روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

روزنگار عدالت:علی قنبریان علویجه

حقوقی-اجتماعی-آموزشی-خبری

قضات کور

" یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجاً " . آیه 18 سورة نبأ

روایت شده است " معاذ بن جبل " یکی از اصحاب پیامبر دربارة این آیه و ایات پس از آن از پیامبر اکرم (ص) پرسش کرد. پیامبر (ص) در پاسخ او فرمود: ای معاذ ، دربارة مطلب بزرگی پرسش کردی. آنگاه چشمان مبارش را فرو بست و فرمود: ده طایفه از امت من به طور پراکنده محشور می شوند، خداوند آنها را از میان مسلمانان مشخص فرموده. صورت بعضی از آنها به شکل میمون و بوزینه است برخی به صورت خوک و بعضی وارونه اند که پاهایشان بالا و صورتشان پایین است و در این حال به صورت هایشان به زمین کشیده می شوند. بعضی کورند و به این طرف و آن طرف می روند. بعضی کر و گنگ هستند و شعور ندارند. بعضی زبانهای خود را می جوند و چرک از دهانشان جاری می شود که اهل محشر از بوی گند آنها ناراحت می شوند. بعضی دست و پایشان بریده. بعضی از ایشان از شاخه هایی از آتش آویزان اند و بعضی از آنها عفونتشان از مردار گندیده بدتر است و بعضی از آنها با لباسهایی از مس گداخته شده در آتش که چسبیده به بدنشان است، پوشیده شده اند.

آنها که به صورت میمون اند، سخن چینان از مردم اند. آنهایی که به صورت خوک اند، حرام خوارها هستند. آنهایی که وارونه اند، ربا خواران هستند. کورها کسانی هستند که در قضاوت ظلم می کردند. کرها و گنگ ها، کسانی هستند که اعمالشان را بزرگ می شمردند. کسانی که زبان هایشان را می جوند، علما و قاضیانی هستند که اعمالشان مخالف سخنانشان بوده است. آنها که دست و پاهایشان بریده شده کسانی هستند که همسایگانشان را آزار می دادند.  آنها که به شاخه هایی از آتش آویزانند، کسانی هستند که مردم را نزد سلاطین  (جور)  می برند  ‌[ و باعث زندان و تبعید و اعدام و .... آنها به نا حق می شدند.‍] کسانی که از مردار متعفن ترند، آنهایی هستند که [ از حرام ] شهوت رانی و لذت جویی می کردند و حقوق واجب مالی خود را که حق الله است، ادا نمی کردند، و کسانی که لباس آتشین بر تن دارند، فخر فروشان و متکبران هستند.

قرآن حکیم ص 582

ترجمه آیت ا... مشکینی به نقل از مجمع البیان، جلد 10 ، صفحه

242

منبع:
پپایگاه اطلاع رسانی اداره کل فرهنگی و اجتماعی قوه قضائیه

سوره فلق


تفسیر نمونه ج : 27ص :452


تفسیر نمونه ج : 27ص :453


( 113 )سوره فلق این سوره در مکه نازل شده و داراى 5 آیه است



تفسیر نمونه ج : 27ص :454


محتوى و فضیلت سوره فلق


جمعى معتقدند که این سوره در مکه نازل شده است هر چند جمعى دیگر از مفسران آن را مدنى مى‏دانند.


محتواى این سوره تعلیماتى است که خداوند به پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) خصوصا و به سایر مسلمانان عموما ، در زمینه پناه بردن به ذات پاک او از شر همه اشرار مى‏دهد ، تا خود را به او بسپارند ، و در پناه او از شر هر موجود صاحب شر در امان بدارند.


در باره شان نزول این سوره روایاتى در غالب کتب تفسیر نقل شده که مطابق آنها پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به وسیله بعضى از یهود مورد سحر قرار گرفته ، و بیمار شده بود ، جبرئیل نازل شد و محل ابزار سحر را که در چاهى پنهان کرده بودند نشان داد ، آن را بیرون آوردند ، سپس این سوره را خواندند ، و حال پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) بهبود یافت .


ولى مرحوم طبرسى و بعضى دیگر از محققان اینگونه روایات را که سند آن فقط به دو نفر ابن عباس و عایشه منتهى مى‏شود زیرا سؤال قرار دادند ، زیرا : اولا سوره طبق مشهور مکى است و لحن آن نیز لحن سوره‏هاى مکى را دارد ، در حالى که درگیرى پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) با یهود در مدینه بوده است و این خود دلیلى است بر عدم اصالت اینگونه روایات .


از سوى دیگر اگر پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به این آسانى مورد سحر ساحران قرار گیرد تا آنجا که بیمار شود و در بستر بیفتد ، به آسانى ممکن است او را از مقاصد بزرگش بازدارند ، مسلما خداوندى که او را براى چنان ماموریت و رسالت


تفسیر نمونه ج : 27ص :455


عظیمى فرستاده از نفوذ سحر ساحران حفظ خواهد کرد ، تا مقام والاى نبوت بازیچه دست آنها نشود.


از سوى سوم اگر بنا شود سحر در جسم پیغمبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) اثر بگذارد ممکن است این توهم در مردم پیدا شود که سحر در روح او نیز مؤثر است ، و ممکن است افکارش دستخوش سحر ساحران گردد ، و این معنى اصل اعتماد به پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را در افکار عمومى متزلزل مى‏سازد .


و لذا قرآن مجید این معنى را نفى مى‏کند که پیغمبر مسحور شده باشد مى‏فرماید : و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا انظر کیف ضربوا لک الامثال فضلوا فلا یستطیعون سبیلا : ظالمان گفتند شما از یک انسان سحره شده‏اى پیروى مى‏کنید ، ببین چگونه براى تو مثلها زدند و گمراه شدند ؟ آنچنانکه نمى‏توانند راه را پیدا کنند ! ( فرقان 8 و 9 ) .


مسحور در اینجا خواه به معنى کسى باشد که از نظر عقلى سحر شده یا در جسمش ، در هر صورت گواه بر مقصود ما است.


به هر حال با چنین روایات مشکوکى نمى‏توان قداست مقام نبوت را زیر سؤال برد ، و در فهم آیات بر آنها تکیه کرد.


در باره فضیلت این سوره از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده است که فرمود : انزلت على آیات لم ینزل مثلهن : المعوذتان : آیاتى بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده است ، و آن دو سوره فلق و ناس است.


و در حدیث دیگرى از امام باقر (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : کسى که در نماز وتر سوره فلق و ناس و قل هو الله احد را بخواند به او گفته مى‏شود اى بنده خدا بشارت باد بر تو خدا نماز وتر تو را قبول کرد .



تفسیر نمونه ج : 27ص :456


و باز در روایتى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم که به یکى از یارانش فرمود مى‏خواهى دو سوره به تو تعلیم کنم که برترین سوره‏هاى قرآن است ؟ عرض کرد : آرى اى رسول خدا ! حضرت معوذتان ( سوره فلق و سوره ناس ) را به او تعلیم کرد ، سپس آن دو را در نماز صبح قرائت نمود و به او فرمود : هر گاه برمى‏خیزى و مى‏خوابى آنها را بخوان .


روشن است اینها براى کسانى است که روح و جان و عقیده و عمل خود را با محتواى آن هماهنگ سازند.



تفسیر نمونه ج : 27ص :457


سورة الفلق‏


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب الْفَلَقِ‏(1) مِن شرِّ مَا خَلَقَ‏(2) وَ مِن شرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَب‏(3) وَ مِن شرِّ النَّفَّثَتِ فى الْعُقَدِ(4) وَ مِن شرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسدَ(5)


ترجمه:


بنام خداوند بخشنده مهربان


1 -بگو پناه مى‏برم به پروردگار سپیده صبح.


2 -از شر تمام آنچه آفریده است.


3 -و از شر هر موجود مزاحمى هنگامى که وارد مى‏شود .


4 -و از شر آنها که در گره‏ها مى‏دمند ( و هر تصمیمى را سست مى‏کنند).


5 -و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مى‏ورزد.


تفسیر : پناه مى‏برم به پروردگار سپیده دم!


در نخستین آیه به شخص پیغمبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به عنوان یک الگو و پیشوا چنین


تفسیر نمونه ج : 27ص :458


دستور مى‏دهد : بگو : پناه مى‏برم به پروردگار سپیده صبح که دل سیاهى شب را مى‏شکافد ( قل اعوذ برب الفلق).


از شر تمام آنچه آفریده است ( من شر ما خلق).


از شر همه موجودات شرور ، انسانهاى شرور ، جن و حیوانات و حوادث و پیشامدهاى شر و از شر نفس أماره .


فلق ( بر وزن شفق ) از ماده فلق ( بر وزن خلق ) در اصل به معنى شکافتن چیزى و جدا کردن بعضى از بعضى دیگر است ، و از آنجا که به هنگام دمیدن سپیده صبح پرده سیاه شب مى‏شکافد ، این واژه به معنى طلوع صبح ، به کار رفته ، همانگونه که فجر نیز به همین مناسبت بر طلوع صبح اطلاق مى‏شود.


بعضى آن را به معنى همه موالید و تمام موجودات زنده اعم از انسان و حیوان و گیاه مى‏دانند ، چرا که تولد این موجودات که با شکافتن دانه و تخم و مانند آن صورت مى‏گیرد از عجیب‏ترینمراحل وجود آنها است ، و در حقیقت هنگام تولد جهش عظیمى در آن موجود رخ مى‏دهد و از جهانى به جهان دیگرى گام مى‏نهد.


در آیه 95 انعام مى‏خوانیم : ان الله فالق الحب و النوى یخرج الحى من المیت و مخرج المیت من الحى خداوند شکافنده دانه و هسته است ، زنده را از مرده خارج مى‏سازد ، و مرده را از زنده.


بعضى نیز مفهوم فلق را از این هم گسترده‏تر گرفته‏اند ، و آن را به هر گونه آفرینش و خلقت اطلاق کرده‏اند ، چرا که با آفرینش هر موجود پرده عدم شکافته مى‏شود و نور وجود آشکار مى‏گردد.


هر یک از این معانى سه‏گانه ( طلوعصبح - تولد موجودات زنده - آفرینش هر موجود ) پدیده‏اى است عجیب که دلیل بر عظمت پروردگار و خالق و مدبر


تفسیر نمونه ج : 27ص :459


آن است ، و توصیف خداوند به این وصف داراى مفهوم و محتواى عمیقى است.


در بعضى از احادیث نیز آمده که فلق چاه یا زندانى در دوزخ است ، و همچون شکافى در دل جهنم خودنمائى مى‏کند.


این روایت ممکن است اشاره به مصداقى از مصداقهاى آن باشد نه اینکه مفهوم گسترده فلق را محدود کند.


تعبیر به من شر ما خلق مفهومش این نیست که آفرینش الهى در ذات خود شرى دارد ، چرا که آفرینش همان ایجاد است ، و ایجاد و وجود خیر محض است ، قرآن مى‏گوید : الذى احسن کل شى‏ء خلقه همان خدائى که هر چه را آفرید نیکو آفرید ( الم سجده - 7 ) .


بلکه شر هنگامى پیدا مى‏شود که مخلوقات از قوانین آفرینش منحرف شوند و از مسیر تعیین شده جدا گردند ، فى المثل نیش و دندان برنده حیوانات یک حربه دفاعى براى آنها است که در برابر دشمنانشان به کار مى‏برند همانند سلاحى که ما در مقابل دشمن از آن استفاده مى‏کنیم ، اگر این سلاح به مورد به کار رود خیر است ، اما اگر نابجا و در برابر دوست مصرف گردد شر است.


وانگهى بسیارى از امور است که مادر ظاهر آنها را شر حساب مى‏کنیم ولى در باطن خیر است مانند حوادث و بلاهاى بیدارگر و هشدار دهنده که انسان را از خواب غفلت بیدار ساخته و متوجه خدا مى‏کند اینها مسلما شر نیست.


سپس در توضیح و تفسیر این مطلب مى‏افزاید : و از شر هر موجود مزاحمى هنگامى که وارد مى‏شود ( و من شر غاسق اذا وقب).


غاسق از ماده غسق ( بر وزن شفق ) به گفته راغب در مفردات به معنى شدت ظلمت شب است که در همان نیمه شب حاصل مى‏شود ، و لذا قرآن مجید به هنگام اشاره به پایان وقت نماز مغرب مى‏فرماید : الى غسق


تفسیر نمونه ج : 27ص :460


اللیل ، و اینکه در بعضى از کتب لغت غسق به معنى تاریکى آغاز شب تفسیر شده ، بعید به نظر مى‏رسد ، بخصوص اینکه ریشه اصلى این لغت به معنى امتلاء ( پر شدن ) و سیلان است ، و مسلما تاریکى شب هنگامى پر و لبریز مى‏شود که به نیمه رسد ، یکى از مفاهیمى که لازمه این معنى است هجوم و حمله‏ور گشتن است ، لذا در این معنى نیز استعمال شده.


بنابر این معنى غاسق در آیه مورد بحث یا فرد مهاجم است ، یا هر موجود شرور که از تاریکى شب براى حمله کردن استفاده مى‏کند ، زیرا نه فقط حیوانات درنده و گزنده شب هنگام از لانه‏ها بیرون مى‏آیندو زیان مى‏رسانند ، بلکه افراد شرور و ناپاک و پلید نیز غالبا از تاریکى شب براى مقاصد سوء خود استفاده مى‏کنند.


