر ماه رمضان 30 روزه باشد، هر روز یک جزء از قرآن خوانده می‌شود؛ اما اگر ماه 29 روزه باشد 10 روز آخر ماه هر روز چند آیه بیشتر خوانده می‌شود تا روز بیست و نهم که جزء سی‌ام هم تمام شود و یا این که روزهای بیست و هشتم و بیست و نهم یک جزء و نیم از قرآن خوانده می‌شود.
مشهدی‌ها معتقدند قرآنی را که در ماه رمضان آغاز می‌کنند باید حتماً تا آخر ماه تمام کنند؛ و‌گر‌نه قرآن نفرین‌شان می‌کند یا قرض‌دار می‌شوند.
در ماه رمضان در هر محله از هر شهری چندین مجلس زنانه‌ قرائت قرآن برپا می‌شود و اغلب مجالس صبح‌ها که زنان فراغت بیشتری دارند، برگزار می‌شود. در مجلس ختم قرآن زنانه هر روز قبل از قرائت قرآن ابیاتی در مدح پیامبر(ص) و ائمه اطهار – علیهم السلام- می‌خوانند و صلوات می‌فرستند و بعد قرائت قرآن را آغاز می‌کنند.
در «فرنق خمین» هم در ماه رمضان برای شادی روح اموات ختم قرآن می‌گیرند؛ مخصوصاً در شب‌های نوزدهم تا بیست و سوم. هر کس که مایل است ختم قرآن بگیرد، روز مقرر افطاری تهیه می‌ کند. آن‌گاه آن شخص به مسجد می‌رود و یکی از قرآن های مسجد را که در 30‌ جزء است و در جعبه‌ای قرار دارد، به امانت می‌گیرد و به خانه می‌‌آورد. هر سه جزء از 30 ‌پاره یا هر شش نیم جزء از 60 پاره یا هر 12 جزء از 120 پاره قرآن را برای هر یک از قرآن‌خوانان به در خانه‌اش می‌برد. پس از سلام و احوال‌پرسی از آن شخص دعوت می‌کند برای ختم قرآن و صرف افطار به خانه او برود. بعد از ظهر قاریان و مهمانان به خانه صاحب ختم می‌آیند و در اتاق مخصوصی که فرش شده است دور تا دور می‌نشینند و مشغول قرائت قرآن می‌شوند. ختم قرآن تا نزدیک غروب ادامه می‌یابد و با بلند شدن صدای اذان، ختم قرآن تمام می‌شود و همه آماده افطار می‌شوند. سفره‌ای وسط اتاق پهن می‌کنند و با خوراکی هایی که تهیه دیده‌اند از مهمانان ‌پذیرایی می‌کنند و به این ترتیب مراسم ختم قرآن پایان می‌پذیرد. ناگفته نماند هر روز ختم قرآن در خانه یکی از کسانی‌که نذر دارند بر پا می‌گردد.
در «گازار بیرجند» کسانی که قصد ختم قرآن داشته و خود سواد ندارند، از چند ملاّی باسواد خواهش می‌کنند برای آنان ختم قرآن بگیرند. به این ترتیب بانی ختم قرآن غذا یا حلوایی درست می‌کند و به‌طور مساوی به در خانه‌ قاری‌ها یا ملاّها می‌برد. همراه با این غذا یا حلوا نام جزئی از قرآن را هم بر روی کاغذ می‌نویسد و به آن ملاّ می‌دهد و از او خواهش می‌کند آن جزء قرآن را برایش بخواند. ملاّ هم در اولین فرصت، در ماه رمضان آن جزء قرآن را قرائت می‌کند و ثوابش را هدیه بانی می‌کند. با این عمل معتقدند خداوند ثواب ختم قرآن را برای بانی منظور می‌کند.
ادامه دارد...

سیمای حقوق در قرآن (براساس تفسیر نور)

قواعد حقوقی
1- اصالهاللزوم
- معنای قاعده اصالة اللزوم این است که اصل در تمامی عقود، اعم از تملیکی و عهدی، لازم بودن آنهاست. بنابراین پس از آن که عقدی میان طرفین منعقد شد، چنانچه در امکان انحلال یا عدم امکان انحلال آن تردید وجود داشته باشد، مادام که دلیلی قوی اقامه نشود، اصل بر بقا و استمرار رابطه منعقد شده است. از آیات زیر این اصل قابل استنباط است:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» (مائده،1)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، به عقد و پیمانها [ی خود با خدا و مردم] وفا کنید.