وقب ( بر وزن شفق از ماده وقب ( بر وزن نقب ) به معنى حفره و گودال است ، سپس فعل آن به معنى ورود در گودال به کار رفته ، گوئى موجودات شرور و زیان‏آور از تاریکى شب استفاده کرده ، و با ایجاد حفره‏هاى زیانبار براى تحقق بخشیدن به مقاصد پلید خود اقدام مى‏کنند ، یا اینکه این تعبیر اشاره به نفوذ کردن است.


بعد مى‏افزاید : و از شر آنها که در گره‏ها مى‏دمند ( و من شر النفاثات فى العقد).


نفاثات از ماده نفث ( بر وزن حبس ) در اصل به معنى ریختن مقدار کمى از آب دهان است ، و از آنجا که این کار با دمیدن انجام مى‏گیرد ، نفث به معنى نفخ ( دمیدن ) نیز آمده است .


ولى بسیارى از مفسران نفاثات را به معنى زنان ساحره تفسیر


تفسیر نمونه ج : 27ص :461


کرده‏اند ( نفاثات جمع مؤنث است و مفرد آن نفاثة صیغه مبالغه از نفث مى‏باشد ) آنها اورادى را مى‏خواندند و در گره‏هائى مى‏دمیدند و به این وسیله سحر مى‏کردند ، ولى جمعى آن را اشاره به زنان وسوسه‏گر مى‏دانند که پى در پى در گوش مردان ، مخصوصا همسران خود ، مطالبى را فرو مى‏خوانند تا عزم آهنین آنها را در انجام کارهاى مثبت سست کنند ، و وسوسه‏هاى این گونه زنان در طول تاریخ چه حوادث مرگبارى که بار نیاورده ، و چه آتشها که بر نیفروخته و چه عزمهاى استوارى را که سست نساخته است .


فخر رازى مى‏گوید زنان به خاطر نفوذ محبتهایشان در قلوب رجال ، در آنان تصرف مى‏کنند.


این معنى در عصر و زمان ما از هر وقت ظاهرتر است زیرا یکى از مهمترین وسائل نفوذ جاسوسها در سیاستمداران جهان استفاده از زنان جاسوسه است که با این نفاثات فی العقد قفلهاى صندوقهاى اسرار را مى‏گشایند و از مرموزترین مسائل با خبرمى‏شوند و آن را در اختیار دشمن قرار مى‏دهند.


بعضى نیز نفاثات را به نفوس شریره ، و یا جماعتهاى وسوسه‏گر که با تبلیغات مستمر خود گره‏هاى تصمیم‏ها را سست مى‏سازند تفسیر نموده‏اند.


بعید نیست که آیه مفهوم عام و جامعى داشته باشد که همه اینها را شامل شود حتى سخنان سخن‏چینها ، و نمامان که کانونهاى محبت را سست و ویران مى‏سازند.


البته باید توجه داشت که قطع نظر از شان نزول سابق نشانه‏اى در آیه نیست که منظور از آن خصوص سحر ساحران باشد ، و به فرض که آیه را چنین تفسیر کنیم دلیل بر صحت آن شان نزول نمى‏باشد ، بلکه تنها دلیل بر این است


تفسیر نمونه ج : 27ص :462


که پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) از شر ساحران به خدا پناه مى‏برد ، درست مثل اینکه افراد سالم از بیمارى سرطان به خدا پناه مى‏برند هر چند هرگز مبتلا به آن نشده باشند.


در آخرین آیه این سوره مى‏فرماید : و از شر هر حسودى هنگامى که حسد مى‏ورزد ( و من شر حاسد اذا حسد).


این آیه نشان مى‏دهد که حسد از بدترین و زشت‏ترین صفات رذیله است ، چرا که قرآن آن را در ردیف کارهاى حیوانات درنده و مارهاى گزنده ، و شیاطین وسوسه‏گر قرار داده است.


نکته‏ها:


1 -مهمترین منابع شر و فساد


در آغاز این سوره به پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد که از شر تمام مخلوقات شرور به خدا پناه برد ، سپس در توضیح آن اشاره به سه گونه شر مى‏کند شر مهاجمین تاریک‏دل که از تاریکیها استفاده مى‏کنند و حمله‏ور مى‏شوند.


شر وسوسه‏گرانى که با سخنان و تبلیغات سوء خود اراده‏ها ، ایمانها ، عقیده‏ها محبتها و پیوندها را سست مى‏کنند.


و شر حسودان.


از این اجمال و تفصیل چنین استفاده مى‏شود که عمده شرور و آفات از همینجا سرچشمه مى‏گیرد و مهمترین منابع شر و فساد اینسه منبع است و


تفسیر نمونه ج : 27ص :463


این بسیار پر معنى و قابل تامل مى‏باشد.


2 -تناسب آیات


قابل توجه اینکه در نخستین آیه این سوره به پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد که به پروردگار فلق پناه برد ، از شر تمام موجودات ذى شر ، انتخاب رب فلق شاید به خاطر این است که موجودات شرور نور و روشنائى سلامت و هدایت را قطع مى‏کنند ، ولى پروردگار فلق شکافنده ظلمتها و تاریکیها است.


3 -تاثیر سحر


در جلد اول ذیل آیه 102 و 103 سوره بقره بحثهاى مفصلى در باره حقیقت سحر در زمانهاى گذشته و امروز ، و حکم سحر از نظر اسلام .


و چگونگى تاثیر آن بحثهاى مشروحى داشتیم ، و در آن مباحث تاثیر سحر را به طور اجمال پذیرفته‏ایم ، ولى نه به آن صورتى که پندارگرایان و افراد خرافى از آن سخن مى‏گویند ، براى توضیح بیشتر به همان بحث مراجعه فرمائید.


اما نکته‏اى که ذکر آن در اینجا لازم است این است که اگر در آیات مورد بحث به پیغمبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد که از سحر ساحران یا مانند آن به خدا پناه برد ، مفهومش این نیست که پیغمبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مورد سحر آنها قرار گرفته ، بلکه درست به این مى‏ماند که پیغمبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) از هر گونه اشتباه و خطا و گناه نیز به خدا پناه مى‏برد ، یعنى با استفاده از لطف خدا از این خطرات مصون مى‏ماند و اگر لطف خدا نبود امکان تاثیر سحر در حق او بود ، این از یکسو .


از سوى دیگر سابقا گفتیم دلیلى نداریم که منظور از النفاثات فى العقد ساحران باشد.



تفسیر نمونه ج : 27ص :464


4 -شر حسودان!


حسد یک خوى زشت شیطانى است که بر اثر عوامل مختلف مانند ضعف ایمان و تنگ نظرى و بخل در وجود انسان پیدا مى‏شود ، و به معنى درخواست و آرزوى زوال نعمت از دیگرى است .


حسد سرچشمه بسیارى از گناهان کبیره است.


حسد همانگونه که در روایات وارد شده است ایمان انسان را مى‏خورد و از بین مى‏برد همانگونه که آتش هیزم را ! همانگونه که امام باقر (علیه‏السلام‏) مى‏فرماید : ان الحسد لیاکل الایمان کما تاکل النار الحطب.


در حدیث دیگرى از امام صادق آمده است آفة الدین الحسد و العجب و الفخر : آفت دین حسد است و خود بزرگ‏بینى و تفاخر.


این به خاطر آن است که حسود در واقع معترض به حکمت خدا است که که چرا به افرادى نعمت بخشیده ؟ و مشمول عنایت خود قرار داده است ؟ همانگونه که در آیه 54 نساء مى‏خوانیم : ام یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله .


کار حسد ممکن است به جائى رسد که حتى براى زوال نعمت از شخص محسود خود را به آب و آتش زند و نابود کند ، چنانکه نمونه‏اش در داستانها و تواریخ معروف است.


در نکوهش حسد همین بس که نخستین قتلى که در جهان واقع شد از ناحیه قابیل نسبت به برادرش هابیل بر اثر انگیزه حسد بود.


حسودان همیشه یکى از موانع راه انبیا و اولیا بوده‏اند ، و لذا قرآن


تفسیر نمونه ج : 27ص :465


مجید به پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد که از شر حاسدان به خدا ورب فلق پناه برد.


گر چه مخاطب در این سوره و سوره بعد شخص پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) است ولى مسلما منظور الگو و نمونه است و همه باید از شر حسودان به خدا پناه برند.


خداوندا ! ما نیز از شر حسودان به ذات مقدس تو پناه مى‏بریم.


پروردگارا ! از تو مى‏خواهیم که خود ما را نیز از حسد نسبت به دیگران حفظ نمائى.


بارالها ! ما را از شر نفاثات فى العقد و وسوسه‏گران در راه حق نیز محفوظ بدار.


آمین یا رب العالمین .


پایان سوره فلق.

اندیشه قم


سوره ناس

تفسیر نمونه ج : 27ص :466


تفسیر نمونه ج : 27ص :467


( 114 )سورهناس این سوره در مکه نازل شده و داراى 6 آیه است



تفسیر نمونه ج : 27ص :468


محتوى و فضیلت سوره ناس


انسان همیشه در معرض وسوسه‏هاى شیطانى است ، و شیاطین جن و انس کوشش دارند در قلب و روح او نفوذ کنند ، هر قدر مقام انسان در علم بالاتر رود و موقعیت او در اجتماع بیشتر گردد ، وسوسه‏هاى شیاطین شدیدتر مى‏شود ، تا او را از راه حق منحرف سازد و با فساد عالمى عالمى را بر باد دهد.


این سوره به پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به عنوان یک سرمشق و پیشوا و رهبر دستور مى‏دهد که از شر همه وسوسه‏گران به خدا پناه برد .


محتواى این سوره از جهتى شبیه سوره فلق است ، هر دو ناظر به پناه بردن به خداوند بزرگ از شرور و آفات مى‏باشد ، با این تفاوت که در سوره فلق انواع مختلف شرور مطرح شده ، ولى در این سوره فقط روى شر وسوسه‏گران ناپیدا ( وسواس خناس ) تکیه شده است.


در اینکه این سوره در مکه نازل شده است یا در مدینه ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، گروهى آن را مکى مى‏دانند ، و جمعى آن را مدنى مى‏شمرند ، ولى لحن آیاتش با سوره‏هاى مکى موافقتر است.


و با توجه به اینکه این سوره و سوره فلق طبق روایات با هم نازل شده ، و سورهفلق به عقیده جمع کثیرى مکى است این سوره نیز مى‏تواند مکى بوده باشد.


در فضیلت تلاوت این سوره روایات متعددى وارد شده از جمله اینکه در حدیثى مى‏خوانیم که پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) شدیدا بیمار شد ، جبرئیل و میکائیل ( دو فرشته بزرگ خدا ) نزد او آمدند ، جبرئیل نزد سر پیامبر نشست و میکائیل نزد


تفسیر نمونه ج : 27ص :469


پاى او ، جبرئیل سوره فلق را تلاوت کرد ، و پیغمبر را با آن در پناه خدا قرار داد ، و میکائیل سوره قل اعوذ برب الناس را.


در روایتى که از امام باقر (علیه‏السلام‏) نقل شده و قبلا به آن اشاره کردیم ، مى‏خوانیم : هر کسى در نماز وتر معوذتین ( سوره فلق و ناس ) و قل هو الله احد را بخواند به او گفته مى‏شود اى بنده خدا ! بشارت باد بر تو که خداوند نماز وتر تو را قبول کرد !


تفسیر نمونه ج : 27ص :470


سورة الناس‏


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَب النَّاسِ‏(1) مَلِکِ النَّاسِ‏(2) إِلَهِ النَّاسِ‏(3) مِن شرِّ الْوَسوَاسِ الخَْنَّاسِ‏(4) الَّذِى یُوَسوِس فى صدُورِ النَّاسِ‏(5) مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ‏(6)


ترجمه:


بنام خداوند بخشنده مهربان


1 -بگو پناهمى‏برم به پروردگار مردم.


2 -به مالک و حاکم مردم.


3 -به خدا و معبود مردم


4 -از شر وسواس خناس.


5 -که در سینه‏هاى انسانها وسوسه مى‏کند.


6 -خواه از جن باشد یا از انسان


تفسیر نمونه ج : 27ص :471


تفسیر : پناه مى‏برم به پروردگار مردم!


در این سوره که این آخرین سوره قرآن مجید است روى سخن را به شخص پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به عنوان سرمشق و مقتدا و پیشواى مردم کرده ، مى‏فرماید : بگو پناه مى‏برم به پروردگار مردم ( قل اعوذ برب الناس).


به مالک و حاکم مردم ( ملک الناس).


به خدا و معبود مردم ( اله الناس ) .


قابل توجه اینکه در اینجا روى سه وصف از اوصاف بزرگ خداوند ( ربوبیت و مالکیت و الوهیت ) تکیه شده است که همه آنها ارتباط مستقیمى به تربیت انسان ، و نجات او از چنگال وسوسه‏گران دارد.


البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید ، بلکه باید با فکر و عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد ، از راههاى شیطانى ، برنامه‏هاى شیطانى ، افکار و تبلیغات شیطانى ، مجالس و محافل شیطانى ، خود را کنار کشد ، و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانى جاى دهد، و گرنه انسانى که خود را در معرض طوفان آن وسوسه‏ها عملا قرار داده ، تنها با خواندن این سوره و گفتن این الفاظ بجائى نمى‏رسد.


با گفتن رب الناس اعتراف به ربوبیت پروردگار مى‏کند ، و خود را تحت تربیت او قرار مى‏دهد.



تفسیر نمونه ج : 27ص :472


با گفتن ملک الناس خود را ملک او مى‏داند ، و بنده سر بر فرمانش مى‏شود.


و با گفتن اله الناس در طریق عبودیت او گام مى‏نهد ، و از عبادت غیر او پرهیز مى‏کند ، بدون شک کسى که به این صفات سه‏گانه مؤمن باشد ، و خود را با هر سه هماهنگ سازد از شر وسوسه‏گران در امان خواهد بود .


در حقیقت این اوصاف سه‏گانه سه درس مهم تربیتى ، سه برنامه پیشگیرى ، و سه وسیله نجات از شر وسوسه‏گران است و انسان را در مقابل آنها بیمه مى‏کند.


لذا در آیه بعد مى‏افزاید : از شر وسواس خناس ( من شر الوسواس الخناس).


همان کسى که در سینه‏هاى انسانها وسوسه مى‏کند ( الذى یوسوس فى صدور الناس).


وسوسه‏گرانى از جن یا از انسان ( من الجنة و الناس).


واژه وسواس به گفته راغب در مفردات در اصل صداى آهسته‏اى است که از به هم خوردن زینت آلات برمى‏خیزد ! سپس به هر صداى آهسته گفته شده ، و بعد از آن به خطورات و افکار بد و نامطلوبى که در دل و جان انسان پیدا مى‏شود ، و شبیه صداى آهسته‏اى است که در گوش فرو مى‏خوانند اطلاق گردیده .


وسواس معنى مصدرى دارد ، ولى گاهى به معنى فاعل ( وسوسه‏گر ) نیز مى‏آید ، و در آیه مورد بحث به همین معنى است.



تفسیر نمونه ج : 27ص :473


خناس صیغه مبالغه از ماده خنوس ( بر وزن خسوف ) به معنى جمع شدن و عقب رفتن است ، این به خاطر آن است که شیاطین هنگامى که نام خدا برده مى‏شود عقب نشینى مى‏کنند ، و از آنجا که این امر غالبا با پنهان شدن توأم است این واژه به معنى اختفاء نیز آمده است .


بنابر این مفهوم آیات چنین است : بگو من از شر وسوسه‏گر شیطان صفتى که از نام خدا مى‏گریزد و پنهان مى‏گردد به خدا پناه مى‏برم.


اصولا شیاطین برنامه‏هاى خود را با مخفى کارى مى‏آمیزند ، و گاه چنان در گوش جان انسان مى‏دمند که انسان باور مى‏کند فکر ، فکر خود او است ، و از درون جانش جوشیده ، و همین باعث اغوا و گمراهى او مى‏شود ! کار شیطان تزیین است و مخفى کردن باطل در لعابى از حق ، و دروغ در پوسته‏اى از راست ، و گناه در لباس عبادت ، و گمراهى در پوشش هدایت.


خلاصه هم خودشان مخفى هستند ، و هم برنامه‏هایشان پنهان است ، و این هشدارى است به همه رهروان راه حق که منتظر نباشند شیاطین را در چهره و قیافه اصلى ببینند ، یا برنامه‏هایشان را در شکل انحرافى مشاهده کنند ، هرگز چنین نیست ، آنها وسواس خناسند ، و کارشان حقه و دروغ و نیرنگ و ریا کارى و ظاهرسازى و مخفى کردن حق .


اگر آنها در چهره اصلى ظاهر شوند ، اگر آنها باطل را با حق نیامیزند ، و اگر آنها صریح و صاف سخن بگویند به گفته على (علیه‏السلام‏) لم یخف على المرتادین : مطلب بر پویندگان راه خدا مخفى نمى‏شود ! آنها همیشه قسمتى از این مى‏گیرند ، و قسمتى از آن ، و به همآمیزند تا بر مردم مسلط شوند چنانکه امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) در ادامه همین سخن مى‏فرماید : فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه


تفسیر نمونه ج : 27ص :474


تعبیر الذى یوسوس فى صدور الناس و انتخاب لفظ وسوسه و لفظ صدور ( سینه‏ها ) نیز تاکیدى بر این معنى است.


اینها همه از یکسو ، از سوى دیگر جمله من الجنة و الناس هشدار مى‏دهد که وسواسان خناس تنها در میان یک گروه و یک جماعت ، و در یک قشر و یک لباس نیستند ، در میان جن و انس پراکنده‏اند و در هر لباس و هر جماعتى یافت مى‏شوند ، باید مراقب همه آنها بود و بایداز شر همه آنها به خدا پناه برد.


دوستان ناباب ، همنشینهاى منحرف ، پیشوایان گمراه و ظالم ، کارگزاران جباران و طاغوتیان ، نویسندگان و گویندگان فاسد ، مکتبهاى الحادى و التقاطى ظاهر فریب ، وسائل ارتباط جمعى وسوسه‏گر ، همه اینها و غیر اینها در مفهوم گسترده وسواس خناس واردند که انسان باید از شر آنها به خدا پناه برد.


نکته‏ها:


1 -چرا به خدا پناه مى‏بریم ؟!


هر لحظه امکان انحراف براى انسان وجود دارد ، و اصولا وقتى خداوند به پیامبرش (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) دستور مى‏دهد که از شر وسواس خناس به خدا پناه برد دلیل بر امکان گرفتار شدن در دام خناسان و وسوسه‏گران است .


با اینکه پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) به لطف الهى و با امدادهاى غیبى ، و سپردن خویشتن به خدا از هر گونه انحراف بیمه شده بود ولى با این حال این آیات را مى‏خواند ، و به او از شر وسواسان خناس پناه مى‏برد با این حال تکلیف دیگران روشن است.


اما نباید مایوس شد ، چرا که در مقابل این وسوسه‏گران مخرب ، فرشتگان آسمان بیارى بندگان مؤمن ، و رهروان راه حق مى‏آیند ، آرى مؤمنان تنها


تفسیر نمونه ج : 27ص :475


نیستند ، فرشتگان بر آنها نازل مى‏شود و آنها را کمک مى‏کنند : ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ( فصلت - 30 ) .


ولى به هر حال هرگز نباید مغرور شد ، و خود را بى نیاز از موعظه و پند و تذکر و امدادهاى الهى دانست ، باید همیشه به او پناه برد همیشه بیدار بود و همیشه هشیار.


2 -در اینکه چرا ناس در سه آیه تکرار شده بعضى گفته‏اند به خاطر این است که در هر مورد به یک معنى است.


ولى ظاهر این است که براى تاکید روى عمومیت این صفات سه‏گانه خداوند است و در هر سه مورد معنى واحدى دارد.


3 -در روایتى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم : ما من مؤمن الا و لقلبه فى صدره اذنان : اذن ینفث فیها الملک ، و اذن ینفث فیها الوسواس الخناس فیؤید الله المؤمن بالملک ، فهو قوله سبحانه : و ایدهم بروح منه : هر مؤمنى ، قلبش دو گوش دارد ، گوشى که فرشته در آن مى‏دمد ، و گوشى که وسواس خناس در آن مى‏دمد ، خداوند مؤمن را به وسیله فرشته تایید مى‏کند و این است معنى آیه و ایده بروح منه .


در حدیث پر معنى و تکان دهنده‏اى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : هنگامى که آیه و الذین اذا فعلوا فاحشة او ظلموا انفسهم ذکروا الله فاستغفروا لذنوبهم : کسانى که وقتى کار بدى انجام دهند یا به خویشتن ستم کنند خدا را یاد مى‏آورند و براى گناهانشان استغفار مى‏کنند نازل شد ، ابلیس بالاى


تفسیر نمونه ج : 27ص :476


کوهى در مکه رفت ، و با صداى بلند فریاد کشید ، و سران لشگرش را جمع کرد.


گفتند : اى آقاى ما ! چه شده است که ما را فرا خواندى ؟ گفت : این آیه نازل شده ( آیه‏اى که پشت مرا مى‏لرزاند و مایه نجات بشر است ) چه کسى مى‏تواند با آن مقابله کند ؟ یکى از شیاطین بزرگ گفت : من مى‏توانم ، نقشه‏ام چنین است و چنان ! ابلیس طرح او را نپسندید ! دیگرى برخاست و طرح خود را ارائه داد باز هم مقبول نیفتاد ! در اینجا وسواس خناس برخاست و گفت : من از عهده آن برمى‏آیم .


ابلیس گفت : از چه راه ؟ گفت : آنها را با وعده‏ها و آرزوها سرگرم مى‏کنم ، تا آلوده گناه شوند ، و هنگامى که گناه کردند توبه را از یادشان مى‏برم ! ابلیس گفت : تو مى‏توانى از عهده این کار برآیى ( نقشه‏ات بسیار ماهرانه و عالى است ) و این ماموریت را تا دامنه قیامت به او سپرد.


خداوندا ! ما را از شر همه این وسوسه‏گران و از شر تمام وسواسان خناس حفظ فرما.


پروردگارا ! دام سخت است ، و دشمن بیدار استو نقشه‏هایش مخفى و پنهان ، و جز با لطف تو نجات ممکن نیست.


بارالها ! نمى‏دانیم چگونه شکر این نعمت بزرگ را به درگاه تو بگزاریم که بر ما منت نهادى و این افتخار بزرگ و توفیق را نصیب کردى که در این


تفسیر نمونه ج : 27ص :477


ساعت و بعد از حدود 15 سال این تفسیر را به پایان برسانیم.


خدایا ! تو مى‏دانى در این لحظه نشاطى توصیف‏ناپذیر ، شادمانى و شعفى آمیخته با شکر در سراسر وجود ما موج مى‏زند ، احساسى که با هیچ بیانى توانائى شرح و شکر آن را نداریم ، دست به درگاهت برمى‏داریم و عرض مى‏کنیم : آفریدگارا ! ممکن است در تفسیر این آیات گرفتار لغزشهائى شده باشیم ، تو همه آنها را بر ما ببخش ، و امیدواریم بندگان تو نیز بر ما ببخشند .


و در آخرین جمله عرض مى‏کنیم : اى خداى رحیم و مهربان این خدمت ناچیز را از همه ما بکرمت قبول فرما ، و ذخر معاد و روز جزاى ما قرار ده و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین .


پایان سوره ناس و پایان جلد 27 در تاریخ 1366 / 4 / 14 برابر با هشتم ذیقده 1407 قمرى تفسیر نمونه پایان یافت.

سایت اندیشه قم

سوره فجر آیات 30 – 1

تفسیر نمونه : سوره فجر آیات 30 – 1

تفسیر نمونه ج : 26ص :437


( 89 )سوره فجر این سوره در مکه نازل شده و داراى 30 آیه است


تاریخ شروع 3 رمضان المبارک 1407


تفسیر نمونه ج : 26ص :438


محتوى و فضیلت سوره فجر


این سوره همانند بسیارى دیگر از سوره‏هائى که در مکه نازل شده داراى آیاتى کوتاه ، تکان دهنده ، پر طنین ، و توأم به انذارهاى فراوان است.


در بخش اول این سوره به سوگندهاى متعددى برخورد مى‏کنیم که در نوع خود بیسابقه است ، و این قسمها مقدمه‏اى است براى تهدید جباران به عذاب الهى .


در بخش دیگرى از این سوره اشاره‏اى به بعضى از اقوام طغیانگر پیشین مانند قوم عاد و ثمود و فرعون و انتقام شدید خداوند از آنان کرده است ، تا قدرتهاى دیگر حساب خود را برسند.


در سومین بخش این سوره به تناسب بخشهاى گذشته اشاره مختصرى به امتحان و آزمایش انسان دارد ، و کوتاهى او را که در اعمال خیر به باد انتقاد مى‏گیرد.


در آخرین بخش این سوره به سراغ مساله معاد و سرنوشت مجرمانو کافران ، و همچنین پاداش عظیم مؤمنانى که صاحب نفوس مطمئنه هستند مى‏رود.


در فضیلت تلاوت این سوره ، در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم : من قرأها فى لیال عشر غفر الله له و من قرأها سائر الایام کانت له نورا یوم القیامة : کسى که آن را در شبهاى دهگانه ( ده شب اول ذى الحجة ) بخواند خداوند گناهان او را مى‏بخشد ، و کسى که در سایر ایام بخواند نور و روشنائى خواهد بود براى روز قیامتش.


و در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحب بخوانید که سوره حسین بن على (علیهماالسلام‏) است ، هر کس آن را بخواند با حسین بن على (علیهماالسلام‏) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود .



تفسیر نمونه ج : 26ص :439


معرفى این سوره به عنوان سوره حسین بن على (علیهماالسلام‏) ممکن است به خاطر این باشد که مصداق روشن نفس مطمئنه که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده حسین بن على (علیهماالسلام‏) است ، همانگونه که در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) ذیل همین آیات آمده است.


و یا به خاطر اینکه لیالى عشر ( شبهاى دهگانه ) یکى از تفسیرهایش شبهاى دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصى با حسین بن على (علیهماالسلام‏) دارد .


و به هر حال اینهمه پاداش و فضیلت از آن کسانى است که تلاوت آن را مقدمه‏اى براى اصلاح خویش و خودسازى قرار دهند.



تفسیر نمونه ج : 26ص :440


سوره فجر.


سورة الفجر


بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ وَ الْفَجْرِ(1) وَ لَیَالٍ عَشرٍ(2) وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ(3) وَ الَّیْلِ إِذَا یَسرِ(4) هَلْ فى ذَلِک قَسمٌ لِّذِى حِجْرٍ(5)


ترجمه:


بنام خداوند بخشنده مهربان


1 -به سپیده دم سوگند.