- مسلمانان باید به همه پیمانها- با هر کس و هر گروه- پایبند باشند؛ چه قراردادهای لفظی، چه کتبی و چه عملی، پیمانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا خانوادگی؛ با قوی یا ضعیف، با دوست یا دشمن، با خدا (مثل نذر و عهد) یا مردم، با فرد یا جامعه، با کوچک یا بزرگ، با کشورهای منطقه یا قراردادهای بینالمللی.
کلمه «العقود» دارای الف و لام جنس است و لذا همه قراردادها را شامل میشود: «أوفوُا بالعُقودِ».
«وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ». (انفال، 58)
و اگر خوف آن داشتی که گروهی [در پیمان] خیانت کنند، تو نیز عهدشان را به سوی آنان بینداز و آن را لغو کن، یا به آنان اعلام کن که همانند خودشان عمل خواهی کرد. همانا خداوند خائنان را دوست ندارد.
- انسان مسلمان به قراردادها و معاهدات خود پایبند است و تا خوف خیانتی نباشد، وفا لازم است: «وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ».
«بَرَآءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ». (توبه، 1)
[این آیات اعلام جدایی و] بیزاری و برائتی است از سوی خدا و پیامبرش نسبت به مشرکانی که با آنان پیمان بستهاید.
- اعلام برائت به خاطر پیمانشکنی کفّار بود که در آیات 7 و 8 مطرح شده است؛ وگرنه قانون کلّی، مراعات پیمانهاست و تا طرفِ مقابل به پیمان وفادار باشد، باید آن را نگه داشت.
«کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» (توبه،7)
چگونه میتواند نزد خدا و رسولش، پیمانی با مشرکان [عهدشکن] باشد؛ مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید. پس تا هنگامی که به عهدشان وفادارند، شما هم وفادار بمانید که خداوند متّقین را دوست دارد.
- در وفاداری به پیمانها یا نقض آن با دشمنان، باید مقابله به مثل کرد: «فَمَا استَقامُوا لَکُم...».
«الَّذِینَ عاهَدْتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ». (انفال، 56)
[بدترین جنبندگان نزد خداوند] آنانند که از ایشان پیمان گرفتهاید، سپس پیمان خود را در هر بار میشکنند و [در وفاداری و حفظ پیمان] اهل تقوا و پروا نیستند.
- با توجه به آیه قبل و این آیه، بدترین افراد نزد خداوند کسانی معرفی شدهاند که به عهد و پیمان خود وفادار نیستند.
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَلا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ» (رعد، 20)
[خردمندان] کسانی هستند که به پیمان الهی وفا میکنند و عهد [او را] نمیشکنند.
- احترام به پیمانها و قراردادهای اجتماعی از ویژگیهای انسان مؤمن عاقل است: «لا یَنقُضُون المِیثاقَ«
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْکاثاً تَتَّخِذُونَ أَیْمانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ أَنْ تَکُونَ أُمَّةٌ هِیَ أَرْبَی مِنْ أُمَّةٍ إِنَّما یَبْلوکُمُ اللهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»(نحل،92)
و مانند آن زن نباشید که بافته خویش را پس از محکم بافتن، رشته رشته میکرد. سوگندهای خود را دستاویز [فریب و خیانت] میان خودتان میگیرید؛ به خیال آن که گروهی از گروه دیگری بیشتر است، [و پیمانی را که با گروه ضعیف بستهاید میشکنید]. جز این نیست که خداوند شما را با آن سوگندها، آزمایش میکند و حتماً آنچه را که در آن اختلاف میکردید در قیامت برایتان روشن خواهد ساخت.
- از این آیه وجوب وفای به عهد و لازمالاجرا بودن آن قابل استنباط است.
«وَ أَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْئوُلاً» (اسراء، 34)
و به پیمان وفا کنید که [در قیامت] از عهد و پیمان سؤال خواهد شد.
- به تمامی عهود و پیمانها باید وفادار بود: «أوفُوا بِالعَهد».
«وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیِلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا» (مریم، 54)
و در این کتاب از اسماعیل یاد کن که او همواره در وعدههایش صادق و فرستادهای پیامبر بود.
- وفای به عهد از صفات ارزشمند انسانی است: «کانَ صادقَ الوَعدِ».
«فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنا وَ بَیْنَکَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلا أَنْتَ مَکاناً سُویً» (طه، 58)
فرعون ادامه داد پس ما [هم] حتماً سحری همانند آن [سحر] را برای تو خواهیم آورد. پس [اکنون] بین ما و خودت زمانی قرار بده که از آن تخلّف نکنیم. [آن هم در] مکانی هموار و با فاصلهای که نسبت به همه یکسان باشد.
- حتی به وعدههای داده شده به دشمن نیز باید وفادار بود: «موعداً لا نُخلِفُهُ»
«مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» (احزاب، 23)
از میان مؤمنان مردانی هستند که آنچه را با خداوند پیمان بسته بودند، صادقانه وفا کردند [و خود را آماده جهاد نمودند]، برخی از آنان پیمانشان را عمل کردند [و به شهادت رسیدند] و بعضی دیگر در انتظار [شهادت] هستند و هرگز [عقیده و پیمان خود را] تغییر ندادند.
- تعهّد، لازم الاجرا و عمل به آن نشانه صداقت است: «صَدَقُوا ما عاهَدوا».
«وَ ما کانَ استِغْفارُ إِبْراهِیمَ لِأَبِیهِ إلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها إِیّاهُ» (توبه، 114)
و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش [عموی مشرکش که سرپرستی او را بر عهده داشت] فقط به خاطر وعدهای بود که به او داده بود.
- وفای به عهد حتی نسبت به انسان کافر هم لازم است: «مَوعِدَة وَعَدَها».
«وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ» (توبه، 12)
اما اگر [به جای توبه] سوگندهای خویش را پس از بستنِ پیمانشان شکستند و در دین شما، زبان به طعنه [و عیبگویی] گشودند، پس با سران کفر بجنگید؛ زیرا که آنان را [پایبندی به] سوگندی نیست. باشد که [با شدتِ عمل شما] از کردار خود باز ایستند.
- وجوب وفای به عهد تا زمانی است که آنان به عهد خود وفادار باشند؛ ولی اگر آنان پیمانشکنی کنند، وفای به پیمان لازم نیست: «وَ إِنْ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ... فَقاتِلُوا».
2- لاحرج
- در لغت «حرج» به معنای ضیق و در تنگنا قرار گرفتن است. بدین ترتیب قاعده «لاحرج» به معنای نفی هر حکمی است که موجب حرج شود. به قول برخی دیگر، حرج وصف افعالی است که احکام به آنها تعلق میگیرد؛ یعنی حکم مانند وجوب، حرجی نیست؛ بلکه خود عمل حرجی است. پس فعل حرجی نفی شده است؛ نه حکم حرجی. این قاعده از آیات زیر قابل استنباط است:
«وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج، 78)
و در دین [اسلام] هیچگونه دشواری بر شما قرار نداد.
- قاعده لاحرج در انتهای آیه مورد اشاره قرار گرفته است: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجِ»
«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ بَیِّناتٍ مِنَ الْهُدی وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهرَ فَلْیَصُمْهُ وَ مَنْ کانَ مَرِیضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیَّامٍ أُخَرَ یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ» (بقره، 185)
روزه در ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده است. [و قرآن کتابی است که] هدایتگر مردم همراه با دلایل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است. پس هر کس از شما که این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد. و آن کس که بیمار یا در سفر باشد، روزهای دیگری را به همان تعداد روزه بگیرد. خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد.