2 -و به شبهاى دهگانه.


3 -و به زوج و فرد.


4 -و به شب هنگامى که ( به سوى روشنائى روز ) حرکت مى‏کند سوگند ( که پروردگارت در کمین ظالمان است ) .


5 -آیا در آنچه گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان خرد نیست ؟!


تفسیر نمونه ج : 26ص :441


تفسیر : به سپیده صبح شما سوگند!


در آغاز این سوره به پنج سوگند بیدارگر اشاره شده : نخست مى‏فرماید : قسم به فجر و شکافتن پرده سیاه شب ( و الفجر).


و قسم به شبهاى دهگانه ( و لیال عشر).


فجر در اصل به معنى شکافتن وسیع است ، و از آنجا که نور صبح تاریکى شب را مى‏شکافد از آن تعبیر به فجر شده است ، و مى‏دانیم فجر بر دو گونه است کاذب و صادق .


فجر کاذب همان سپیدى طولانى است که در آسمان ظاهر مى‏شود و آن را تشبیه به دم روباه مى‏کنند که نقطه باریک آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان.


فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پیدا مى‏کند ، صفا و نورانیت و شفافیت خاصى دارد ، مانند یک نهر آب زلال افق مشرق را فرا مى‏گیرد ، و بعد در تمام آسمان گسترده مى‏شود.


فجر صادق اعلام پایان شب ، و آغاز روز است ، در این موقع روزه‏داران باید امساک کنند ، و وقت نماز صبح وارد مى‏شود.


بعضى فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کرده‏اند که مسلما یکى از نشانه‏هاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام موجودات زمینى ، و آغاز حاکمیت نور و پایان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش و حرکت موجودات زنده ، و پایان یافتن خواب و سکوت


تفسیر نمونه ج : 26ص :442


است ، و به خاطر این حیات خداوند به آن سوگند یاد کرده.


ولى بعضى آن را به معنى فجر آغاز محرم که آغاز سال جدید است تفسیر کرده‏اند.


و بعضى به فجر روز عید قربان که مراسم مهم حج در آن انجام مى‏گیرد ، و متصل به شبهاى دهگانه است.


و بالاخره بعضى به صبحگاهانماه مبارک رمضان و یا فجر صبح جمعه.


ولى آیه مفهوم وسیعى دارد که همه اینها را شامل مى‏شود ، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى دیگر روشنتر و پراهمیت‏تر است.


بعضى معنى آیه را از این هم گسترده‏تر دانسته‏اند ، و گفته‏اند منظور از فجر هر روشنائى است که در دل تاریکى مى‏درخشد.


بنابر این درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) در تاریکى عصر جاهلیت یکى از مصادیق فجر است ، و همچنین درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى (علیه‏السلام‏) به هنگام فرو رفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق دیگرى از آن محسوب مى‏شود ( همانگونه که در بعضى از روایات به آن اشاره شده است ) .


و قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا ، و شکافتن پرده‏هاى تاریک ظلم بنى امیه ، و نشان دادن چهره واقعى آن دیوصفتان مصداق دیگر بود.


و همچنین تمام انقلابهاى راستینى که بر ضد کفر و جهل و ظلم و ستم در تاریخ گذشته و امروز انجام مى‏گیرد.


و حتى نخستین جرقه‏هاى بیدارى که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مى‏شود و آنها را به توبه دعوت مى‏کند فجر است.


ولى البته این یک توسعه در مفهوم آیه است در حالى که ظاهر آیه همان


تفسیر نمونه ج : 26ص :443


فجر به معنى طلوع سپیده صبح است.


و اما لیال عشر ( شبهاى دهگانه ) مشهور همان شبهاى دهگانه ذى الحجه است که شاهد بزرگترین و تکاندهنده‏ترین اجتماعات عبادى سیاسى مسلمین جهان است.


این معنى در حدیثى از جابر بن عبد الله انصارى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) نقل شده است.


بعضى نیز آن را به ده شب آخر ماه مبارک رمضان که شبهاى قدر در آن است تفسیر کرده‏اند.


و بعضى آن را به شبهاى آغاز ماه محرم.


جمع میان این تفسیرهاى سه‏گانه نیز کاملا ممکن است.


در بعضى از روایاتى که اشاره به بطون قرآن مى‏کند فجر به وجود حضرت مهدى (علیه‏السلام‏) و لیال عشر به ده امام قبل از او ، و شفع که در آیه بعد مى‏آید به حضرت على و فاطمه زهرا (علیهاالسلام‏) تفسیر شده است .


به هر حال سوگند به این شبهاى دهگانه به هر تفسیرى که باشد دلیل بر اهمیت فوق العاده آنها است چرا که همیشه سوگند به امور مهمه یاد مى‏کنند جمع میان معانى نیز ممکن است.


سپس سوگندها را ادامه داده مى‏افزاید : قسم به زوج و فرد ( و الشفع و الوتر).



تفسیر نمونه ج : 26ص :444


در اینکه منظور از شفع و وتر ( زوج و فرد ) در این آیه چیست ؟ مفسران اقوال و احتمالات فراوانى ذکر کرده‏اند : بعضى بالغ بر بیست قول و بعضى از آن هم فراتر رفته و بالغ بر سى و شش قول نقل کرده‏اند ! .


و مهمترین آنها اقوال زیر است.


1 -منظور اعداد زوج و فرد است ، مطابق این تفسیر خداوند به کل اعداد که از زوج و فرد تشکیل شده است سوگند یاد کرده ، اعدادى که همه محاسبات و نظامها بر محور آن مى‏چرخد ، و سراسر عالم هستى را فرا مى‏گیرد ، گوئى فرموده است قسم به نظم و حساب ، و در حقیقت مهمترین مطلب در جهان هستى همین مساله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نیز پایه اصلى را تشکیلمى‏دهد.


2 -منظور از شفع مخلوقات است چرا که همه آنها داراى زوج و قرینى هستند و منظور از وتر خدا است که هیچ شبیه و نظیر و مانند ندارد ، بعلاوه ممکنات همگى مرکب از ماهیت و وجود هستند که در فلسفه از آن تعبیر به زوج ترکیبى مى‏شود ، تنها هستى بى‏انتها و بدون ماهیت ذات پاک خدا است ( این تفسیر در بعضى از روایات معصومین به آن اشاره شده است).


3 -منظور از زوج و فرد کل مخلوقات جهان است که از یک نظر بعضى زوجند و بعضى فرد.



تفسیر نمونه ج : 26ص :445


4 -منظور نمازها است که بعضى از نظر تعداد رکعات زوج است و بعضى فرد ( این معنى نیز در روایتى از معصومین (علیهم‏السلام‏) نقل شده است ) یا اینکه منظور همان نماز شفع و وتر است که در آخر نافله شب خوانده مى‏شود .


5 -منظور از شفع روز ترویه ( هشتم ماه ذى الحجة که حاجیان آماده کوچ به عرفات مى‏شوند ) و منظور از وتر روز عرفه است که زائران خانه خدا در عرفاتند ، یا اینکه منظور از شفع روز عید قربان ( دهم ذى الحجه ) و منظور از وتر روز عرفه است ( این تفسیر نیز در روایات معصومین آمده است).


عمده آن است اگر الف و لام در این دو کلمه براى عموم باشد همه این معانى در آن جمعمى‏گردد ، چرا که هر کدام از این تفسیرها و غیر اینها بیان مصداقى است از مصداقهاى شفع و وتر ، و ذکر هر یک به خصوص به معنى انحصار در آن مفهوم نیست ، بلکه از قبیل تطبیق بر یک مصداق روشن است.


ولى اگر الف و لام در آنها براى عهد باشد اشاره به زوج و فرد خاصى است ، و در اینجا به تناسب سوگندهاى گذشته دو معنى از همه مناسبتر است نخست اینکه منظور روز عید و روز عرفه باشد که با شبهاى دهگانه آغاز ذى الحجه مناسبت کامل دارد ، و مهمترین قسمتهاى مناسک حج در آنها انجام مى‏شود ، و یا اینکه نمازها است به تناسب سوگند به فجر کهوقت سحرگاهان و وقت راز و نیاز به درگاه پروردگار است به خصوص اینکه هر دو تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز وارد است.


و بالاخره در آخرین سوگند مى‏فرماید : و قسم به شب هنگامى که به


تفسیر نمونه ج : 26ص :446


سوى صبحگاهان و روشنائى روز پیش مى‏رود ( و اللیل اذا یسر).


چه تعبیر جالبى که راه رفتن را به خود شب نسبت داده است ؟ آن هم راه رفتن در شب ( زیرا یسر از ماده سرى ( بر وزن شما ) به گفته راغب در مفردات به معنى راه رفتن در شب است).


گوئى شب موجود زنده‏اى است و داراى حس و حرکت که در تاریکى خود گام برمى‏دارد ، و به سوى صبحى روشن حرکت مى‏کند .


آرى قسم به آن تاریکى یاد شده که رو به سوى روشنائى است ، تاریکى متحرک نه ایستا و ثابت ، تاریکى آن گاه وحشتناک است که به صورت ثابت در آید ، اما اگر در آن حرکتى باشد به سوى نور ، پر ارزش است.


بعضى نیز گفته‏اند که ظلمت شب بر صفحه کره زمین در حال حرکت است و اصولا آنچه از شب مهم و مفید و حیاتبخش است همین شبى است که در حال حرکت مى‏باشد ، یعنى دائما و به طور متناوب جاى خود را با روز عوض مى‏کند که اگر شب در نیمى از کره میخکوب شود هم آن نیم مى‏میرد ، و هم نیم دیگر که در برابر تابش دائم آفتاب قرار گرفته است ! در اینکه منظور از شب در اینجا چیست ؟ آیا همه شبهاست یا شب خاصى ؟ باز در میان مفسران گفتگو است ، اگر الف و لام آن به معنى عموم باشد تمام شبها را شامل مى‏شود که خود آیتى است از آیات خدا ، و پدیده‏اى است از پدیده‏هاى مهم آفرینش .


و اگر الف و لام آن عهد باشد اشاره به شب معینى است ، و به تناسب سوگندهاى گذشته منظور شب عید قربان است که حاجیان از عرفات به مزدلفه ( مشعر الحرام ) و بعد از گذراندن شب را در آن وادى مقدس


تفسیر نمونه ج : 26ص :447


به هنگام طلوع آفتاب به سوى سرزمین منى روان مى‏شوند ( این تفسیر در روایاتى که از معصومین نقل شده نیز آمده است ) .


کسانى که از نزدیک منظره آن شب را در عرفات و مشعر دیده‏اند مى‏دانند که چگونه از هر گوشه و کنار هزاران هزار نفر در حال حرکتند ، گوئى احساس مى‏کند که شب با تمام وجودش در آنجا حرکت مى‏کند ، درست است که حجاج در حرکتند اما این حرکت عمومى به قدرى گسترده است که گوئى تمام زمین و زمان در حرکت است و این تنها وقتى احساس مى‏شود که انسان شب عید را در آن سرزمین باشد و معنى و اللیل اذا یسر را با چشم خود ببیند.


به هر حال شب به هر معنى بوده باشد ( عام یا خاص ) از آیات عظمت الهى است ، و از موضوعات پر اهمیت عالم هستى ، شب حرارت هوا را تعدیل مى‏کند ، و به همه موجودات آرامش مى‏بخشد ، و جو آرامى براى راز و نیاز به درگاه خدا فراهم مى‏سازد ، و اما شب عید قربان که آن را لیله جمع مى‏نامند ، آن نیز از عجیب‏ترین شبهاى سال در آن وادى مقدس مشعر الحرام است .


به هر حال پیوند این قسمهاى پنجگانه ( سوگند به فجر ، و شبهاى دهگانه ، و زوج ، و فرد ، و شب به هنگامى که حرکت مى‏کند ) در صورتى که همه را ناظر به ایام ذى الحجه و مراسم بزرگ حج بدانیم روشن است .


در غیر این صورت اشاره به مجموعه‏اى از حوادث مهم عالم تکوین و تشریع شده که نشانه‏هائى هستند از عظمت خداوند و پدیده‏هائى هستند شگفت‏انگیز در عالم هستى.


بعد از ذکر این قسمهاى پر معنى و بیدارگر مى‏افزاید : آیا در آنچه


تفسیر نمونه ج : 26ص :448


گفته شد سوگند مهمى براى صاحبان عقل و خرد وجود ندارد ؟ ! ( هل فى ذلک قسم لذى حجر).


حجر در اینجا به معنى عقل است و در اصل به معنى منع مى‏باشد مثلا گفته مى‏شود قاضى فلانکس را حجر ( بر وزن زجر ) کرد ، یعنى او را از تصرف در اموالش ممنوع ساخت ، و یا اینکه به اطاق حجره گفته مى‏شود چون محلى است محفوظ و ممنوع از اینکه دیگران وارد آن شوند ، و به دامان نیز حجر ( بر وزن فکر ) گفته مى‏شود ، به خاطر حفظ و منع دیگران ، و از آنجا که عقل نیز انسان را از کارهاى نادرست منع مى‏کند از آن تعبیر به حجر شده ، همانگونه که خود واژه عقل نیز به معنى منع است ، لذا به طنابى که بر زانوى شتر مى‏بندند تا مانع حرکت او شود عقال مى‏گویند .


در اینکه مقسم به ( چیزى که این سوگندها به خاطر آن یاد شده است ) چیست ؟ دو احتمال وجود دارد : نخست اینکه جمله ان ربک لبالمرصاد ( پروردگار تودر کمینگاه است ) جواب این قسمها است.


دیگر اینکه جواب قسم محذوف است و آیات آینده که سخن از مجازات طغیانگران مى‏گوید گواه بر آن است ، و در معنى چنین است : قسم به آنچه گفته شد که ما کفار و طغیانگران را عذاب مى‏کنیم.


و به این ترتیب قسم و مقسم به روشن مى‏گردد.



تفسیر نمونه ج : 26ص :449


أَ لَمْ تَرَ کَیْف فَعَلَ رَبُّک بِعَادٍ(6) إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ(7) الَّتى لَمْ یخْلَقْ مِثْلُهَا فى الْبِلَدِ(8) وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ(9) وَ فِرْعَوْنَ ذِى الأَوْتَادِ(10) الَّذِینَ طغَوْا فى الْبِلَدِ(11) فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسادَ(12) فَصب عَلَیْهِمْ رَبُّک سوْط عَذَابٍ‏(13) إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ(14)


ترجمه:


6 -آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟


7 -و با آن شهر ارم با عظمت.


8 -همان شهرى که نظیرش در بلاد آفریده نشده بود.


9 -و قوم ثمود که صخره‏هاى عظیم را از دره مى‏بریدند ( و از آن خانه و کاخ مى‏ساختند).



تفسیر نمونه ج : 26ص :450


10 -و فرعونى که قدرتمند و شکنجه‏گر بود.


11 -همان اقوامى که در شهرها طغیان کردند.


12 -و فساد فراوان در آنها ببار آوردند .


13 -لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت.


14 -مسلما پروردگار تو در کمینگاه است.


تفسیر : پروردگارت در کمین ظالمان است


به دنبال آیات گذشته که متضمن سوگندهاى پر معنائى در باره مجازات طغیانگران بود ، در این آیات به چند قوم نیرومند از اقوام پیشین که هر کدام براى خود قدرتى عظیم داشتند ، اما بر مرکب غرور سوار شدند و راه طغیان و کفر را پیش گرفتند اشاره مى‏کند ، و سرنوشت دردناک آنها را روشن مى‏سازد ، تا مشرکان مکه و اقوام دیگر که شاید از آنها بسیار ضعیف‏تر بودند حساب خود را برسند، و از خواب غفلت بیدار شوند.


نخست مى‏فرماید : آیا ندیدى پروردگارت به قوم عاد چه کرد ؟ ؟ ! ( ا لم تر کیف فعل ربک بعاد).


منظور از رؤیت ( دیدن ) در اینجا علم و آگاهى است ، منتها از آنجا که داستان این اقوام به قدرى مشهور و معروف بوده که گوئى مردم زمانهاى بعد نیز آن را با چشم خود مى‏دیدند تعبیر به رؤیت شده است.


البته مخاطب در این آیه پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) است ، ولى هشدارى است براى همگان.


عاد همان قوم پیامبر بزرگ خدا هود است بعضى از مورخان معتقدند عاد بر دو قبیله اطلاق مى‏شود : قبیله‏اىکه در گذشته بسیار دور زندگى


تفسیر نمونه ج : 26ص :451


داشتند ، و قرآن از آنها تعبیر به عاد الاولى کرده است ( نجم - 50).


آنها احتمالا قبل از تاریخ زندگى مى‏کرده‏اند.


قبیله دوم که در دوران تاریخ بشر ، و احتمالا حدود هفتصد سال قبل از میلاد مسیح (علیه‏السلام‏) وجود داشتند ، و به نام عاد مشهورند در سرزمین احقاف یا یمن زندگى مى‏کردند.


قامتهائى بلند و اندامى نیرومند داشتند ، و به همین دلیل جنگجویانى زبده محسوب مى‏شدند.


به علاوه از نظر تمدن ظاهرى نیز پیشرفته بودند ، شهرهائى آباد و زمینهاى خرم و سرسبز ، و کاخهاى عظیم و باغهاى پر طراوت داشتند .


بعضى مى‏گویند عاد نام جد این قبیله است ، و قبیله را معمولا بنام جد آن قبیله مى‏خواندند.


سپس مى‏افزاید : همان شهر ارم پرشکوه و عظیم ( ارم ذات العماد).


در اینکه ارم نام شخص یا قبیله است ، یا محل و شهرى است ؟ در میان مفسران گفتگو است.


زمخشرى در کشاف از بعضى نقل مى‏کند که عاد فرزند عوص و او فرزند ارم و او فرزند سام فرزند نوح است ، و از آنجا که نام جد قبیله بر آن قبیله اطلاق مى‏شده به قبیله عاد نیز ارم مى‏گفتند.


بعضى نیز معتقدند که ارم همان عاد اولى است ، و عاد قبیله دوم است در حالى که بعضى دیگر معتقدند ارم نام شهر و سرزمین آنها است .


ولى مناسب با آیه بعد این است که ارم نام شهر بى‏نظیر آنها باشد.



تفسیر نمونه ج : 26ص :452


عماد به معنى ستون و جمع آن عمد ( بر وزن شتر).


بنابر تفسیر اول اشاره به اندام نیرومند و پیکرهاى ستون مانند قوم عاد است ، و بنابر تفسیر دوم اشاره به ساختمانهاى با عظمت و کاخهاى رفیع و ستونهاى عظیمى است که در این کاخها به کار رفته بود ، و در هر دو صورت اشاره‏اى است به قدرت و قوت قوم عاد.


ولى تفسیر دوم ( یعنى ستونهاى عظیم کاخهاى آنها ) مناسبتر است .


و لذا در آیه بعد مى‏افزاید : همان شهر و دیارى که مانند آن در بلاد آفریده نشده بود ( التى لم یخلق مثلها فى البلاد).


این تعبیر نشان مى‏دهد که منظور از ارم همان شهر است ، نه قبیله و طایفه.


و شاید به همین دلیل است که بعضى از مفسران بزرگ همین تفسیر را پذیرفته‏اند و ما نیز آن را ترجیح دادیم.


بعضى از مفسران داستان مفصلى از کشف شدن شهر زیبا و پرشکوه ارم در بیابانهاى جزیرة العرب ، و صحارى عدن ، نقل کرده‏اند که از ساختمان با عظمت و زینت آلات فوق العاده عجیب و بى‏نظیر آن سخن مى‏گوید ولى داستان مزبور به افسانه یا خواب شبیه‏تر است تا به یک واقعیت ! اما به هر حال جاى تردید نیست که قوم عاد و شهرهاى آنان از نیرومندترین قبائل ، و پیشرفته‏ترین بلاد بود ، و همانگونه که قرآن اشاره مى‏کند همانند آن در بلاد پیدا نمى‏شد .


داستانهاى زیادى نیز از بهشت شداد که فرزند عاد بوده در افواه،


تفسیر نمونه ج : 26ص :453


و تواریخ وجود دارد ، تا آنجا که بهشت شداد و باغهاى ارم به صورت ضرب المثل درآمده ، ولى این داستانها به اساطیر شبیه‏تر است ، اساطیرى که ریشه‏اى از واقعیت دارد ، اما پیرامونآن شاخ و برگهاى زیادى درست کرده‏اند.


سپس به سراغ دومین گروه طغیانگر از اقوام پیشین مى‏رود و مى‏فرماید : آیا ندیدى پروردگارت با قوم ثمود چه کرد ، همان قومى که صخره‏هاى عظیم را در وادى مى‏بریدند و از آن خانه‏ها و کاخها مى‏ساختند ( و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد).


قوم ثمود از قدیمى‏ترین اقوامند و پیامبرشان صالح (علیه‏السلام‏) بود ، و در سرزمینى بنام وادى القرى میان مدینه و شام زندگى داشتند ، تمدنى پیشرفته و زندگانى مرفه ، و صاحب ساختمانهاى عظیم و پیشرفته بودند.


بعضى گفته‏اند : ثمود نام پدر قبیله بود که به آن نام نامیده شده‏اند .


جابوا در اصل از جوبة ( بر وزن توبه ) به معنى زمین پست گرفته شده ، سپس به معنى قطع و بریدن هر قطعه زمینى آمده است ، و پاسخ کلام را از این رو جواب نامیده‏اند که گوئى هوا را قطع مى‏کند و از دهان گوینده به گوش شنونده مى‏رسد ( یا به این جهت که سؤال را قطع کرده و به آن پایان مى‏دهد).


به هر حال منظور در اینجا بریدن قطعات کوهها ، و ایجاد خانه‏هاى مطمئن است ، همانگونه که در آیه 82 سوره حجر در باره همین قوم ثمود


تفسیر نمونه ج : 26ص :454


مى‏خوانیم : و کانوا ینحتون من الجبال بیوتا آمنین : آنها در دل کوهها خانه‏هاى امن مى‏تراشیدند نظیر همین معنى در آیه 149 سوره شعراء نیز آمده ، و در آنجا تعبیر به بیوتا فارهین شده که دلیل بر آن است آنها در این خانه‏ها به عیش و نوش و هوسرانى مى‏پرداختند .


بعضى گفته‏اند قوم ثمود نخستین قومى بودند که بریدن سنگها را از کوه و ایجاد خانه‏هاى محکم در دل کوهها اقدام کردند.


واد که در اصل وادى بوده ، و به معنى بستر رودخانه ، یا محل عبور سیلابها ، و گاه به معنى دره نیز آمده چرا که سیلابها از دره‏هائى که در کنار کوهها است مى‏گذرد.


و در اینجا مناسبمعنى دوم یعنى دره‏ها و کوهپایه‏ها است زیرا با توجه به آیات دیگر قرآن که در باره این قوم سخن مى‏گوید و در بالا اشاره شد قوم ثمود خانه‏هاى خود را در دامنه کوهها مى‏ساختند ، به این ترتیب که سنگها را مى‏بریدند و در درون آنها خانه‏هاى امنى ایجاد مى‏کردند.


در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) در غزوه تبوک در مسیر خود به شمال عربستان به وادى ثمود رسید ، در حالى که سوار بر اسب بود ، فرمود سرعت کنید که شما در سرزمین ملعون و نفرین شده‏اى هستید.


بدون شک قوم ثمود نیز در عصر خود تمدنى پیشرفته و شهرهائى آباد داشتند ، ولى باز در اینجا به اعداد و ارقامى برخورد مى‏کنیم که مبالغه‏آمیز یا افسانه به نظر مى‏رسد ، مثل اینکه جمعى از مفسران نوشته‏اند که آنها یکهزار و هفتصد شهر ساخته بودند که همه آنها از سنگ بود !


تفسیر نمونه ج : 26ص :455


سپس به سومین قوم پرداخته ، مى‏گوید : و همچنین فرعون صاحب قدرت ! ( و فرعون ذى الاوتاد).


اشاره به اینکه آیا ندیدى خداوند با قوم فرعون قدرتمند و ظالم و بیدادگر چه کرد ؟ ! اوتاد جمع وتد ( بر وزن صمد ) به معنى میخ است.


در اینکه چرا فرعون را ذى الاوتاد گفته‏اند تفسیرهاى مختلفى است ، نخست اینکه او داراى لشکر فراوانى بود که بسیارى از آنها در خیمه‏ها زندگى مى‏کردند ، و چادرهاى نظامى را که براى آنها بر پا مى‏شد با میخها محکم مى‏کردند .


دیگر اینکه بیشترین شکنجه فرعون نسبت به کسانى که مورد خشم او قرار مى‏گرفتند این بود که آنها را به چهار میخ مى‏کشید ، دستها و پاهاى او را با میخ به زمین مى‏بست ، یا با میخ به زمین مى‏کوبید ، و یا او را بر روى قطعه چوبى مى‏خواباندند و دست و پاى او را با میخ به آن مى‏کوبیدند ، یا مى‏بستند و به همان حال رها مى‏کردند تا بمیرد ! این تفسیردر حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) نقل شده چنانکه در تواریخ آمده هنگامى که همسرش آسیه به موسى (علیه‏السلام‏) ایمان آورد او را به همین صورت شکنجه کرد و کشت.


دیگر اینکه : ذى الاوتاد اصولا کنایه از قدرت و استقرار حکومت است.


البته این سه تفسیر با هم منافاتى ندارد و ممکن است در معنى آیه جمع باشد.



تفسیر نمونه ج : 26ص :456


سپس در یک جمع‏بندى به اعمال این اقوام سه‏گانه اشاره کرده ، مى‏افزاید : همانها که در شهرها طغیان کردند ( الذین طغوا فى البلاد).


و فساد فراوان در آنها ببار آوردند ( فاکثروا فیها الفساد ) .


فساد که شامل هر گونه ظلم و ستم و تجاوز و هوسرانى و عیاشى مى‏شود در واقع یکى از آثار طغیان آنها بود ، و هر قوم طغیانگرى سرانجام در فساد همه جانبه فرو مى‏رود.


سپس در یک جمله کوتاه و پر معنى به مجازات دردناک همه این اقوام طغیانگر اشاره کرده ، مى‏افزاید : لذا خداوند تازیانه عذاب را بر آنها فرو ریخت ( فصب علیهم ربک سوط عذاب).


سوط به معنى تازیانه و در اصل به معنى مخلوط کردن چیزى به چیزى است سپس به تازیانه که از رشته‏هاى مختلف چرم و مانند آن بافته شده اطلاق گردیده است ، و بعضى آن را کنایه از عذاب مى‏دانند ، عذابى که با گوشت و خون انسان آمیخته مى‏شود ، و او را سخت ناراحت مى‏کند .