- اسلام دین آسان و بنای آن بر سهولت و عدم سختگیری است. هر کس مریض یا مسافر بود نباید روزه بگیرد؛ بلکه باید در آینده قضای آن را انجام دهد: «یُرِیدُ اللهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفاءَاللهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللَّاتِی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالّصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیهِمْ فِی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکِونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ» (احزاب، 50)
ای پیامبر، ما برای تو همسرانی که مهرشان را پرداختهای، حلال کردیم و همچنین کنیزانی را که [به عنوان غنایم جنگی] خداوند بر تو ارزانی داشته و مالک شدی [بر تو حلال کردیم] و نیز [ازدواج با] دختران عمویت و دختران عمّههایت و دختران دایی و دختران خالههایت را که با تو هجرت کردهاند [برای تو حلال کردیم] و زن با ایمانی که خود را به پیامبر ببخشد [و مهریّهای از حضرت نخواهد] اگر پیامبر بخواهد میتواند او را به عقد خویش درآورد. [این قانون عقد بدون مهریّه] مخصوص توست؛ نه دیگر مؤمنان. همانا میدانیم که برای مؤمنان درباره همسران و کنیزانشان چه حکمی کردهایم. [این برای آن است که] تا برای تو مشکلی نباشد.
- قاعده لاحرج در مورد پیامبر نیز جاری است و خداوند دوست ندارد پیامبر هم در تنگنا قرار گیرد: « لِکَیْلا یَکِونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ»
«فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجالاً أَوْ رُکْباناً» (بقره، 239)
پس اگر [از دشمن یا خطری] بیم داشتید، پیاده یا سواره به هر شکل که میتوانید نماز گزارید.
- وقتی امکان استقرار بدن و یا ایستادن به سوی قبله و یا سایر شرایط نباشد، رعایت این شرایط لازم نیست.
«وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لا مَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً» (نساء، 43)
و اگر بیمار یا در سفر بودید، یا یکی از شما از جای گودی [کنایه قضای حاجت] آمد، یا تماسی [و آمیزش جنسی] با زنان داشتید و [در این موارد] آب نیافتید، پس بر زمین [و خاک] پاک و دلپسندی تیمّم کنید دو کف دست بر خاک زنید.
- در مواردی که وضو یا غسل لازم است و آب یافت نشود، تیمم جایگزین آن میشود.
«لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَ رَسُولِهِ» (توبه، 91)
بر ناتوانان و بیماران [که نمیتوانند در جهاد شرکت کنند] و تهیدستانی که چیزی برای خرج کردن [در راه جهاد] نمییابند، ایرادی نیست؛ به شرط آن که خیرخواه خدا و پیامبرش باشند و از آنچه در توان دارند مضایقه نکنند.
- ضعیفان و بیماران که ناتوانی جسمی دارند، از جهاد با جان و فقیران که ناتوانی مالی دارند، از جهاد با مال معافاند.
«إِن یَسْئَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُواْ وَ یُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ» (محمد، 37)
و اگر خداوند اموالتان را بخواهد و به آن اصرار ورزد، بخل میورزید و [به سبب همین بخل] کینههای شما را آشکار میسازد.
- خداوند انسان را به امور حرجی و مشقتآور فرمان نداده است. قوانین و فرمانهای الهی متناسب با استعداد و توان ذاتی انسانهاست. کلمه «احفاء» که مصدر «یحفکم» است، به معنای تحمیل مشقت است.
3- احسان
یکی از مسقطات ضمان قهری احسان میباشد؛ بدین معنا که هرگاه کسی به انگیزه خدمت و احسان به دیگران موجب ورود ضرر به آنها شود، عمل او تعهدآور نیست. مثلاً چنانچه شخصی ببیند که فردی در آتش افتاده و میسوزد و برای حفظ جان و دفع خطر از او مجبور شود لباس او را پاره کند، در این صورت آن فرد ضامن قیمت لباس نخواهد بود؛ زیرا پاره کننده لباس در چنین شرایطی قصد احسان و خدمت به صاحب لباس و دفع ضرر از او را داشته است. این قاعده از آیه زیر قابل استنباط است:
«لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مّنْ سَبِیلٍ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه، 91)
بر ناتوانان و بیماران [که نمیتوانند در جهاد شرکت کنند] و تهیدستانی که چیزی برای خرج کردن [در راه جهاد] نمییابند، ایرادی نیست؛ به شرط آن که خیرخواه خدا و پیامبرش باشند [و از آنچه در توان دارند مضایقه نکنند؛ زیرا] بر نیکوکاران راه سرزنش و مؤاخذهای نیست و خداوند بخشنده مهربان است.مجتبی جاویدی زیرنظر: حجت‌الاسلام‌والمسلمین قرائتی و دکتر حسین میرمحمد صادقی-منبع ماوی