در کلام امیر مؤمنان على (علیه‏السلام‏) در مورد امتحان مى‏خوانیم : و الذى بعثه بالحق لتبلبلن بلبلة و لتغربلن غربلة و لتساطن سوط القدر : سوگند به کسى که پیامبر را به حق مبعوث کرد ، به سختى ، مورد آزمایش قرار مى‏گیرید ، و غربال مى‏شوید ، و مانند محتویات دیگ به هنگام جوشش مخلوط و زیر و رو خواهید شد.


تعبیر به صب که در اصل به معنى فرو ریختن آب است در اینجا اشاره


تفسیر نمونه ج : 26ص :457


به شدت و استمرار اینعذاب است و ممکن است اشاره به تطهیر صفحه زمین از وجود این طاغیان باشد ، و به هر حال از همه معانى سوط مناسبتر همان معنى اول یعنى تازیانه است ، تعبیرى که در گفتگوهاى روزمره نیز رائج است که مى‏گوئیم فلانکس تازیانه عذاب را بر پشت دشمن کوبید.


این تعبیر کوتاه اشاره به مجازاتهاى شدید و مختلفى است که دامنگیر این اقوام شد ، اما عاد به گفته قرآن مجید به وسیله تندباد سرد و سوزناک هلاک شدند و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیة ( حاقه - 6).


و اما قوم ثمود بوسیله صیحه عظیم آسمانى نابود شدند فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیة(حاقه - 5).


و اما قوم فرعون در میان امواج نیل غرق و مدفون گشتند فاغرقناهم اجمعین ( زخرف - 55).


و در آخرین آیه مورد بحث به عنوان هشدارى به همه کسانى که در مسیر آن اقوام طغیانگر گام برمى‏دارند ، مى‏فرماید : مسلما پروردگار تو در کمینگاه است ( ان ربک لبالمرصاد).


مرصاد از ماده رصد به معنى آمادگى براى مراقبت از چیزى است ، و معادل آن در فارسى کمینگاه است ، این واژه معمولا در جائى به کار مى‏رود که افراد ناچارند از گذرگاهى بگذرند ، و شخصى در آن گذرگاه آماده ضربه زدن به آنها است ، و در مجموع اشاره به این است گمان نکنید کسى مى‏تواند از چنگال عذاب الهى بگریزد ، همه در قبضه قدرت او هستند و هر وقت اراده کند آنها را مجازات مى‏نماید .


بدیهى است خداوند مکان ندارد ، و در گذرگاهى نمى‏نشیند ، این تعبیر


تفسیر نمونه ج : 26ص :458


کنایه از احاطه قدرت پروردگار به همه جباران و طغیانگران و مجرمان است ، و لذا در حدیثى از على (علیه‏السلام‏) آمده است که معناى این آیه این است : ان ربک قادر على ان یجزى اهل المعاصى جزائهم : پروردگارت توانائى دارد که کیفر گنهکاران را به آنها بدهد.


در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم که فرمود : المرصاد قنطرة على الصراط ، لا یجوزها عبد بمظلمة عبد : مرصاد پلى است بر طریقى که از روى جهنم مى‏گذرد کسى که حق مظلومى بر گردن او باشد از آنجا نخواهد گذشت .


و این در حقیقت از قبیل بیان یک مصداق روشن است چرا که کمینگاه الهى منحصر به قیامت و پل معروف صراط نیست ، خداوند در همین دنیا نیز در کمین ظالم است ، و عذاب اقوام سه گانه پیشین مصداق بارز آن است.


تعبیر به ربک ( پروردگار تو ) اشاره به این است که سنت الهى در مورد اقوام سرکش و ظالم و ستمگر در امت تو نیز جارى مى‏شود ، هم تسلى خاطرى است براى پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنان که بدانند این دشمنان لجوج کینه‏توز از چنگال قدرت خدا هرگز فرار نخواهند کرد ، و هم اعلام خطرى است به آنها که هر گونه ظلم و ستمى را به پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و مؤمنان روا مى‏داشتند ، آنها باید بدانند کسانى که از آنان قدرتمندتر و نیرومندتر بودند در مقابل یک تندباد ، یک طوفان ، و یا یک جرقه و صیحه آسمانى ، تاب مقاومت نیاوردند ، اینها چگونه فکر مى‏کنند مى‏توانند با این اعمال خلافشان از عذاب الهى نجات یابند .


در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم .


که فرمود : روح الامین


تفسیر نمونه ج : 26ص :459


به من خبر داد در آن هنگام که خداوند یکتا خلایق را از اولین و آخرین در صحنه قیامت متوقف مى‏سازد ، جهنم را مى‏آورد ، و صراط را که باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر است بر آن مى‏نهد ، و بر صراط سه پل قرار دارد ، روى پل اول امانت و درستکارى و رحمت و محبت است ! و بر پل دوم نماز ! و بر پل سوم عدل پروردگار جهان ! و به مردم دستور داده مى‏شود که از آن بگذرند ، آنها که در امانت و رحم کوتاهى کرده‏اند در پل اول مى‏مانند ، و اگر از آن بگذرند چنانچه در نماز کوتاهى کرده باشند ، در پل دوم مى‏مانند ، و اگر از آن بگذرند در پایان مسیر در برابر عدل الهى قرار مى‏گیرند ، و این است معنى آیه ان ربک لبالمرصاد .


در سخنان على (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم : و لئن امهل الله الظالم فلن یفوت اخذه ، و هو له بالمرصاد ، على مجاز طریقه ، و بموضع الشجى من مساغ ریقه : اگر خداوند ظالم را مهلت دهد هرگز مجازات او از بین نمى‏رود ، او بر سر راه در کمین ستمگران است ، و چنان گلوى آنها را در دست دارد که هر زمان بخواهد آن را چنان مى‏فشارد که حتى آب دهان از گلویشان فرو نرود.



تفسیر نمونه ج : 26ص :460


فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبى أَکْرَمَنِ‏(15) وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبى أَهَنَنِ‏(16) َکلابَل لا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ‏(17) وَ لا تحَضونَ عَلى طعَامِ الْمِسکِینِ‏(18) وَ تَأْکلُونَ الترَاث أَکلاً لَّمًّا(19) وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا(20)


ترجمه:


15 -اما انسان هنگامى که خداوند او را براى آزمایش اکرام مى‏کند و نعمت مى‏بخشد ( مغرور مى‏شود و ) مى‏گوید:پروردگارم مرا گرامى داشته!.


16 -و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد مایوس مى‏شود و مى‏گوید پروردگارم مرا خوار کرده!


17 -چنان نیست که شما خیال مى‏کنید ، بلکه شما یتیمان را گرامى نمى‏دارید.


18 -و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏کنید.



تفسیر نمونه ج : 26ص :461


19 -و میراث را ( از طریق مشروع و نامشروع ) جمع کرده مى‏خورید.


20 -و مال و ثروت را بسیار دوست مى‏دارید.


تفسیر : نه از نعمتش مغرور باش و نه از سلب نعمت مایوس!


در تعقیب آیات گذشته که به طغیانگران هشدار مى‏داد و آنها را به مجازات الهى تهدید مى‏کرد ، در آیات مورد بحث به مساله امتحان که معیار ثواب و عقاب الهى است و مهمترین مساله زندگى انسان محسوب مى‏شود مى‏پردازد .


نخست مى‏فرماید : اما انسان هنگامى که پروردگارش او را براى آزمایش اکرام کند و نعمت بخشد ، مغرور مى‏شود ، و مى‏گوید : خداوند مرا گرامى داشته است ! ( فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربى اکرمن).


او نمى‏داند که آزمایش الهى گاه با نعمت است ، و گاه با انواع بلا ، نه روى آوردن نعمت باید مایه غرور گردد ، و نه بلاها مایه یاس و نومیدى ، ولى این انسان کم ظرفیت در هر دو حال هدف آزمایش را فراموش مى‏کند ، به هنگام روى آوردن نعمت چنان مى‏پندارد که مقرب درگاه خدا شده ، و این نعمت دلیل بر آن قرب است .


قابل توجه اینکه در آغاز آیه مى‏گوید : خداوند او را مورد اکرام قرار مى‏دهد ولى در ذیل آیه از اینکه انسان خود را مورد اکرام خدا مى‏بیند ملامت مى‏شود این به خاطر آن است که اکرام اول به همان معنى انعام است و اکرام دوم به معنى قرب در درگاه خداست.



تفسیر نمونه ج : 26ص :462


و اما هنگامى که براى امتحان روزى را بر او تنگ بگیرد ، مایوس مى‏شود و مى‏گوید : پروردگارم مرا خوار کرده ! ( و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربى اهانن ) .


یاس سر تا پاى او را فرا مى‏گیرد ، و از پروردگارش مى‏رنجد و ناخشنود مى‏شود ، غافل از اینکه اینها همه وسائل آزمایش و امتحان او است ، امتحانى که رمز پرورش و تکامل انسان ، و به دنبال آن سبب استحقاق ثواب ، و در صورت مخالفت مایه استحقاق عذاب است.


این دو آیه هشدار مى‏دهد که نه اقبال نعمت دلیل بر تقرب به خدا است ، و نه ادبار نعمت دلیل بر دورى از حق ، اینها مواد مختلف امتحانى است که خداوند طبق حکمتش هر گروهى را به چیزى آزمایش مى‏کند ، این انسانهاى کم‏ظرفیتند که گاه مغرور ، و گاه مایوس مى‏شوند .


در آیه 51 فصلت نیز آمده است : و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نا بجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عریض : هنگامى که نعمتى به انسان مى‏دهیم روى مى‏گرداند و با تکبر از حق دور مى‏شود ، اما هنگامى که مختصر ناراحتى به او برسد پیوسته دعا مى‏کند و بیتابى مى‏نماید.


و در آیه 9 سوره هود آمده است : و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه لیؤس کفور : هر گاه ما به انسان رحمتى بچشانیم سپس از او بگیریم نومید و ناسپاس مى‏شود.


این دو آیه علاوه بر اینکه مساله آزمایش الهى را از طرق مختلف گوشزد مى‏کند این نتیجه را نیز مى‏بخشد که هرگز نباید برخوردار شدن از نعمتها ، و یا محرومیت از آن را دلیل بر شخصیت و مقام در پیشگاه خداوند ، و یا دورى از ساحت مقدس او بدانیم ، بلکه معیار همیشه و همه جا ایمان و تقوى است .



تفسیر نمونه ج : 26ص :463


چه بسیار پیامبرانى که به انواع مصائب در این دنیا گرفتار شدند ، و در مقابل چه بسیار کفار ستمگرى که از انواع نعمتها برخوردار بودند ، و این است طبیعت زندگى دنیا.


در ضمن ، این آیه اشاره سربسته‏اى بهفلسفه بلاها و حوادث دردناک نیز مى‏کند.


سپس به شرح اعمالى که موجب دورى از خدا و گرفتارى در چنگال مجازات الهى مى‏شود پرداخته ، مى‏فرماید : چنان نیست که شما خیال مى‏کنید ( که اموالتان دلیل بر مقام شما نزد پروردگار است ، بلکه اعمالتان حاکى از دورى شما از خدا است ) شما یتیمان را گرامى نمى‏دارید ( کلا بل لا تکرمون الیتیم).


و یکدیگر را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏کنید ( و لا تحاضون على طعام المسکین).


قابل توجه اینکه در مورد یتیمان از اطعام سخن نمى‏گوید ، بلکه از اکرام سخن مى‏گوید ، چرا که در مورد یتیم تنها مساله گرسنگى مطرح نیست ، بلکه از آن مهمتر جبران کمبودهاى عاطفى او است ، یتیم نباید احساس کند که چون پدرش را از دست داده خوار و ذلیل و بى‏مقدار شده ، باید آنچنان مورد اکرام قرار گیرد که جاى خالى پدر را احساس نکند ، و لذا در روایات اسلامى به مساله محبت و نوازش یتیمان اهمیت خاصى داده شده است : در حدیثى از امام صادق (علیه‏السلام‏) مى‏خوانیم ما من عبد یسمح یده على رأس یتیم رحمة له الا اعطاه الله بکل شعرة نورا یوم القیامة : هیچ بنده‏اى دست مرحمت بر سر یتیمى نمى‏کشد مگر اینکه خداوند به تعداد موهائى که از زیر


تفسیر نمونه ج : 26ص :464


دست او مى‏گذرد نورى در قیامت به او مى‏بخشد.


در آیه 9 سوره ضحى نیز آمده است : فاما الیتیم فلا تقهر : اما یتیم را مورد قهر و تحقیر قرار مده.


و این درست در مقابل چیزى است که در جوامع دور از ایمان و اخلاق همچون جامعه عصر جاهلیت دیروز و امروز رواج داشته و دارد ، که نه تنها به انواع حیله‏ها براى تملک اموال یتیمان متوسل مى‏شوند بلکه خود او را در جامعه چنان تنها مى‏گذارند که درد یتیمى و فقدان پدر را به تلخ‏ترین صورتى احساس مى‏کند.


از آنچه گفتیم روشن مى‏شود که اکرام یتیمان منحصر به حفظ اموال آنها نیست ، آنچنانکه بعضى از مفسران پنداشته‏اند ، بلکه معنى وسیع و گسترده‏اى دارد که هم آن ، و هم امور دیگر را شامل مى‏شود .


جمله تحاضون از ماده حض به معنى تحریص و ترغیب است ، اشاره به اینکه تنها اطعام مسکین کافى نیست ، بلکه مردم باید یکدیگر را بر این کار خیر تشویق کنند ، تا این سنت در فضاى جامعه گسترش یابد.


عجب اینکه در آیه 34 سوره حاقه این موضوع را همردیف عدم ایمان به خداوند بزرگ ذکر کرده مى‏فرماید : انه کان لا یؤمن بالله العظیم و لا یحض على طعام المسکین : او به خداوند بزرگ ایمان نمى‏آورد و دیگران را به اطعام مستمندان تشویق نمى‏کند .



تفسیر نمونه ج : 26ص :465


سپس به سومین کار زشت آنها اشاره کرده و آنها را مورد نکوهش قرار مى‏دهد ، و مى‏افزاید : شما میراث را ( از طریق حلال و حرام ) جمع کرده و مى‏خورید ( و تاکلون التراث اکلا لما).


بدون شک خوردن اموالى که از طریق میراث مشروع به انسان رسیده کار مذمومى نیست ، بنابر این نکوهش این کار در آیه فوق ممکن است اشاره به یکى از امور زیر باشد : نخست اینکه منظور جمع میان حق خود و دیگران است ، زیرا کلمه لم در اصل به معنى جمع است ، و بعضى از مفسران مانند زمخشرى در کشاف مخصوصا آن را به جمع میان حلال و حرام تفسیر کرده است ، به خصوص اینکه عادت عرب جاهلى این بود که زنان و کودکان را از ارث محروم مى‏کردند ، و حق آنها را براى خود برمى‏داشتند ، و معتقد بودند ارث را باید کسانى ببرند که جنگجو هستند ( زیرا بسیارى از اموالشان از طریق غارت به دست مى‏آمد ، تنها کسانى را سهیم مى‏دانستند که قدرت بر غارتگرى داشته باشند ! ) .


دیگر اینکه وقتى ارثى به شما مى‏رسد به بستگان فقیر و محرومان جامعه هیچ انفاق نمى‏کنید ، جائى که با اموال ارث که بدون زحمت به دست مى‏آید چنین مى‏کنید ، مسلما در مورد درآمد دسترنج خود بخیل‏تر و سخت‏گیرتر خواهید بود و این عیب بزرگى است .


سوم اینکه منظور خوردن ارث یتیمان و حقوق صغیران است زیرا بسیار دیده شده است که افراد بى‏ایمان ، یا بى‏بندوبار هنگامى که دستشان به اموال


تفسیر نمونه ج : 26ص :466


ارث مى‏رسد به هیچوجه ملاحظه یتیم و صغیر را نمى‏کنند ، و از اینکه آنها قدرت بر دفاع از حقوق خویش ندارند حداکثر سوء استفاده را مى‏کنند ، و این از زشت‏ترین و شرم‏آورترین گناهان است.


جمع میان هر سه تفسیر نیز امکان پذیر است.


بعد به چهارمینعمل نکوهیده آنها پرداخته مى‏افزاید : و شما بسیار ثروت و اموال را دوست مى‏دارید ( و تحبون المال حبا جما).


شما افرادى دنیاپرست ، ثروت‏اندوز ، عاشق و دلباخته مال و متاع دنیا هستید ، و مسلما کسى که چنین علاقه فوق العاده‏اى به مال و ثروت دارد به هنگام جمع‏آورى آن ملاحظه مشروع و نامشروع و حلال و حرام را نمى‏کند ، و نیز چنین شخصى حقوق الهى آن را اصلا نمى‏پردازد ، و یا کم مى‏گذارد ، و نیز چنین کسى که حب مال تمام قلبش را فرا گرفته جائى براى یاد خدا در دل او نیست.


و به این ترتیب بعد از ذکر آزمایش انسانها به وسیله نعمت و بلا آنها را متوجه به چهار آزمایش مهم که این گروه مجرم در همه آنها ناکام و مردود شده بودند مى‏کند : آزمایش در مورد یتیمان .


اطعام مستمندان.


آزمایش جمع‏آورى سهام ارث از طریق مشروع و نامشروع.


و بالاخره آزمایش جمع اموال بدون هیچ قید و شرط.



تفسیر نمونه ج : 26ص :467


و عجب اینکه تمام این آزمونها جنبه مالى دارد ، و در واقع اگر کسى از عهده آزمایشهاى مالى برآید آزمایشهاى دیگر براى او آسانتر است.


این مال و ثروت دنیا است که به قول معروف ایمان فلک داده به باد چرا بزرگترین لغزشهاى فرزندان آدم در همین قسمت است ؟ کسانى هستند در حدى از مال امینند ، اما هنگامى پیمانه آنها پر شود و از آن حد بگذرد وسوسه‏هاى شیطان آنها را به خیانت مى‏کشاند ، مؤمنان راستین کسانى هستند که امانت و درستکارى و رعایت حقوق واجب و مستحب دیگران را در هر حدى از مال و بدون هیچ قید و شرط رعایت کنند چنین کسانى مى‏توانند دم از ایمان و تقوى زنند .


کوتاه سخن اینکه کسانى که از عهده امتحانات مالى در هر اندازه و کمیت و در هر شرایط برآیند افرادى قابل اعتماد متقى و پرهیزکار و با شخصیتند ، و بهترین دوستان و یاران محسوب مى‏شوند ، آنها در زمینه‏هاى دیگر نیز ( غالبا ) افراد پاک و درستى هستند ، تکیه آیات فوق بر آزمونهاى مالى نیز از همین جهت است .



تفسیر نمونه ج : 26ص :468


َکلا إِذَا دُکَّتِ الأَرْض دَکًّا دَکًّا(21) وَ جَاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صفًّا صفًّا(22) وَ جِاى‏ءَ یَوْمَئذِ بجَهَنَّمَیَوْمَئذٍ یَتَذَکرُ الانسنُ وَ أَنى لَهُ الذِّکْرَى‏(23) یَقُولُ یَلَیْتَنى قَدَّمْت لحَِیَاتى‏(24) فَیَوْمَئذٍ لا یُعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ(25) وَ لا یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ(26)


ترجمه:


21 -چنان نیست که آنها خیال مى‏کنند ، در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود .


22 -و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند.


23 -و در آن روز جهنم را حاضر کنند ( آرى ) در آن روز انسان متذکر مى‏شود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد.


24 -مى‏گوید : ایکاش براى این زندگى چیزى فرستاده بودم.


25 -در آن روز هیچکس عذابى همانند عذاب او نمى‏کند.


26 -و هیچکس همچون او کسى را به بند نمى‏کشد.



تفسیر نمونه ج : 26ص : 469


تفسیر : روزى بیدار مى‏شوند که کار از کار گذشته!


به دنبال نکوهشها که در آیات قبل از طغیانگران دنیاپرست و متجاوز به حقوق دیگران شده بود ، در این آیات به آنها اخطار مى‏کند که سرانجام قیامتى در کار است ، و حساب و کتاب و مجازات شدیدى در پیش است ، باید خود را براى آن آماده کنند .


نخست مى‏فرماید : چنان نیست که آنها خیال مى‏کنند ( که حساب و کتابى در کار نیست ، و اگر خدا مال و ثروتى به آنها داده به خاطر احترام آنها بوده نه براى آزمایش و امتحان ) ( کلا).


در آن هنگام که زمین سخت درهم کوبیده شود ( اذا دکت الارض دکا دکا).


دک در اصل به معنى زمین نرم و صاف است ، و سپس به درهم کوبیدن در ارتفاعات و ساختمانها و صاف کردن آن اطلاق شده ، دکان به محلى گفته مى‏شود که صاف و بدون پستى و بلندى است ، و دکه به سکوئى مى‏گویند که آن را صاف و آماده نشستن کرده‏اند .


تکرار دک در آیه فوق براى تاکید است.


رویهمرفته این تعبیر اشاره به زلزله‏ها و حوادث تکاندهنده پایان دنیا و آغاز رستاخیز است ، چنان تزلزلى در ارکان موجودات رخ مى‏دهد که کوهها همه از هم متلاشى شده ، و زمینها صاف و مستوى مى‏شوند ، چنانکه در آیه 106 - 108 سوره طه آمده است : و یسئلونک عن الجبال فقل ینسفها ربى نسفا فیذرها قاعا صفصفا لا ترى فیها عوجا و لا امتا : از تو در باره کوهها سؤال مى‏کنند ، بگو : پروردگارم آنها را بر باد مى‏دهد ، سپس زمین را صاف و هموار و بى‏آب و گیاه


تفسیر نمونه ج : 26ص :470


مى‏سازد ، به گونه‏اى که هیچ پستى و بلندى در آن نمى‏بینى ! بعد از پایان یافتن مرحله نخستین رستاخیز یعنى ویرانى جهان ، مرحله دوم آغاز مى‏شود و انسانها همگى به زندگى باز مى‏گردند ، و در دادگاه عدل الهى حاضر مى‏شوند و در آن هنگام فرمان پروردگارت فرا رسد ، و فرشتگان صف در صف حاضر شوند ( و جاء ربک و الملک صفا صفا).


و گرداگرد حاضران در محشر را مى‏گیرند و آماده اجراى فرمان حقند .


این ترسیمى است از عظمت آن روز بزرگ و عدم توانائى انسان بر فراز چنگال عدالت.


تعبیر به جاء ربک ( پروردگار تو مى‏آید ) کنایه از فرا رسیدن فرمان خدا براى رسیدگى به حساب خلایق است.


یا اینکه منظور ظهور آیات عظمت و نشانه‏هاى خداوند است.


و یا منظور از ظهور پروردگار ظهور معرفت او در آن روز است به گونه‏اى که جاى انکار براى هیچکس باقى نمى‏ماند ، گوئى همه با چشم ، ذات بى‏مثالش را مشاهده مى‏کنند ، و به هر حال مسلم است که آمدن خداوند به معنى حقیقى کلمه که لازمه آن جسم بودن و انتقال در مکان است ، معنى ندارد چرا که او از جسم و خواص جسم مبرا است .


همین معنى با صراحت در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام‏) نقل


تفسیر نمونه ج : 26ص :471


شده است.


شاهد این تفسیر آیه 33 سوره نحل است که مى‏فرماید : هل ینظرون الا ان تاتیهم الملائکة او یاتى امر ربک : آیا آنها جز این انتظارى دارند که فرشتگان به سراغشان بیایند و یا امر پروردگارت فرا رسد ؟ ! تعبیر به صفا صفا اشاره به این است که ملائکه در صفوف مختلفى وارد محشر مى‏شوند و احتمالا فرشتگان هر آسمان در یک صف حضور مى‏یابند و گرداگرد اهل محشر را مى‏گیرند .


سپس مى‏افزاید : و در آن روز جهنم را حاضر کنند و در آن روز انسان متذکر مى‏شود ، اما چه فایده که این تذکر براى او سودى ندارد ( و جى‏ء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و انى له الذکرى).


از این تعبیر استفاده مى‏شود که جهنم قابل حرکت دادن است ، و آن را به مجرمان نزدیک مى‏کنند ! ، همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه 90 سوره شعرا مى‏خوانیم : و ازلفت الجنة للمتقین : بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى‏سازند ! گرچه بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند ، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست ، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم ، چرا که حقایق عالم قیامت دقیقا بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد ، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند .



تفسیر نمونه ج : 26ص :472


در حدیثى از پیغمبر اکرم (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) مى‏خوانیم که وقتى آیه فوق ( و جى‏ء یومئذ بجهنم ) نازل شده رنگ چهره مبارکش دگرگون گشت ، این حالت بر اصحاب گران آمد ، بعضى به سراغ على (علیه‏السلام‏) رفتند و ماجرا را بیان کردند ، على (علیه‏السلام‏) آمد میان دو شانه پیامبر (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را بوسید و گفت : اى رسول خدا ! پدرم و مادرم به فدایت باد ، چه حادثه‏اى روى داده ؟ فرمود : جبرئیل آمد و این آیه را بر من تلاوت کرد .


على (علیه‏السلام‏) مى‏گوید : عرض کردم : چگونه جهنم را مى‏آورند.


فرمود : هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى‏کشند و مى‏آورند ! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مى‏زند ، سپس من در برابر جهنم قرار مى‏گیرم و او مى‏گوید اى محمد ! مرا با تو کارى نیست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده ، در آن روز هر کس در فکر خویش است ولى محمد مى‏گوید : رب امتى ! امتى ! پروردگارا ! امتم امتم ! .


آرى هنگامى که انسان مجرم این صحنه‏ها را مى‏بیند تکان مى‏خورد و بیدار مى‏شود ، هاله‏اى از غم و اندوه وجودش را مى‏پوشاند ، نگاهى به گذشته خویش مى‏کند ، و از اعمال خود سخت پشیمان مى‏شود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد.


انسان آرزو مى‏کند بازگردد و گذشته تاریک را جبران کند ، اما درهاى بازگشت به کلى بسته است.


مى‏خواهد توبه کند اما زمان توبه سپرى شده است.


مى‏خواهد اعمال صالحى بجا آورد تا اعمال سوئش را تلافى کند اما پرونده اعمال درهم پیچیده شده .



تفسیر نمونه ج : 26ص :473


اینجا است که فریادش بلند مى‏شود مى‏گوید : ایکاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم ! ( یقول یا لیتنى قدمت لحیاتى).


جالب توجه اینکه نمى‏گوید براى زندگى آخرتم بلکه مى‏گوید براى زندگیم گوئى واژه حیات شایسته غیر زندگى آخرت نیست ، و زندگى زودگذر آمیخته با انواع مصائب در دنیا زندگى محسوب نمى‏شود.


همانگونه که در آیه 64 عنکبوت مى‏خوانیم و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهى الحیوان لو کانوا یعلمون : این حیات دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست ، و حیات حقیقى حیات آخرت است اگر مى‏دانستند .


آرى آنها که اموال یتیمان را به غارت بردند ، لقمه‏اى در دهان گرسنگان نگذاشتند ، اموال ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر کرده بود ، در آن روز آرزو مى‏کنند که ایکاش چیزى براى حیات آخرت که حیات حقیقى و جاویدان است از پیش فرستاده بودند ، ولى این آرزوئى است بى‏نتیجه که هرگز بجائى نمى‏رسد.


سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مى‏کند ، مى‏فرماید : در آن روز خداوند او را چنان مجازات مى‏نماید که هیچکس عذابى همانند عذاب او نمى‏کند ( فیومئذ لا یعذب عذابه احد ) .


آرى این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مى‏شوند که سابقه نداشته ، همانگونه که نیکوکاران چنان پاداشهائى مى‏بینند که حتى از خیال کسى نگذشته است ، چرا که او در جاى خود ارحم الراحمین است و در جاى دیگر اشد المعاقبین.



تفسیر نمونه ج : 26ص :474


و نیز در آن روز هیچکس همچون خداوند کسى را به بند نمى‏کشد ( و لا یوثق وثاقه احد).


نه بند و زنجیر او مانندى دارد ، و نه مجازات و عذابش ، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند در بند کشیدند ، و سخت‏ترین شکنجه‏ها را به آنها دادند .



تفسیر نمونه ج : 26ص :475


یَأَیَّتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ(27) ارْجِعِى إِلى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً(28) فَادْخُلى فى عِبَدِى‏(29) وَ ادْخُلى جَنَّتى‏(30)


ترجمه:


27 -تو اى روح آرام یافته!


28 -به سوى پروردگارت بازگرد در حالى هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.


29 -و در سلک بندگانم داخل شو .


30 -و در بهشتم ورود کن.


تفسیر : اى صاحب نفس مطمئنه!


بعد از ذکر عذاب وحشتناکى که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت مى‏گیرد ، در آیات مورد بحث به نقطه مقابل آن پرداخته ، و از نفوس مطمئنه و مؤمنانى که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته ، و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته مى‏گوید : اى نفس مطمئنه ! ( یا ایتها النفس المطمئنة).



تفسیر نمونه ج : 26ص :476


به سوى پروردگارت بازگرد ، در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است ! ( ارجعى الى ربکراضیة مرضیة).


و در سلک بندگانم داخل شو ( فادخلى فى عبادى).


و در بهشتم وارد شو ( و ادخلى جنتى).


چه تعبیرات جالب و دل‏انگیز و روحپرورى ؟ که لطف و صفا و آرامش و اطمینان از آن مى‏بارد ! دعوت مستقیم پروردگار ، از نفوسى که در پرتو ایمان به حالت اطمینان و آرامش رسیده‏اند.


دعوت از آنها براى بازگشت به سوى پروردگارشان به سوى مالک و مربى و مصلحشان.


دعوتى که آمیخته با رضایت طرفینى است ، رضایت عاشق دلداده از معشوق ، و رضایت محبوب و معبود حقیقى.


و به دنبال آن تاج افتخار عبودیت را بر سر او نهادن ، و به لباس بندگى مفتخرش کردن ، و در سلک خاصان درگاه او را جاى دادن ! و سپس دعوت از او براى ورود در بهشت ، آنهم با تعبیر وارد بهشتم شو که نشان مى‏دهد میزبان این میهمانى تنها و تنها ذات مقدس او است ، عجب دعوتى ! عجب میزبانى ! و عجب میهمانى ! منظور از نفس در اینجا همان روح آدمى است .


و تعبیر به مطمئنة اشاره به آرامشى است که در پرتو ایمان پیدا و حاصل شده ، چنانکه قرآن مى‏گوید : الا بذکر الله تطمئن القلوب.



تفسیر نمونه ج : 26ص :477


بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام مى‏گیرد ( رعد - 28).


چنین نفسى هم اطمینان به وعده‏هاى الهى دارد ، و هم به راه و روشى که برگزیده مطمئن است ، هم در اقبال دنیا و هم در ادبار دنیا ، هم در طوفانها ، و هم در حوادث و بلاها ، و از همه بالاتر در آن هول و وحشت و اضطراب عظیم قیامت نیز آرام است .


منظور از بازگشت به سوى پروردگار به عقیده جمعى از مفسران بازگشت به ثواب و رحمت او است ، ولى بهتر آن است که گفته شود بازگشت به سوى خود او است ، یعنى در جوار قرب او جاى گرفتن ، بازگشتى معنوى و روحانى نه مکانى و جسمانى.


آیا این دعوت به بازگشت به سوى پروردگار تنها در قیامت است ، و یا از لحظهجان دادن و پایان گرفتن عمر ؟ سیاق آیات البته مربوط به قیامت است ، هر چند تعبیر خود این آیه مطلق و گسترده است.


تعبیر به راضیه به خاطر آن است که تمام وعده‏هاى پاداش الهى را بیش از آنچه تصور مى‏کرد قرین واقعیت مى‏بیند ، و آنچنان فضل و رحمت خدا شامل حال او مى‏گردد که یکپارچه رضا و خشنودى مى‏شود و اما تعبیر به مرضیة به خاطر این است که مورد قبول و رضاى دوست واقع شده است.


چنین بنده‏اى ، با چنان اوصاف ، و با رسیدن به مقام رضا و تسلیم کامل ، حقیقت عبودیت را که گذشتن از همه چیز در طریق معبود است دریافته ، و درسلک بندگان خاص خدا گام نهاده ، و مسلما جائى جز بهشت براى او نیست.


در بعضى از تفاسیر آمده است که این آیات در مورد حمزه سید الشهداء نازل شده ، ولى با توجه به اینکه این سوره مکى است این در حقیقت نوعى


تفسیر نمونه ج : 26ص :478


تطبیق است نه شان نزول ، همانگونه که در باره امام حسین نیز در آغاز سوره خواندیم.


جالب اینکه در روایتى که در کافى از امام صادق (علیه‏السلام‏) نقل شده مى‏خوانیم : که یکى از یارانش پرسید آیا ممکن است مؤمن از قبض روحش ناراضى باشد ؟ ! فرمود : نه به خدا سوگند ، هنگامى که فرشته مرگبراى قبض روحش مى‏آید اظهار ناراحتى مى‏کند ، فرشته مرگ مى‏گوید : اى ولى خدا ناراحت نباش ! سوگند به آنکس که محمد (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) را مبعوث کرده من بر تو مهربان‏ترم از پدر مهربان ، درست چشمهایت را بگشا و ببین ، او نگاه مى‏کند ، رسول خدا (صلى‏الله‏علیه‏وآله‏وسلّم‏) و امیر مؤمنان (علیه‏السلام‏) و فاطمه (علیهاالسلام‏) و حسن (علیه‏السلام‏) و حسین (علیه‏السلام‏) و امامان از ذریه او (علیهم‏السلام‏) را مى‏بیند ، فرشته به او مى‏گوید نگاه کن این رسول خدا و امیر مؤمنان و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهم‏السلام‏) دوستان تواند .


او چشمانش را باز مى‏کند و نگاه مى‏کند ، ناگهان گوینده‏اى از سوى پروردگار بزرگ ندا مى‏دهد ، و مى‏گوید : یا ایتها النفس المطمئنة : اى کسى که به محمد و خاندانش اطمینان داشتى ! بازگرد به سوى پروردگارت ، در حالى که تو به ولایت آنها راضى هستى ، و او با ثوابش از تو خشنود است ، داخل شو در میان بندگانم یعنى محمد و اهلبیتش (علیهم‏السلام‏) و داخل شو در بهشتم ، در این هنگام چیزى براى انسان محبوبتر از آن نیست که هر چه زودتر روحش از تن جدا شود و به این منادى بپیوندد!.


خداوندا ! ما را به چنان آرامشى مفتخر فرما که شایسته این خطاب بزرگ شویم .



تفسیر نمونه ج : 26ص :479


پروردگارا ! رسیدن به این مقام جز به لطف و عنایتت ممکن نیست ، ما را مشمول الطافت فرما.


خداوندا ! مسلما چیزى از کرمت کم نمى‏شود اگر ما را از صاحبان نفوس مطمئنه قرار دهى ، بیا و بر ما منت گذار و کرم کن.


بار الها ! مى‏دانیم که این آرامش جز در سایه ذکر تو ممکن نیست توفیق ذکر را خودت عنایت فرما.


آمین یا رب العالمین .


پایان سوره فجر و پایان جلد 26 تفسیر نمونه 7 رمضان المبارک 1407.

منبع:اندیشه قم

مباهله، دلیل روشن برای حقانیّت اسلام


موضوع مباهله پیامبر‌(ص) با مسیحیان نجران مطلبی است که قرآن در سوره آل عمران آیه شصت و یک متذکر آن می‌گردد و می‌رساند که پیامبر اکرم (ص) حاضر شد که برای حقانیت آیین خود با سران نجران به مباهله برخیزد و وعده قطعی داد که اگر برای مباهله حاضر شوند عذاب الهی دروغگویان (نصارای نجران) را فرا خواهد گرفت .
فخر رازى میگوید: چون پیامبر(ص) دلائل کافى براى نجرانیان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى کردند، به آنان فرمود: خداوند مرا امر فرموده که اگر حجت را نپذیرید با شما مباهله کنم.
نمایندگان نجران که خود را در مناظره با پیامبر اسلام(ص) محکوم دیدند گفتند: «گفتگو با شما ما را قانع نمی‌کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله کنیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خداوند بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند. (بحارالانوار،ج21،ص32)
چون زمان مباهله فرا رسید، ناگهان چهره نورانی پیامبر اسلام(ص) با چهار تن دیگر که سه تن از آنها، شاخه‌های شجره ایشان بودند، نمایان گردید. پیامبر (ص) در حالی رهسپار محل قرار شد که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، حضرت فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می کردند. اسقف نجران با مشاهده چنین صحنه ای گفت: «من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگترین کوه‌ها را از جای بِکَند، فوراً کنده می‌شود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این چهره‌های نورانی و افراد با فضیلت، مباهله نمائیم، زیرا بعید نیست که همه ما نابود شویم، و ممکن است دامنه عذاب گسترش پیدا کند، و همه مسیحیان جهان را بگیرد و بر روی زمین یک مسیحی باقی نماند!
هیأت نمایندگی با دیدن وضع یاد شده حاضر شدند که هر سال مبلغی به عنوان جزیه بپردازند و در برابر آن، حکومت اسلامی از جان و مال آنان دفاع کند.
سرگذشت مباهله پیامبر اسلام(ص)، با هیأت نمایندگی«نجران» از حوادث جالب و تکان دهنده و شگفت‌انگیز تاریخ اسلام می‌باشد. زمخشری می گوید: «سرگذشت مباهله ... بزرگترین گواه بر فضیلت اصحاب کساء بوده و سندی زنده بر حقانیت آئین اسلام است»

سالروز توقیع امام عصر(عج) به شیخ مفید
تاریخ شیعه سرشار از افتخارات بسیار و تحولات چشم‌گیر است. تحولاتى که به دست عالمان متعهد و فرزانگان اندیشمند پدید آمده است، روزگارى مردى بزرگ «دایرة المعارفى جامع» از معارف اسلامى تدوین کرد و قریب 50 سال پرچمدار عرصه‌هاى علمى، فکرى و فرهنگى مسلمین شد و سرانجام به جایی رسید که او را «مفید» لقب دادند.در قرن چهارم هجری مرجع عالی‌قدر شیعه «شیخ مفید»، توقیعی را از جانب امام عصر(عج) دریافت کرد که مولایش او را برادرى گرامى و استوار خطاب کرد.
ابوعبدالله محمد ابن نعمان حارثی عکبری معروف به شیخ مفید یازدهم ذى القعده 336 هجرى در حوالى بغداد متولد شد. شیخ مفید از کسانى بود که با امام زمان(عج) در ارتباط بود و حدود سى نامه براى او نوشته و او را در نامه‎هایش برادر خود خطاب کرده است. نامه‎ای از طرف امام زمان(عج) برای شیخ فرستاده شد. امام در آن نامه شیخ را اینگونه خطاب فرمودند: «این نامه‎ای است به برادر راستگو و درستکار و دوست مخلص ما کسی که در یاری ما کوتاهی نکرده و وفا را رعایت کرده است.»(احتجاج، ج2، ص603)
توقیع دیگری که امام زمان(عج) مرقوم فرمودند آمده است: "بنام خداوند بخشنده بخشایشگر، سلام خدا بر تو ای یاری کننده حق و دعوت کننده به سوی او از کسی که با صدق و راستی به سوی خدا دعوت می‎کنی".
در طول 30 سال، 30 توقیع و نامه از سوى دوازدهمین امام برای شیخ مفید نوشته شده است که در عنوان بسیاری این جمله دیده می‎شود؛ "برادر گرامی و استوار؛ شیخ مفید."
شیخ مفید با اقتدار و احترام فراوان زندگى کرد و در سوم رمضان 413 هجرى در بغداد در گذشت و با شرکت هشتاد هزار تن تشییع شد و در حرم امام جواد دفن گردید.(نامداران راحل، ص31-36)
منابع:
1. پایگاه اطلاع رسانی راسخون
2. پایگاه فرهنگی اعتقادی فطرت
3. اندیشه قم
منبع روزنامه ماوی